حسین مسرت


     آخ ،آخ که چه حظّی داشت صبح زود که از خانه بیرون می آمدی و بوی آجر آب خورده و نم و خاک تازه و نسیم صبحگاهی به مشامت می خورد ،انگار یک پیوستگی عجیبی این خاک با تو داشت، مگر نه اینکه گفته اند: آدمی از خاک است و سرانجام خاک خواهد شد.آن گاه بود که صبح ،سرشاد و قبراق می خواستی یک روز خوب و با برکت را آغاز کنی ، به همه سلام کنی و پاسخ سلام همۀ بچه ها را بدهی.
    آیین دیر پای آب جارو کردن در خانه ها هنوز هم در برخی کوچه های قدیمی یزد برپاست و مادران امروزی به پیروی از سنّتی که از مادران خود آموخته اند ، کوچه و در ورودی خانه را آب و جارو می کنند و هرکس حریم خانه اش را آب می پاشد و این بود که در نهایت همۀ کوچه تمیز می شد.
     زنان یزدی بر این باور بودند که اگر صبح در خانه را آب و جارو کنی، خضر پیامبر به در خانه ات می آید و قدمش خوش یمن و مبارک است. آن گاه هر حاجتی داشته باشی، برآورده می کند . این باور که ریشه در اعتقادات پاک ایرانیان داشت از سوی زرتشتیان و یهودیان یزد هم رعایت می شد و این چیزی نبود جز پایبندی مردم ایران زمین به پاکی و پاکیزگی و بهداشت روح و تن . آن وقت ها که شهرداری به معنای امروزی نبود که رفتگر داشته باشد و کوچه و خیابان را جارو کند .این وظیفه را خود مردم برعهده داشتند و چون این وظیفه را از یاد بردند ،به یکباره شهر ها آلوده گشت وهر کسی به خود حق می داد زباله اش را هرجا دلش خواست بریزد و شهرها را زشت کند واز این رو شعار: شهرما خانۀ ما باب گشت تا آن وظیفۀ از یاد رفته را یاد آوری کند.
     آخ ،آخ که چه آیین ها و سنّت های زیبایی داشتیم و یکی یکی، زندگی ماشینی و کور امروزه از یادمان می برد: دید و بازدید بزرگان و خویشان ،دستگیری از نیازمندان ،حلّ اختلاف ها با ریش سفیدی بزرگان، زندگی های شصت تا هشتاد ساله بدون طلاق ،با کم ساختن و قناعت ،جلوی بزرگترها با ادب نشستن ،کسب و روزی حلال با سود منطقی ،سلام و پیش دستی در سلام کردن،جوانمردی و لوطی گری، ناموس وناموس پرستی، احترام به بزرگترها و ریش سفیدها و وووو.

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا