اگر خانواده فاسد شود، جامعه فاسد مي شود. اين ضرب المثل درمورد بيشتر افراد آسيب ديده صدق مي كند، زيرا با هر يك از آنها كه گفتگو مي كني، مي بيني پرورش يافته خانواده هاي آشفته و والدين فاسد و گمراه هستند.

" نازنين " دختر20 ساله اي كه به جرم سرقت دستگير و زنداني شده است، قصه پرغصه زندگي خود را اينگونه تعريف مي كند: گليم بخت مرا از ابتدا سياه بافتند، چون ازوقتي كه درشكم مادرم بودم، معتاد شدم. وقتي هم كه به دنيا آمدم، درميان دود و دم پرورش يافتم و براي اينكه راحت بخوابم و توقع مراقبت وناز و نوازش و تغذيه صحيح نداشته باشم، مادرم كه معتاد بود با خوراندن ترياك خوابم مي كرد.

سه ساله بودم كه پدرومادرم ازهم جدا شدند و پدرم دوباره ازدواج كرد.ولي ازبخت سياه من زن بابا هم معتاد و خلافكاراز آب درآمد و پرورش مرا معتاد ديگري برعهده گرفت، با اين تفاوت كه زن پدرم مرا به مصرف انواع موادمخدرترغيب مي كرد، به طوري كه در شش سالگي آزادانه سيگار مي كشيدم وانواع مواد مخدر را مثل يك معتاد حرفه اي مصرف مي كردم.

9ساله بودم كه زن پدرم به جرم خريد و فروش مواد مخدر دستگير و به اعدام محكوم شد. پدرم كه تنها شده بود، با مادرم آشتي كرد ومرا كه وضع خرابي داشتم، واداربه ترك كردند، ولي متاسفانه ديري نپاييد كه پدرومادرم دوباره ازهم جدا شدند.به همين خاطر، ناچارشدم پيش مادرم زندگي كنم، ولي مادرم زني نبود كه بتواند به تنهايي گليم خود را از آب بيرون بكشد. بنابراين تصميم به ازداوج گرفت، به او گفتم اگرازداوج كني از پيش تو فرار خواهم كرد و او با بي تفاوتي گفت:هركاري مي خواهي بكن.

من درآن ايام 13 سال بيشتر نداشتم. يك روزدرغياب مادرم پول و طلا و مداركم را برداشتم، سپس بليط گرفتم و پيش مادربزرگم كه دريكي ازشهرستانها زندگي مي كرد رفتم، پيرزن كه مرا با روي خوش پذيرفته بود،وسايل ادامه تحصيلم را فراهم كرد. مدتي گذشت، زندگي خوبي داشتم، اعتيادم را هم ترك كرده بودم.

در اين ايام، با پسر يكي از همسايه هاي مادربزرگم آشنا شدم. جوان خوبي به نظر مي رسيد، چند ماه كه از آشنايي ما گذشت به خواستگاري ام آمد. مادر بزرگم كه از قبل او را مي شناخت با اين ازدواج موافقت كرد و به عقد او درآمدم. طي دو سالي كه درعقد بودم ديپلم گرفتم. مادر بزرگم جهيزيه مختصري به من داد، ولي قبل از اين كه عروسي بگيريم و تشكيل زندگي بدهيم يكي از دوستان مادربزرگم به ما اطلاع داد كه همسرم معتاد شده است. من كه هر چه بدبختي كشيده بودم به خاطراعتياد بود هردو پايم را دريك كفش كردم و گفتم: طلاق مي خواهم. سرانجام همه حق و حقوق و حتي جهيزيه ام را بخشيدم و توافقي ازهم جدا شديم.

اما انگار دنيا با من سرسازش نداشت، چون مادر بزرگم رفت و مرا تنها گذاشت. من كه نمي خواستم پيش مادرم برگردم، با چند نفر از دختران فراري خانه مجردي تشكيل دادم ويكباره همه چيزم از دست رفت. دوباره به كريستال معتاد شدم و چون درآمدي نداشتم، به سرقت كيف زني روي آوردم

كي دستگير شدي؟

 دو سال قبل كيف خانمي را زده بودم كه 50 هزار تومان پول داشت، پول شاكي را پس دادم تا رضايت داد، و چون سابقه دار ومعتاد بودم به 500 هزار تومان جريمه نقدي و پنج سال حبس محكوم شدم. دو سال آن را كشيدم، درحال حاضر تقاضاي آزادي مشروط كردم ولي هنوز جوابش نيامده است.

دايره اجتماعي پليس آگاهي فرماندهي انتظامي استان يزد

تهيه وتدوين:سرهنگ خليل اميدوارپناه

متصدي تنظيم:استواردوم محمد حسين كريمي

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا