قضایای ماقوتوک و چلچله پیشگامان


یزدفردا "وارده :در طول زندگی انسان حوادث و مسائلی اتفاق می افتد که علی رغم بزرگی آن پس از مدتی فراموش شده و از خاطره ها می رود اما بعضی از مسائل به گونه ای رقم می خورد که علی رغم کوچکی و کم ارزشی هیچگاه از یاد نمی رود. یکی از این موارد آن وقتی است که کسی با زرنگی خاصی چیزی را که مال شماست از دستتان بیرون بیاورد. بد نیست دو خاطره یکی مربوط به دوران کودکی یا نوجوانی و یکی هم مربوط به این روزها بازگو نمایم.

 اما قضیه ماقوتوک چهل سال پیش:

در گذشته که مثل امروز در فصل زمستان و بهار میوه های رنگارنگ وجود نداشت و میوه زمستان شلغم و چغندر بود جناب ماقوت از جایگاه بلند و رفیعی حداقل نزد یزدی ها برخوردار بود و مغازه هایی در اقصی نقاط شهر یزد آن را عرضه می کردند. در دوران ابتدایی که مدرسه شاه ولی در خیابان ایرانشهر و شهید رجایی فعلی می رفتم حسن آقایی بود که مغازه ای داشت و میزی را کنار پیاده رو گذاشته بود و ماقوت را در ظرفهای کوچک و بزرگتر عرضه می کرد که کوچکترین آن قیمتش یک ریال بود ظهر هنگامی که مدرسه تعطیل می شد آنها که پول داشتند از این ماقوتها می گرفتند و با عجله آن را میل می کردند تا مورد دستبرد قرار نگیرد.
من یادم نمی آید برای این چیزها از پدر یا مادرم پول گرفته و جلو چشم دیگران بخواهم ماقوت خوری کنم. اگر چه بچه بودم و این چیزها سرم نمی شد ولی گویی اینگونه چیزی خوردن برایم خوشایند نبود. اما هوس هوس است و به عبارتی شکم آدمی حسود است و می خواهد آنچه دیگران می خورند او هم بخورد. خلاصه درد سرتان ندهم روزی از روزها گویا به مناسبت عید یک ریالی به جیبمان آمد و هر روز برای این یک ریال نقشه می کشیدیم. البته نه من بلکه دیگر بچه ها هم همینطور بودند مدتها پولشان را نگه می داشتند و به راحتی خرج نمی کردند یادم هست همان موقع ها گویا منجمین یک چیزهای پیش بینی کرده بودند و با طرح آن در رادیو شایعه شد که تا چند ساعت دیگر ستاره ای به کره ماه برخورد و ماه نیز به زمین سقوط نموده و دنیا تمام می شود.
 شب بود و مردم هراسان شده بودند که چه بکنند. مردم خانه همدیگر رفته و همه دعا می کردند تا چنین اتفاقی نیافتد. دختر بچه همسایه مان که گویا دو ریال پول داشت گریه می کرد که حالا دنیا تمام می شود و من این دو ریالم را چیزی نخریدم. به هر حال یکی از روزها که از مدرسه آزاد شدم و هوا هم تا اندازه ای گرم بود هوس کردیم که این ماقوت را بخوریم ببینیم چه مزه می دهد. نزد حسن آقا رفته و یک ریال را به او دادم وی ظرف کوچک را برداشت و بر روی آن شیره ریخت و با یک قاشق رویی به من داد. قاشق را کنار ظرف گذاشته و ماقوت را دو نیم کردم یک بار دیگر از زاویه دیگر کشیده و ماقوت به چهار قسمت مساوی تقسیم شد. قاشق را به زیر یکی از این تکه ماقوتها بردم لحظه لحظه بسیار خوشایندی برای شکم بود. همینکه قاشق می خواست تکه ماقوت را بالا آورده و دهان هم داشت برای بلعیدن آن باز می شد به ناگاه دستی ظاهر شد و طرفه العینی متوجه شدم چیزی در کاسه نیست و ماقوتها غیبش زد.
بقدری شیفته ماقوت خوردن شده بودم که قاشق خالی به دهان بردم. این صحنه آنچنان داغ دلمان شد که از آن زمان تا کنون که قریب چهل سالی می گذرد هر وقت جایی اسم ماقوت برده می شود و یا می بینم مغازه ای ماقوت می فروشد نا خود آگاه آن صحنه به یادم می آید. آن موقع تعداد بچه هایی بودند که چنین شیطنتهایی می کردند و دیگران از دستشان در عذاب بودند اما به خیال خودشان زرنگ بودند و بدون اینکه پولی بپردازند هر روز از ماقوت و یا خوردنیهایی که بچه ها در مدرسه در حال خوردنش بودند شکمی از عزا در می آوردند. یکی از اینها بچه بسیار نحیف و لاغری بود که به نام موشوک معروف شده بود و به واسطه شطنتهایش توسط ناظم مدرسه که فرد بسیار تندخویی به نظر بچه ها بود تنبهات سخت و عجیبی هم می شد.
یک روز هنگام صحبگاه ناظم علی رغم اینکه این بچه را کتک کاری می کرد دستش را می گرفت و او را چند متر به هوا پرت می کرد و باز همینطور، ما هم بقدری وحشت زده شده بودیم که خیال می کردیم آقای ناظم ممکن است ما را نیز به همین صورت کتک بزند. نوجوانان و جوانان امروز هم باید قدر زمانی که در آن هستند بدانند.

 و اما قضیه چلچله امسال:

این روزها چلچله برایمان نمادی چون ماقوتوک شده و به واسطه اینکه مسیر منزلمان هم از کنار پل تبلیغاتی شرکت پیشگامان کویر است مرتب و ناخود آگاه به ذهنمان خطور می کند. موضوع از این قرار است که بنده چند سالی است تعدادی دامنه اینترنتی را برای منظورهای خاصی ثبت داده ام در اواسط سال گذشته فردی از تهران تماس گرفت که شما صاحب امتیاز دامنه 040 آی آر هستید؟ گفتم آری، گفت: ما عده ای جوان هستیم و طرحی داریم و دامنه شما را خریداریم بنده گفتم دامنه برای کار فرهنگی است و فروشی نیست.
 باز پس از مدتی کسی از یزد تماس گرفت و همان مطلب قبلی را بیان کرد و این پی گیری ها چند ماهی ادامه داشت تا اینکه اسفند سال گذشته قرار صحبت و انتقال دامنه را در شعبه پیشگامان کویر در خیابان شهید چمران گذاشتند از آنجا که بنده هدفم فعالیتهای فرهنگی برای این دامنه بود و قبل از آن بر روی وبلاگی فرهنگی کار می کرد مایل بودم ببینم برای چه منظوری این دامنه را می خواهند تا اگر مناسب با آن بود و آسیبی نداشت نسبت به واگذاری آن اقدام کنم. ابتدا دو نفری که برای صحبت با آنها روبرو شدم نمی شناختم ولی گویا یکی شان از مسئولین شرکت پیشگامان کویر در دفتر تهران بود. وی در پاسخ به سوال من که دامنه را برای چه می خواهید؟ به این مضامین گفت: ما با زحمات زیاد چهل برنامه انیمیشن ورزشی را ساخته ایم که از طریق اینترنت می خواهیم جهت پر کردن اوقات فراغت جوانان در دسترس علاقه مندان ورزش قرار دهیم اما اداره ارشاد با عنوان گیم نت موافقت نکرده و ما مجبور هستیم دامنه 040 را خریداری کنیم. از آنجا که پر شدن اوقات فراغت جوانان از راه صحیح نوعی کار فرهنگی هست بنده هم به آنها اعتماد کرده و دامنه را با کمتر از قیمت پیشنهادی به فردی که معرفی کردند و الآن دامنه به نام اوست واگذار نمودم. در اولین روزهایی که دامنه منتقل شد مشاهده کردم موضوع بسیار متفاوت دیگری غیر از آنچه که آن آقا توجیه کرده بود دارد اتفاق می افتد و خبری از برنامه ورزشی و اینها نیست و به جای موضوع ورزشی « مرکز ارتباطات بین الملل پیشگامان کویر» بر این دامنه سوار شده و تبلیغات و فروش کارتهای اعتباری آن با عنوان چلچله در سطح کشوری صورت می گیرد.
 خلاصه جدای از قیمت دامنه که می توانست به مراتب بیش از آنچه که فروخته شد باشد آنچه زیادتر ذهن مان را مشغول می کند و چلچله را به خاطره ای چون ماقوتوک تبدیل کرده زرنگی بیش از حد طرف و آسیبی است که به وبلاگ فرهنگی که مدتها به نام این دامنه باز می شد زده است. اما آنچه موجب شد این نوشتار به تحریر در آید یادآوری این نکته به کسانی است که گمان می کنند چنین زرنگی هایی باعث پیشرفت بیشترشان می شود. اگر چه ممکن است کسی با زرنگی های خاص به موفقیت های ظاهری دست یابد اما چون این عالم حساب و کتاب دقیقی دارد رویه های غلط سر انجام خوشی ندارد و به دنبال شیرینی های خیالی تلخی های واقعی نیز پدیدار می شود.
 چه اینکه می بینیم این روزها شرکت پیشگامان کویر یزد در سوگ و ماتم برنده نشدن در خرید سهم مخابرات ایران است. جدای از اینکه به مقصودش نرسیده به قول خودشان پانزده میلیارد تومان هم ضرر و زیان دیده اند.


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا