رضا بردستانی

 مقدمه:هفتاد و نهمین دربی یا همان شهرآورد پایتخت برای هرکس معنا و مفهومی خاص دارد، سرشار از خاطراتی زیبا، و مملو از یادآوری هایی تلخ. رویارویی پسرانِ آبیِ تهران با سرخپوشانِ پایتخت مثل خیلی از دربی های مهم دنیا نظیرِ بارسلونا- رئال مادرید(ال كلاسیكو)، بنفیكا – پورتو، بوكاجونیورز- ریورپلاته(ال سوپر كلاسیكو)، سلتیك – رنجرز، فنرباغچه-گالاتاسرای، اینتر - یوونتوس(دربی ایتالیا)، منچستر یونایتد- لیورپول و ده ها رویارویی این چنینی از درجه ی اهمیت بالایی برخوردار است. این بالا بودنِ درجه ی اهمیت تا آن جایی است که برخی از اقدامات تنها برای همین بازی خاص در نظر گرفته می شود زیرا طرفداران هر دو تیم از دو چیز متنفرند: تساوی بدون گل و شکست حتی با یک گل!. قرار نیست تاریخچه ی دربی پایتخت را مرور کنیم که تاریخچه ها نگاشته اند؛ قرار نیست به چالش های اجتماعی این پدیده، فرصت ها، موقعیت ها و نظائر این موارد بپردازیم بلکه دربی را از زاویه ای دیگر، ‌از پسِ پشتِ افکار و اندیشه های قاضی این بازی دیده این دربی را این بار فارغ از آب ها و قرمز ها بررسی کرده ایم. این بار و به بهانه ی هفتاد و نهمین دربی پایتخت سری زده ایم به آخرین قاضیِ این دیدار که در ایستگاه هفتاد و هشتم سوت و کفش را آویخت، پیراهن قضاوت از تن درآورد و در این دربی پس از علیِ دایی دومین غایبِ شاخصی است که ساعت18 روز یکشنبه دوم آذر 1393 او را در زمین چمن ورزشگاه آزادی سوت به لب، مصمم در نگاه، مقتدر و مهربان در رفتار و برخوردها نخواهیم دید. او در جدالی سخت نه با خویش که با خویشتنِ خویش، برای نخستین بار خودش را قضاوت و در نهایت محکوم کرد به کناره گرفتن از جهانِ پر هیاهوی فوتبال، عنوانِ داور پیشکسوت را در عین جوانی بر دوش کشیدن نتیجه ی همان خود داوری کردن است؛ به این بهانه نقبی زده ایم به بررسی برخی از ویژگی ها و شاخصه های منحصر بفرد سرشناس ترین و پر افتخار ترین داوری که در دهه ی اخیر همه ی نگاه ها را به خود معطوف داشته بود. داوری به یادماندنی و دوست داشتنی که شهرت و محبوبیتش همپایه یا با ستاره هایی نظیر علی کریمی، مهدی مهدوی کیا، فرهاد مجیدی، آرش برهانی و مقبولیتش همطراز با مربیانی چون قلعه نوعی، دایی، فرکی و غیره بود. مردی آرام و مقتدر که تشخص ذاتی و ظاهریِ او یکی از بزرگترین ویژگی هایی بود که خیلی به آن غبطه می خوردند و با همه ی این ویژگی ها و خصائص یکی از کم یا بهتر است بگوییم بی حاشیه ترین ها؛ داوری برآمده از خطه ی کویر، برخاسته از دومین شهر تاریخی و بزرگترین شهر خشتی جهان؛ یزد.

 

نام و نام خانوادگی: سعید مظفری زاده / تاریخ تولد: 23/7/1353/ محل تولد: یزد/ قد: ۱۹۰ سانتیمتر/ وزن: ۸۷ کیلوگرم/ میزان تحصیلات: مهندس عمران/کارشناسی ارشد مدیریت تربیت بدنی(در شرُفِ پذیرش در دوره ی دکترایMBA)/ شغل: آزاد/ سال شروع داوری: ۱۳۷۸/ سال ورود به لیگ برتر: ۱۳۸۴ خداحافظی از دنیای داوری:27دی ماه 1392(بعد از قضاوت در دربی هفتاد و هشتم پایتخت)

 

دکتر پرویز سیّار یک روز پس از خداحافظیِ سعید مظفری زاده یعنی فردایِ 27 دی ماه 1392 در اظهارِ نظری صریح به نکته ی ظریفی اشاره کرد:«سعید مظفری زاده یک مهندسِ تمام عیار است!» پس در هنگامه ای که این مهندسِ تمام عیار تصمیم به خداحافظی گرفت، قطعاً برای این خداحافظی اهداف و برنامه ریزی هایی داشت کما این که سعید مظفری زاده در نخستین واکنشِ رسمی به حواشیِ خداحافظیِ مبهوت کننده اش صراحتاً گفت:«دوسال پیش به این لحظه فکر کرده بودم، حوادث و جریاناتِ اخیر آن تصمیم را محکم و مصمّم کرد.» آن نظرِ قابلِ تأمل و این موضعِ رسمی، همان هایی است که انسان را مجاب می کند تا از هرگونه فکری که به آنی بودنِ تصمیمِ این داورِ بین المللی فوتبالِ ایران ختم شود؛ پرهیز کند زیرا به اعتقادِ دکتر سیّار(دوستِ دیرینه و خانوادگیِ مظفری زاده)، او مهندسی تمام عیار است البته مهندس نه به معنای آرشیتکت-هرچند عمران خوانده است!-؛ مهندس در معنای رفتارِ مرزبندی شده، برنامه ریزی شده و کاملاً بر مبنای بسیاری از محاسباتِ عقلانی. قبل از ورود به چگونگیِ پدیدار شدنِ پدیده ای به یادماندنی در داوریِ ملی و بین المللی به نامِ سعید مظفری زاده و بررسی چرایی خداحافظیِ زودهنگام او در روزگارانی که در اوجِ شهرت، محبوبیت، مقبولیت و تجربه و پختگی قرار داشت نظری می اندازیم به یادداشتِ خداحافظیِ او، یادداشتی که مظفری زاده در کمالِ ادب و تواضع همه ی ناگفتنی هایش را بر زبان رانده است البته این یادداشت را باید موشکافانه تر از همیشه و در روزهایی نزدیک به یکسالگیِ آن خداحافظیِ با شکوه، دوباره خوانی و شاید
چندباره خوانی کرد:

خداحافظی...اما بی گلایه(به نقل از وبلاگِ شخصیِ سعید مظفری زاده)

          شخصیت اجتماعی ِ هر فرد از کانونِ گرمِ خانواده تا دامانِ پرمهرِ جامعه، تمامی، دستخوش فراز و
نشیب هایی است گاه بنیانی و عمیق و اما آرامش تنها در پناه اهداف بلند و متعالیِ صادقانه و بر مبنایِ پاکی و درستی  است که این فراز و نشیب ها را در سیطره ی خود نگاه می دارد، محافظت و مدیریت می کند و در نهایت به سرانجامی شادی آفرین می رساند.

          خُرد و کلان می دانند؛ بازنمایی سره از ناسره، درست از اشتباه، حق از ناحق، خوب از بد و در نهایت خالص از ناخالص اگرچه ریزه کاری هایی دارد سخت حساس و خطیر اما، اگر در بستری از پاکی و صداقت باشد انجامِ آن چندان هم سخت نیست. با نیم نگاهی به پسوندِ مکانیِ تولد، همیشه دل نگرانِ اندیشه ی پاک مردمان سخت کوش درست رفتارِ یزد نیز بوده ام و آنان که این باورِ ذهنی را ایمان دارند به خوبی می دانند با اعتقاد و ایمانِ قلبی به این مقوله نگریستن خود بزرگترین و مهمترین شیوه ی نظارت بر عملکردی است که سخت تأثیر گذار است.

          این دو مقدمه ی کوتاه اگرچه با«نازپرورده تنعم نبرد...» فاصله ها دارد اما از این جهت یادآوری شد که در پناهِ شخصیتی اجتماعی و برخاسته از گذشته ای درخشان و الآنی سرافراز و با دریافتِ عمق و اهمیتِ هنرِ والای قضاوت قدم به وادیِ دلبستگی های همیشه ام گذاشتم تا سهمی داشته باشم در چهارچوب های ذهنی که برای خود ترسیم کرده بودم و در این راه هر آموختنی بود به قدر توان آموختم و آن میزان توان و آمادگیِ لازم را کسب کردن، مجدّانه دریغ نداشتم. تا قبل و بیش از همه، از عملکردی که بارها و بارها آن را از زوایای مختلف می بینم؛ خود خشنود و آرام باشم و شاید به همین دلایلِ برشمرده شده، هرآنکس که طی سال های رفته و بازنیامده قضاوت های مرا به داوری نشسته است اذعان می دارد که کم نگذاشتم حتی اگر اشتباهی هم بوده، آنگونه بوده است که با پوشش سهو؛ دچارِ چشم پوشی شده است.

          به وادیِ فراموشی سپردن دلبستگی ها وقتی پای آرمان هایی فراگیر به میان می آید چندان سخت نیست اما وقتی قدم به وادی آزموده شدن می نهی آنگاه با تمامِ حضور و غیابت درک می کنی در نبرد احساس و توانِ بدنی آن کس که بی پناه تر از آن بیست و دو نفر در پی ترسیم چهره ی زیبای واقعیت ها است، کسی نیست جز همان مردِ تا چند صباحی قبل؛ سیاه پوش میدانِ سبزِ مستطیلیِ فوتبال.

          این روزها اما نگاه ها سنگین تر شده است، زمزمه ها گوش خراش تر و طعنه و کنایه ها آزار دهنده تر و این شکنندگی را تاب آوردن در میدانِ تمرکز و عمل به وظیفه، تکلیفِ مالایطاق است هرچند تا این دقیقه هرگز از انجام سخت ترینِ صعب ها شانه خالی نکرده بودم و در این میان ترجیح راجح رفتن بدون گلایه و خداحافظیِ بی حاشیه است.

          منکر نیکی ها نیستم و قدران تر از همیشه نسبت به همه ی آنانی که در این حال و احوالِ امروزیِ سعید مظفری زاده قدم ها برداشته اند بی مزد و منت اما... راه رفتنی و عمل انجام شدنی و حرف گفتنی و جمیعِ امور شدنی، همه از مصادیقِ بارزِ لابد و ناگزیر است...

ولله الحمد اولاً و آخراً

            همه ی نیکانِ روزگارـ همواره ـ در پناه حضرت باریتعالی/

سعید مظفری زاده///دی ماه 1392

جدای از علاقه ی خاصِ دکتر پرویزِ سیّار به این پدیده ی دوست داشتنیِ داوری فوتبال، هوشنگ نصیرزاده نیز نظراتی قابل تأمل در باره ی سعید مظفری زاده دارد. نصیرزاده در تحلیلِ مسائل داوری کارشناسی به روز، ‌اهل مطالعه و  با پرستیژی است ، از جمله ی درجه یک هایی است که دوست نزدیک سعید مظفری زاده و از جمله کسانی است که اعتقاد دارد وی در دنیای داوری چهره ای منحصر به فرد است. وی یعنی همان داور خوش تیپی که آبی ها، زردها، سرخپوشان، تبریزی ها،‌ شمالی ها،‌ جنوبی ها و همه ی آنانی که مظفری زاده داورِ بازی هایشان این چهره ی تأثیر گذار دنیای داوری بوده است به یک اندازه از او خاطراتِ خوش و ناخوشی دارند! این روزها، نیمه ی دیگرِ داستانِ زندگی اش را به دنبالِ درس و کسبِ تجربیاتی جدید، هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای سرزمینِ مادری اش ترسیم می کند تا بر بومِ نقاشیِ روزگاران گذشته بر سعید مظفری زاده، خوش نقش ترین ها بنشیند. نصیرزاده با همان ادبیات خاص و تکیه کلام های ویژه؛ 9 ویژگیِ کاملاً انحصاریِ سعید مظفری زاده را بر می شمارد در عینِ حال اذعان می دارد سعید مظفری زاده،‌ یک جنتلمن تمام عیار و یک داور کامل و با تجربه است:

1)    شاید دقت نکرده باشید ولی رفتاری که با سعید در لیگ می شود عین رفتاری است که با یک داور خارجی می شود. در واقع زمانی که مظفری زاده داور یک بازی است گویا یک داور خارجی سوت می زند.

2)    سعید مظفری زاده چند امتیاز دارد که خیلی از داوران شاید نداشته باشند. قد او با بلند قدترین بازیکنان فوتبال برابری می کنند و چهره خوبی که دارد باعث می شود اطاعت پذیری را نزد بازیکنان بالا ببرد.

3)     سعید  به خاطر تحصیلات عالیه ای که دارد از ادبیات خوبی در برخورد با بازیکنان استفاد می کند و همین در لیدری بازی به او کمک می کند.

4)     اوکاملا بی حاشیه است و معمولا در برد رسانه ای هم نیست برای همین توانسته در سایه به راحتی حرکت کند. او ارتباط خوبی با تماشاگران خشمگین ورزشگاه برقرار می کند برای همین مسابقات مهم کشور را به او می سپارند. استقلال و سپاهان و تراکتور و بازی های متقابل این سه تیم. این به مفهوم این است که کمیته داوران به این داور 39 ساله اعتماد دارد.

5)     سعید مظفری زاده توسط برخی از تماشاگران متهم به پرسپولیسی بودن است ولی سوابق نشان می دهد که ایشان بازیکن استقلال یزد بوده است. به هر صورت در طول مسابقه داوران حاضران نیستند ادامه زندگی خود را در دنیای فوتبال به نتیجه یکی از تیم ها بفروشند. همان طور که علی دایی بازیکن استقلال اردبیل بوده و بعدا در پرسپولیس بازیگری و مربیگری کرده است.

6)      آنهایی که از نزدیک سعید مظفری زاده را می شناسند می دانند که او بیشتر به مطالعه و ماهی گیری و اتومبیلرانی و شعرهای مولوی علاقه مند است تا تعقیب نتایج تیم های استقلال و پرسپولیس که فقط برای  تماشاگران اهمیت دارد.

7)    اولین بازی مهم سعید مظفری زاده دردوران داوری همین بازی استقلال و سپاهان بوده است . بازی ای که با جنجال شدیدی همراه بود؛ البته سعید خیلی از آن جنجال فاصله داشت.

8)    خوش تیپ است. خوش تیپ ترین داور ایران

9)     در کار ساخت وساز است و ثروتمند. همین مسئله به او اعتماد برخورد با بازیکنان فوتبال را می دهد. البته بازیکن ها هم می دانند سعید آدم حسابی است.

در این جا به واقع برای ارائه ی تحلیلی دقیق باید به شرط لازم و کافی برای دریافتِ واقعیت های دنیای داوری توجهِ ویژه داشت زیرا داشتنِ شرایط لازم بدون دارا بودنِ شرایطِ کافی و تلفیقِ موقعیت های خاص با علم و حقیقت و خمیرمایه ی وجودی یک عمل پیچیده، ره به بیراهه کشانیدن است اگرچه منکرِ شرایطِ خاص و منحصرِ به فردِ سعید مظفری زاده نمی توان بود اما هیچکدام از آن شرایط و ویژگی های خاصی که به درستی برای وی برشمرده اند در شخصیتِ شکل گرفته ای که در اذهانِ همگان، ‌او را به عنوانِ داوری کم نظیر معرفی کرده است، ‌تأثیر مستقیم و تام و تمامی نداشته است که اگر قرار بود قد بلند، ‌ثروتمندی و خوش تیپی و خوش چهره بودن، تنها پارامترهای مثبتِ موفقیت در داوری به حساب آید، از آن جایی که واقفیم هیچ برتری و وجه تمایزی مطلق نیست؛ قدبلندترها،‌ ثروتمندترها و خوش چهره ترها و چه بسا ستارگانِ دنیای سینما و هنر قدم به عرصه ی داوری می گذاشتند تا راهی را بپیمایند که مظفری زاده در عرض 14 سالِ سخت،‌ پر هیاهو،‌ سرشار از استرس و تلاش مداوم و 6 سال زودتر از به نقطه ی پایانِ داوری رسیدن؛ خود را به قله ی انتهایی آن رسانید اما در این مهم که آن شاخصه ها وی را در بسیاری از لحظه ها یاریگر بوده است حرف و حدیث دیگری است که منصفانه اگر بنگریم نمی توان آن ها را نادیده انگاشت.

باز می گردیم به همان تأکیدِ دکتر پرویزِ سیّار که مجدّانه معتقد است سعید مظفری زاده مهندسی تمام عیار است. همان گونه که در پیشانی نوشتِ یادداشت متذکر شدیم؛ اگرچه وی مهندسیِ عمران خوانده است اما رشته ی تحصیلی با داشتنِ ذهنی مهندسی شده،‌ هدفمند،‌ با برنامه ریزیِ کوتاه مدت،‌ میان مدت و بلند مدت و نظائرِ این ها فاصله ای بسیار دارد. سعید مظفری زاده در زمره ی داورانِ بین المللی فوتبالِ ایران نیز کوشید تا همین گونه دقیق و مهندسی شده گام بردارد و در این راه خیلی زود خود را به یکی از داورانِ مطرحِ قاره ی کهن و نماینده ی شایسته ای برای ایرانیان معرفی کرد اما در همان سطحِ بین المللی نیز دچار بی مهری هایی شد که شاید روزگارانی نچندان دور با شکسته شدنِ مُهرِ سکوت، همه چیز عیان تر به میدانِ رسانه کشانیده شد.

 اگرچه نباید از آن افسوسِ معروفِ دکتر سیاح که سعیدمظفری زاده را لایقِ داوری در سرزمینِ ژرمن ها می دانست و ما معتقدیم او حتی برای داوری در قاره ی کوچک اما سبزِ اروپا هم توانایی داشت، ساده درگذریم اما در ایران و آسیا سعیدِ مظفری زاده یکی از معدود داورانی بود که راه های ترقی را بدون رایزنی و ارتباطاتِ خاص، گشود و هموار کرد. او در صحبت هایش همیشه بر عواملِ درونی برای کسب موقعیت های خاص و موفقیت های پایدار تأکیدی ویژه دارد.

هیچگاه به این مهم اندیشیده ایم که به راستی فوتبالِ دنیا اگر بر پایه ی ارتباطاتِ خاص و پشت پرده استوار نبود، ‌فوتبالِ دنیا اگر نیمه اش در بندِ سیاست و نیمه ی دیگرش اسیرِ کارتل ها و تراست ها میلیارد دلاری نبود، فوتبالِ دنیا اگر بر پایه ی ذاتِ و سرشتِ واقعی اش بود،‌ فوتبال اگر همچنان یک ورزشِ پرهیجان و برانگیزاننده بود آن گاه بسیاری از داورانِ کشورهای کمتر شناخته شده در سطحِ نخستِ فوتبالِ دنیا این بخت را داشتند تا پا جای پای دکتر مارکوس مرک‌ آلمانی، خورخه لوئیس لائوریندای اروگوئه ای، اسکار روییز کلمبیایی، فرانک دبلکر ‌بلژیکی، ماسیمو بوساکای سوئیسی، لوبوس میشل اسلوونیایی، دکتر پیرلوییجی کولینا و روبرتو روزتی ‌ایتالیایی،کیم میلتون نیلسن دانمارکی، هاوارد وب و گراهام پل انگلیسی، مانوئل گونزالس ‌اسپانیایی، آندرس فریسک سوئدی، هکتور والتر بالداسی آرژانتینی، اورس مایر سوئیسی بگذارند و برای همیشه نام و توانایی های خود را به تاریخِ پر پیچ و خم فوتبالِ دنیا ضمیمه کنند اما ساختارهای واقعی فوتبالِ دنیا اسیرِ حاشیه هایی است که انگار باید پذیرفت تا وقتی برای مثال داورانِ سوری در آسیا جولان می توانند بدهند که شخصِ نخستِ کمیته ی داورانِ کنفدراسیونِ داوری آسیا یک سوری دو آتشه و متعصب باشد. و این یعنی عدمِ به کار گیریِ نیروهای یک سازمانِ بزرگ به دلیلِ فقدانِ حمایت های مهندسی شده، همان نقیصه ای که مهندس سعید مظفری زاده و بسیاری دیگر از داورانِ ما از آن لطمه دیدند و قدم نهادن به آوردگاه جام جهانی برای همیشه به عنوان آرزویی بر دل مانده و آزار دهنده در اذهانشان باقی ماند. در همین جا شاید بتوان یکی از بزرگترین دلایلِ خداحافظیِ زودهنگامِ مظفری زاده از دنیای داوری را عدم راه یافتن به همین آرزوهای بر دل مانده و آزار دهنده دانست البته شاید!

در این یادداشت ابدا قصد نداریم روزهای رفته بر زندگیِ فوتبالیِ سعید مظفری زاده را مرور کنیم یا صحنه های تلخ و شیرین قضاوت های به یادماندنیِ او را به تصویرِ نوشتاری بکشانیم بلکه به دنبالِ آن دسته از حقایقی هستیم که فارغ از همه ی برنامه ریزی های مظفری زاده، توانست صحنه ای دیگر از جدالِ عقل و عشق را که منجر به شکستِ عشق می شود را به تصویر بکشد جایی که سعیدِ مظفریِ 39 ساله ی 190 سانتی متری 90 کیلویی را خسته تر از همیشه مجاب کرد تا با نوشتنِ متنی با عنوان رفتن ... اما بدون گلایه! برای همیشه از خواستنی ترین دلبستگیِ وی یعنی داوری و قضاوت در مستطیل سبز جدا کند و راهی سرزمین هایی دور برای جدالی دیگر و این بار بر سرِ کسب تجربیاتی آکادمیک کند. آن حقایقِ نه نهفته است نه پیچیده و راز آلود، آن حقایق بخشی به ساختارهای بین المللی فوتبال مربوط است و بخشِ مهمی از آن به ساختارهای ناسازمندِ فوتبالِ سیاسی- دولتی در ایران، جایی که برخی می آیند بدون آن که بدانیم چرا و عده ای می روند آن نیز بدون آن که بفهمیم برای چه و به کدامین دلیل و مدرکِ محکمه پسندی. در همین جا باید اذعان داشت آیند و روندهای غیرِ فوتبالی اگر هیچ لطمه ای به دنبال نداشته باشد قطعا باعث دلسردی، دلزدگی، خستگی و یأسِ مفرطِ فوتبالی ها خواهد شد و در این سال های سیاست زدگی آن چه خیلی دچار غبن و ضرر شد فوتبالی بود که داشت راهش را می یافت و حرفه ای می شد اما غیرِفوتبال های سفارش شده اما کارنابلد! آن را در بستری ناپسند، دچار انحرافی عجیب و آسیب هایی غیر قابلِ جبران کردند و سپس میدان را نصفه و نیمه ترک کردند و حتی نایستادند تا ثمره ی ناشیانه مدیریت کردن های خود را به نظاره بایستند بگذریم از عده ای که نصفه و نیمه آمدند اما هرگز و به هیچ قیمتی حاضر به رها کردنِ حنجره ی به خون نشسته ی این فوتبالِ غمگین نشدند.

هر رخدادِ غیر فوتبالی، حاشیه ای و آزار دهنده ضربآهنگی شد تا مظفری زاده ها با گام هایی سریع تر به سمتِ دربِ خروجی هدایت شوند و پس از آن که دیگر یارای ماندن و جنگیدن در خود نیافتند هر کدام به شکلی آن میدان و آن مجال را سه طلاقه کرده افسار بر گردنش آویخته رهایش کردند اما آن چه متضرر شد فوتبال بود و مظفری زاده ها. یکی از بیشترین و مؤکّدترین عناوین و واقعیت هایی که سعید مظفری زاده گاهی بر زبان می راند؛ گلایه از ساختارهای غیرِ حرفه ای بود، یعنی آن دسته از ساختارهایی که به امثالِ سعید مظفری زاده کمک می کرد تا حقِ واقعی خود را از آن مستطیلِ سبز اما در کسوتِ قضاوت دریافت کنند. سقفِ هیچ داوری در فوتبال، بین المللی شدن، الیت شدن یا قضاوت دیدارهای درون قاره ای نیست. داوران فوتبال نگاهشان به بزرگترین رویدادهای بین المللی فوتبال است، همان میدان هایی که برای هر داور شاید یک یا بلند اقبالانه دوبار رخ دهد؛ جام جهانی، المپیک و رقابت های شناخته شده ی اروپا که در آن ویترینی از بهترین ها، نوابغ و تکرار ناشدنی های فوتبال گرد هم می آیند تا در جدال هایی نفسگیر،‌قلب میلیون ها میلیون انسان را به تپیدن، ‌شاد زیستن و امیدوارانه تر گام برداشتن برانگیزانند و در جدال تیم های ترازِ اولِ دنیا همیشه جای ایرانی ها علیرغم انبوهی از شایستگی ها به دلیلِ همان عدمِ ساختارمندی خالی بوده است، جدال هایی که سی چند روز اما تاریخ ساز بوده اند.

در همه ی ادوارِ جام جهانی نه تمامِ کشورهای حاضر در دورِ پایانیِ جام جهانی، همه ی بهترین های جهان بودند و نه داورانِ حاضر در آن رقابت ها، تنها نخبه های دنیای داوری اما آن چه اجازه نداد پای امثالِ مظفری زاده ها به آوردگاه جام جهانی گشوده شود اگرچه روابط بود و جدال های پشت پرده اما نباید چشم بر بیماریِ مهلک ساختارهای تعریف نشده و لرزانِ داوری در سطحِ کلان و مدیریت هایی باری به هر جهت بست که اگر نبود نجابت و اخلاق محوری عده ای از همین داورهای بر کنار مانده از حقوقِ حقه ی خود! آن گاه زلزله ها بود که بنیان های بی بنیادِ مدیریتی فوتبال در عرصه ی داوری را به لرزیدن هایی ویران کننده وا می داشت و مگوهایی تعجب برانگیز انگشت بهت بر پیشانی ها می نشانید اما ایمان داریم سعید مظفری زاده تنها و تنها به خاطرِ نرفتن به جامِ جهانی از دنیای داوری خداحافظی نکرد همان گونه که اطمینان داریم به خاطر آن مصاحبه های غیرِ منصفانه امیر عابدینی نیز تن به خداحافظی نداد بلکه بزرگترین و اساسی ترین دلیلِ خداحافظیِ پیش از موعدِ سعیدِ مظفری زاده از دنیای داوری آن هم در اوج شهرت، محبوبیت و پختگی به زعم نگارنده خستگی، آزرده خاطر بودن و از بین رفتنِ احترام در دنیای داوری بود که او را مجاب کرد بدونِ ذره ای دریغ و تردید، کفش ها را بیاویزد و در روزی خاص و درست در لحظه ی به انتها رسیدنِ دربی هفتاد و هشتم، جمله ی زردِ«خدانگهدار»ِ نگاشته شده بر پیراهنی مشکی و زیر لباس سبز و دوست داشتنی داوری را نمایان سازد و با صدایی بلند به همه ی فوتبال دوستانِ واقعی این پیام را برساند که اگرچه سعید مظفری زاده به خیلی چیزها در دنیای داوری اعم از شهرت،‌ محبوبیت، افتخار و کسب بالاترین مقام های داخلی و بین المللی نائل آمد اما هرگز به آن چه حقِ واقعی او بود و به درستی استحقاقش را داشت نرسید و خسته و دلشکسته تر از همیشه،‌ به تنها دلبستگیِ حرفه ایِ خود پشت نمود و از فردا جدالی دیگر را در میدانی دیگر تجربه خواهد کرد. سعیدِ مظفری زاده بسیار ساده و صمیمی آمد و به همان اندازه ساده و صمیمی دنیای پر از پلشتیِ فوتبال را دوست داران و اهلش واگذارد چون او از قبیله ی احترام بود و از اهالی اخلاق مداری.

سعید مظفری زاده را با شخصیتِ جذابش می شناسیم، با مهربانی و خیرخواهی هایش، برای ما یزدی بودنش همان اندازه اهمیت دارد که صداقت و سلامتش اما او محبوبِ رفتارِ مهربانانه اش بود نه محبوبِ چهره ی خاص یا اندام تراش خورده اش. سعید مظفری زاده در میانه ی جدال های دلسرد کننده ی فوتبال در روزهای درگیری های علی دائی، قهرمانی، کریمی و دیگران، سعید مظفری زاده در روزگارِ رواجِ سخیف ترین و ناجوانمردانه ترین تهمت ها به جامعه ی داوری، سعید مظفری زاده در روزگار کنایه های آزاردهنده ی امیر عابدینی ها لباس داوری از جسم جدا کرد تا بیش از این روح و شخصیتِ پاک و دوست داشتنی اش دچار زخم و اذیت نشود. او اگرچه از دوسال قبل تصمیم به رها شدن از علاقه اش گرفته بود اما اگر مجال و میدان را مهیا و با طراوت دیده بود، حمایت و پشتگرمی را اگر با جسم جان حس کرده بود، صداقت و احترام اگر رواج داشت آن گاه او همچنان سوت به دست و لبخند بر چهره جدال های بسیاری را با محبت، مدیریت و حسنِ رفتارش، قضاوت می کرد و به سرانجامی خوب و دلخواه می رسانید. جای خالی سعید یعنی رواج بداخلاقی،‌ شیوع تهمت، رواج افسار گسیختگیِ فرهنگی و ناروا بودنِ گمانه زنی های خاکستری. به راستی اگرچه«تصمیم سعید» را امری کاملاً تعریف شده، پذیرفته و خوشآیند قلمداد می کنیم تا آن جایی که وقتی از تصمیمِ او با خبر شدیم کوچکترین تلاشی برای منصرف کردنش از آن«تصمیم سعید» انجام ندادیم چون می دانستیم انتظارهای برآورده نشده، تنگناهای آزار دهنده و مجموعه ی آرمان های بلند و دست نیافتنی، وی را به مرحله ی رهایی رسانیده است اما این«تصمیم سعید»یا آن«تصمیمِ کبری»در دو مرحله ی نامتعادل اخذ شد؛ از یک سو فشار اخلاق محوری و شرافتمندی و از سویی دیگر اقتدارِ جامعه ای تأثیرگذار در روندِ رو به تکامل ورزشی اما صد در صد نادیده انگاشته شده به نامِ داوری.

سعید مظفری زاده هرگز با آن چهره ی دوست داشتنی یا جدال هایی گاه به یاد ماندنی با بزرگانی چون امیر قلعه نوعی در اصفهان یا پنالتی هایی دردسر ساز و وقت های هنگفتِ اضافه محاسبه شده اما مورد اعتراضِ سرخابی ها به شهرت نرسید بلکه با صداقت، صمیمیت، شهامت و حفظِ شئونِ اخلاقی و پذیرفته شده قدم به وادی شهرت و محبوبیت گذارد. این مهم را همگان اذعان دارند که شخصیتِ سعید مظفری زاده گاه سرکش ترین،‌ یاغی ترین و پرحاشیه ترین فوتبالیست های اسم و رسم دارِ مورد حمایت تیفوسی های سرخآبی را به آرامش و پذیرش توأم با احترام وادار کرد همانی که محبوب ترین چهره های قرمز و آبی نظیر مهدوی کیا،‌ کریمی،‌ مجیدی و قلعه نوعی توأمان خداحافظی اش را غیر منتظره، تکان دهنده و ناباورانه قلمداد کردند و همگی از او به عنوان چهره ای شاخص، ماندگار و تأثیرگذار در دنیای پر هیاهوی فوتبال نام بردند چهره ای که اگرچه غریبانه رفت اما سرفرازانه خداحافظی کرد.

این روزها کمتر نام، ‌تصویر و کلام دلنشینِ این داورِ دوست داشتنیِ ملی و بین المللی فوتبال را می بینیم و می شنویم اما این ها دلیلی نیست تا خیلی زود یکی از بهترین ها، سالم ترین ها، ماندگارترین ها و دوست داشتنی ترین ها را از خاطره هایمان محو کنیم کسی که سرمایه ای ملی است و چهره ای تأثیرگذار در جامعه ی فوتبال، ورزش و حتی مناسبات اجتماعی غیرِ ورزشی، چهره ای که بهانه ی رفتنش اشک های دخترش بود یعنی پدری که در اوج شهرت، ‌ثروت، جذابیت،‌محبوبیت و مقبولیت به چهارچوب های خانواده پایبند است و برای کانون گرم خانواده ی اصیلِ ایرانی ارزش و احترامی خاص و قابل تأمل قائل است. او می توانست بهانه ی رفتنش سوء مدیریت ها، بد رفتاری ها، کج خلقی ها، بداخلاقی ها، حق ناحق شدن ها، نادیده انگاری ها و هزاران هزار دلیلِ ریز و درشت دیگر باشد که اگرچه همه ی این هایی که بر شمردیم در خداحافظی زودهنگامش دخیل بود اما او رفت تا شخصیت و خانواده اش از پلشتی های نشسته بر دامانِ ورزش به ویژه فوتبال بیشتر از این آسیب نبیند زیرا او با تکیه بر اصالت، اندیشه های دینی، پیشینه ی خانوادگی و اعتقاداتِ خاص اجتماعی؛ هرگز اهل طایفه ای که به این بداخلاقی ها تن در دهد و کنار بیاید نبود و چون نبود صلاح را در نبودن و نماندن دید. سعید مظفری زاده چهارده سال در دنیای پر کش و قوس داوری حضور داشت و برای رفتن تنها چند کلمه نگاشت، نگاشته ای که یک سال بعد از خداحافظیِ غریبانه و ناباورانه ی او باید با دقت و موشکافیِ خاصی دوباره و حتی چندباره خوانده شود. سعید مظفری زاده اصلی ترین دلایلِ خداحافظی اش را در همان چندکلام کوتاه و مختصر به روشنی نگاشت بد نیست تا برجای مانده های صحنه ی ورزش این نامه را در خلوت خود بخوانند و عمیق بیاندیشند. نامه ای که عمیق ترین باورهای فردی، مذهبی، اجتماعی و شخصیِ سعید مظفری زاده را به تصویر می کشاند. این روزها و در کشاکشِ بسیاری از نامرادی ها و ناملایمات، اگرچه در هر مسابقه ی حساسِ فوتبال و در هر جدالِ بین المللی در قاره ی کهن و درست چند روز مانده به شهرآوردی دیگر نخست جای خالیِ این قاضیِ دوست داشتنی را حس می کنیم اما بهترین ها را برایش از سویدای جان و صمیمانه در عرصه ی زندگی و کسب مدارج علمی در هرکجای این کره ی خاکیِ پهناور که حضور دارد آرزومندیم... زیرا همچنان معتقدیم او لایق بهترین ها است.

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


منبع: روزنامه آفتاب یزد /دوم آذر 1393

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا