خدایا گویی رنج این مردم پایانی ندارد. ماه ها از نظرسنجی می گذرد اما هنوز بازیهای آقایان تمام نشده است، فهم ما را به سخره می گیرند. به احساس ما بی اعتنایی می کنند و هر روز با بهانه ای جدید دفع الوقت می کنند.

متن رنج نامه که در اختیار این سایت قرار گرفته است بشرح ذیل میباشد :             

                                 رنج نامه مردم شهرستان طبس

خداوندا تو خود در قرآن مقدس فرمودی "ادعونی استجب لکم" مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. تو از درد و رنج ما آگاهی، تو ناگفته های  ما را میدانی، تو از ناله های مانده در گلوی مادران، پدران و فرزندان در بیماری عزیزانشان خبر داری، تو نیک میدانی آنگاه که بیماری در تخت بیمارستان طبس افتاده و پزشکان دستور اعزام او را به مرکز استان صادر می کنند چه هراس و اضطرابی بر دل آشفته ی خانواده ی او سایه می افکند .آنها میدانند این دستور پزشک یعنی درمورد بیمار شما از دست ما و امکانات ما کاری ساخته نیست، باید به مرکز درمانی مجهزتر و پزشکانی حاذقتر پناه ببرید.

خدایا تو دلشوره های دختر و پسری که پس از دوازده سال تحصیل برای ورود به دانشگاه به دیوار بلندکنکور برخورده اند را درک میکنی، اضطراب و نگرانی پدر و مادرش را نیز تنها تو میدانی، حتما آنها در خلوت خویش بارها به تو پناه برده اند، آنها شانس بیشتر برای قبولی می خواهند و دانشگاه بهتر، تا راهی برای آینده ای روشن تر پیش روی فرزندشان باشد. آنها در طول این دوازده سال تحصیل نیز همواره نگران سطح علمی و فرهنگی کلاس و درس فرزندشان بوده اند، می دانستند امکانات، نظارت و برنامه ریزی بهتر، آینده ای بهتر برای فرزندانشان رقم خواهد زد و عبور از سد کنکور را راحت تر خواهد کرد. معلمان و مدیران و مسئولین آموزش و پرورش بارها هر موفقیتی را مرهون داشتن اعتبارات، امکانات و استراتژی های کارشناسانه ی مدیران استانی معرفی می کنند.

خدایا، پروردگارا، بیکاری درد جانکاهی است، هم برای یک جوان هم برای پدر و مادر و خانواده او. بیکاری هم درد است هم ام الامراض، امراض جسمی و روحی و اخلاقی.

خداوندا تو از نعمت هایت برای ما طبسی ها چیزی کم نگذاشته ای، نعمتهایی که می تواند زمینه ی کار و درآمد همه ی ما را فراهم نماید. به شرط آنکه برنامه ریزی درستی توسط مسئولان شهرستانی، استانی و ملی صورت گیرد. آنگاه این درد جانکاه ما را رها خواهد کرد.

بارالها ما پیشرفت می خواهیم، ما شهری آباد می خواهیم، ما اقتصادی پویا طلب می کنیم، ما اداراتی توانمند و پاسخگو می طلبیم، مدیرانی دردآشنا، توانمند و صادق می خواهیم، ما آینده ی روشن فرزندانمان را در همین نقطه از زمینت می خواهیم، اینجا خاک پدران و مادران و اجداد ماست، اینجا مزار شهیدانمان است، دوستش داریم... دلمان نمی خواهد فرزندانمان از اینجا ناامید باشند و همواره آینده ی خود را در جاهای دیگر جستجو کنند.

اینجا آسمان به زمین نزدیک تر است، اینجا ستاره ها با ما صمیمی ترند، اینجا نگاه مردمانش خودمانی تر است، اینجا آبش، درختش، پرنده اش و هوایش  پاره ای از وجود ماست، دوستش داریم...

معبودا، تو از رگ گردن به ما نزدیکتری، تو از گردش چشمها و از اندرون دلها آگاهی، تو خود میدانی دلمان از بازیگران زمانه گرفته است، دلتنگیم از ناراستی ها و نامردمیها، برای پیشرفت بیشتر، برای کم شدن از مشکلات، برای تقویت امید در این خاک معطر به استان یزد ملحق شدیم، از کسی  قهر نکرده بودیم، با کسی دشمن نبودیم، فقط فردای بهتر می خواستیم. و آنجا بود که رسیدگی بهتر احساس کردیم و برنامه ریزی بهتر می دیدیم.

ما خاکمان غنی و فرزندانمان توانمندند، سرزمینمان سراسر ثروت است. این الحاق، برکاتی مشهود برای توسعه ی طبس و استان یزد به دنبال داشت. نشانه های آن، روز به روز نمایان تر می گشت، یزدی ها ما را می خواستند و ما آنها را. به نیازها و خواسته هایمان توجه داشتند و برای توسعه ی شهرمان برنامه. احساس صمیمیتی بود. فرهنگ مشترک بر استحکام این پیوند می افزود... اما امان از دیو نفس و امان از لجاجت که چشم  و گوش انسان را می بندد، خاصّانی خود را زبان ما معرفی کردند، به جای مردم نقش بازی کردند، آنچه ما مدارا کردیم آنها نامردمی کردند، آرامش برای زندگیمان می خواستیم، آنها آشوب به جان شهر می انداختند، عزیزانی دلسوز و بلند نظر آستین همت بالا زدند تا از گنج های نهان کویر شکوفه های امید، عمران و آبادانی برآورند تا راه پیشرفت به همگان بنمایانند، تا فرصت شغلی بیافرینند، تا جوان مستعد طبسی را به عزت و استقلال بایسته اش برسانند، تا سرمایه جذب کنند، تا کارآفرین و سرمایه گذار را متوجه این ذخایر الهی کنند. سخت کوشیدند، جانانه تلاش کردند، به نامردمیها، به بازیهای بازیگران زمانه بی اعتنایی کردند، چشم بر نامهربانیها بستند، زخم دل را نهان نگاه داشتند، در راه خدمت به مردم سر از پا نشناختند تا سر در این راه گذاشتند...

اما در مقابل تشنگان قدرت و شیدایان جاه و مال و جیفه ی دنیا چون کودکانی سبک عقل که برای سوتکی بی ارزش چنگ به صورت دیگری می اندازند، موریانه ی نفاق و اختلاف در بنیان مردم انداختند، خود را مزورانه آراستند و در هر مجلسی به رنگی و در هر محفلی به زبانی سخن گفتند، همه ی مقدسات را دستاویز خود ساختند، بهانه ها بر قطار پیشرفت تراشیدند و فرصتها سوزانیدند، وعده ها دادند، سرابها نشان دادند، اتهام ها وارد ساختند، تا شاید عروس مراد را در آغوش گیرند، هر هزینه ای که می خواهد برای مردم و نظام داشته باشد برایشان مهم نبود، اصل، رسیدن به مقصود و منافع زودگذر شخصی و دنیایی بود که برای آن به هر رنگی میتوان درآمد و هر لباسی را می توان به تن کرد...

و اینچنین بود که نهال الحاق به یزد که علی رغم روبرو بودن با ناملایمات و بادهای مخالف می رفت تا به بار نشیند و زمینه های شکوفایی این خاک را فراهم آورد به تیغ بی تدبیری، کینه توزی و منفعت جویی بریده شد. و اینک خسران و زیان آن است که روز به روز در زندگی ما پر رنگتر احساس می شود.

مردم خراسان جنوبی بزرگند و شایسته ی هر اکرامی، اما کیست که نداند که این استان تازه پا هنوز گرفتار و درگیر فراهم آوردن زیرساختهای لازم برای ظاهر شدن در قامت یک استان است، باید به این استان رسیدگی شود تا بتواند در مقابل مشکلات خاصی که ناشی از همجواری با مرزی پر مسئله است خود را باورکند، محرومیت ها و چالش های این استان رسیدگی ویژه می طلبد. در چنین شرایطی شهرستان گسترده و پراکنده ی طبس بر دوش این استان و مسئولان آن سنگینی می کند. گذشت یک سال و نیم به وضوح نشان داد که الحاق طبس به خراسان جنوبی نه تنها در طبس، که در استان نیز بر مشکلات افزوده است. این وضعیت امری غیر قابل پیش بینی نبود. بسیاری از کارشناسان بر آن تاکید کرده بودند و بسیاری از مردم عادی نیز آن را می دانستند. اما این اتفاق افتاد و با همه ی نسنجیدگی هایش مردم سعی کردند با آن سنجیده برخورد کنند، همدیگر را به آرامش و اقدام منطقی و قانونی دعوت کردیم. زیان دیده بودیم اما زیانکار نبودیم، دروغ زیاد شنیده بودیم اما به صداقت ایمان داشتیم، مکرر خواسته خود را به کریمانه ترین شکل ممکن به مسئولین منعکس کردیم تا این اقدام عجولانه ملغی گردد و همچنان شهر ثروتمند و مستعد و معتبر یزد باقی بمانیم و پیشرفت خود را در آنجا دنبال کنیم. وعده های بسیار شنیدیم ولی تا کنون خواسته ی ما به پاسخ عملی منجر نشده است. آنقدر فریادمان مظلومانه بود که گویی به گوشهایی نمی رسید تا اینکه سرانجام به برگزاری نظرسنجی رضایت دادند، خدا را سپاس گفتیم شاید این اقدام پایانی بر اضطراب و تشویشی باشد که بر تن این مردم انداخته اند. به هر حال این اقدامی رسمی و منتسب به وزارت کشور بود و هر عقلی تمکین در مقابل نتیجه ی آن را می پسندید. نظر سنجی انجام شد، نتیجه ی آن برای هر کسی که طبس را و گرفتاریهای مردم آن را می شناخت و با آنها زندگی کرده بود غیر منتظره نبود. آری فقط هشت درصد انتزاع از یزد را تایید نموده بودند، صحنه ی جامعه ی طبس و کوچه و خیابان آن هم همین را می گفت اما اینک مهری رسمی بر آن زده شده بود که می توانست پایانی برای فریبکاری ها و نیرنگ ها باشد.

خدایا گویی رنج این مردم پایانی ندارد. ماه ها از نظرسنجی می گذرد اما هنوز بازیهای آقایان تمام نشده است، فهم ما را به سخره می گیرند. به احساس ما بی اعتنایی می کنند و هر روز با بهانه ای جدید دفع الوقت می کنند.

ای پرودگار بزرگ اینک به تو پناه می بریم، البته همانطور که فرموده ای دست از همت و تلاش بر نمی داریم. نیک می دانیم این پیام تو را که فرمودی: "ان ا... لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" براستی که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا اینکه خود در تغییر سرنوشتشان اقدام کنند. با این وجود این را هم می دانیم که تو برای بندگانت جز خیر و نیکی نمی خواهی، پس نیکی هایت را بر ما ارزانی دار، همچنان که همواره ما را به نعمت و ثروت نواخته ای و درد و رنج و محرومیت را از دل و زندگی ما دور فرما. آمین یا رب العالمین.

                                                                                     جمعی از مردم شهرستان طبس

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا