حسام نامی

رسیدم سوی منزل از دبستان        ...       سلام کردم به بابا و به مامان

مامان گفتا سلام ای جان مادر   ...         پدر آغوش خود بگشود چون پَر

نشسته بر سر میز هر سه تایی  ...   غذا خوردیم و بعدش سه تا چایی

بابام گفت: خب دیگه، وقت ِخریده    ...   دو سه روز دیگه ایام عیده

مامان گفت: پس بریم امروز بازار   ...   خرید البسه با پول بسیار

همه رفتیم نشستیم توی ماشین   ...   سوی بازار رفتیم شاد و شیرین

بابام گفت: یک لباس شیکِ مارکدار   ...    بگیرم با یک کفش و دوتا شلوار

مامان هم گفت: قلب دوم است پا   ...   باید کفشم بُود مارک اروپا

مامان می گفت از اقوام نزدیک   ... که خالهَ م از سوئیس آورده ماتیک

بابا هم پنبه می زد از رفیقان   ...   که ماشین فلان کس، ساخت آلمان

سخن هاشان همی انداخته بُد گل   ...   که ایران می زند اجناس بُنجول

تعحب کردم از بابا و مامان   ...   که بد پنداشتند اجناس ایران

سوال کردم من از مامان و بابا   ...   بگفتم که مرا هست یک معما

اگر اجناس ایرانی نگیریم   ...   چگونه ره به سوی رشد گیریم

ز جنس کشور خود گشته خسته   ...   شده تولید کننده، ورشکسته

نه سرمایه، نه تولید و نه کاری   ...   در آینده وطن محتاج یاری

من و دوستان من ده سال دیگر   ...   ز دانشگاه فارغ گشته یکسر

همه مدرک به دست، جویای کاریم   ...   دریغ و درد چون کاری نداریم

مامان جان بد نگو از جنس ایران   ...   به پایم کفش ایرانی بپوشان

پدر جان فکر فردا باش، امروز   ...   ز هم چشمی به فردا شعله مفروز

حمایت های ما از ساخت و تولید   ...   بدارد تا ابد ایران، جاوید

اگر با جنس ایرانی ستیزی   ...   بنای ضعف و سستی پایه ریزی

در آینده وطن وابسته باشد   ...   درِ امید بر ما بسته باشد

حمایت می کنیم از جنس ایران   ...   که باشد چرخه ی تولید، گَردان

دریغا گر اسیر غرب گردیم   ...   که در راه وطن، مردانِ مردیم

ز ما کوشش، خدایا کن حمایت   ...   ز ما یک یا علی، از تو عنایت

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا