حسین مسرّت

یاداشت :

     در سفری که به کشور تاجیکستان داشتم ، به سه مجموعۀ شعر از شاعران ایران برخوردم ، نخست : گزیدۀ اشعار فروغ فرّخزاد ، دیگر : منتخب اشعار وحشی بافقی ، اثر ظاهر احراری و مهین ممد وا [ محمّدآبادی – روستایی در پیرامون شهریزد ] و سدیگر: گزیدۀ اشعار فرّخی یزدی به نام« در طلب آزادی »اثر : فیض علی نجمانف . که دو مجموعۀ آخری را شاعر نامور تاجیک ، رحمت نذری با طیب خاطر به من بخشیدند و منّتی  بزرگ بر من نهادند .

        این جانب در مدّت اقامت در شهر دوشنبۀ تاجیکستان ، دیباچۀ کتاب « در طلب آزادی » که به زبان فارسی تاجیکی و به خط ّ سیرلیک ( کیرلیک) بود ، به خط ّ فارسی برگرداند . و پس از رؤیّت یکی از استادان فارسی دانشگاه دولتی تاجیکستان و برگردان برخی واژه های روسی ازسوی وی ، برای آگاهی خوانندگان از نثر فارسی نویسندگان آن کشور و دیدگاه پژوهشگران آن نسبت به یکی از شاعران معاصر ایران ،همزمان با هشتاد مین سال فرار و اقامت فرّخی یزدی در کشورهای آسیای میانه و روسیه درج می شود . ( وازه های درون پرانتز از نگارنده است) .

                                                                                              حسین مسرّت

فرّخی شاعر مبارز ایران *                                             

نوشتۀ : فیض علی نجمانف

 

      میرزا محمّد ، فرزند محمّد ابراهیم . که به بعداً با تخلّص فرّخی در ادبیّات معاصر ایران مشهور گشت ، سال 1888 م ، در شهر یزد تولّد شده است . زمانی که فرّخی تولّد شد . ایران یکی از مشکل ترین دوره های تاریخ خود را از سر می گذرانید ، از سستی و بی مسئولیّتی حکومت قاجارها استفاده نموده . دولت های کاپیتالیستی غرب و روسیۀ پادشاهی در ایران ، آهسته آهسته نفوذ خود را زیاد نموده ، در آخر عصر 19 م ، آن را به نیم مستملکۀ خود تبدیل داده بودند .

      وقتی که فرّخی به سنّ مکتبی رسید . پدرش او را به مکتبی داد که از طرف انگلیسی ها تشکیل شده بود . ضمن تحصیل در این مکتب ، فرّخی دریافت که معلّمان انگلیسی به خوانندگان با تحقیر می نگرند و به جای علم و دانش آموختن ، آن ها را هرچه بیشتر به سرخمی ، اطّاعت کاری و پیروی از سیاست  انگلیا( انگلستان ) ترغیب می کنند . درک این بی عدالتی ها ، جوان حسّاس و وطن دوست ، فرّخی را نهایت به هیجان و اضطراب آورد  و در نتیجه ، او به مقابل راهبریّت مکتب و معلّمان ، شعری نوشته ، سیاست آن ها را محکوم کرد . بعد از آنکه راهبران مکتب با این شعر فرّخی ، شناس شدند . در حال او را از مکتب خارج کردند . این واقعه سال 1904 روی داده بود .

      فرّخی از مکتب خارج گشته ، دیگر امکانیّتی  نداشت که تحصیل را ادامه دهد . وضع اقتصادی عا ئله اش  نهایت،  دشوار شده بود . از این سبب ، او کسب کارگری را پیش گرفت .  فرّخی ، هنگامی به صف کارگران وطنش  پیوست که در ایران ، حرکت های  آزادی خواهانۀ خلقی تا رفت (اوج ) شدّت می گرفت .

     تأثیر انقلاب یکم روس و وسعت یافتن مبارزۀ مردم برای آزادی و عدالت به آن آورده رسانیدند که سال 1905 م در ایران ، انقلاب بورژوازی  دمکراسی شروع شد و تا سال 1911 ادامه یافت . این انقلاب که در ایران به نام انقلاب مشروطه شهرت داشت . اساس دولت های فئودالی  و رژیم مطلقیّت  شاهی را به لرزه درآورد . در سال های انقلاب مشروطه ، فعّالیّت سیاسی اجتماعی و ادبی فرّخی ، نهایت پرجوش و خروش بود . شاعر که ایده های انقلاب را به هیچ شک و تردید قبول کرده بود ، در اشعار در آن سال ها ایجاد کرده اش ، ایده های آزادی را ترنّم نموده ، گفته است :

قسم به عزّت و قدر و مقام آزادی                          که روح بخش جهان است نام آزادی

هزار بار بود به ، زصبح استبداد                         برای دستۀ پا بسته ، شام آزادی

       با عنعنۀ (سنّت) در ایران جای داشته ، در عرفۀ عید نوروز ، شاعران بخشیده به حاکمان محلّی  و راهبران مرکزی ، شعرهای مدحی  نوشته ، در روز عید در نزد آن ها می خواندند . و صاحب تحفه و انعام می شدند . فرّخی که در عرفۀ  عید نوروز 1910 م ، در یزد بود ، این عنعنه را ویران نکرده ، به حاکم همان وقتۀ یزد، ضیغم الدّوله  ، بخشیده مسمّطی  نوشت، لیکن برخلاف چشم داشت حاکم و عنعنۀ موجوده ، شاعر به جای مدح و ثنا . ضیغم الدّوله را تنقید  نموده . با مثال های مشخّص حیاتی ، قفا ماندگی کشور و بیچارگی خلق های ایران را یک یک به او نشان داده است . شاعر به حاکم مراجعت نموده ، بی باکانه تأکید کرده است . هرگز مدح و ثنا و خوش آمدگویی او ، براین حاکمان مردم آزار و قانون شکن را نخواهد کرد :

خود تو می دانی نیم از شاعران چاپلوس            کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس

یارسانم چرخ ریسی رابه چرخ آبنوس            من نمی گویم ، تویی درگاه هیجا ، همچو طوس

لیک گویم ، گر به قانون ، مجری قانون شوی        بهمن و کیخسرو جمشید و افریدون شوی

     این شعر فرّخی ، مثل ترکشی سخت ، محیط حاکم را به لرزه درآورد  . ضیغم الدّوله از شنیدن این شعر ، مثل شخص ما ر گزیده در خود پیچید . بله او هرگز چنین حقیقت تلخی را نشنیده بود . حاکم یزد ، از فرّخی ، قصاص سخت گرفتنی شده ، امر می دهد که او را به زندان پرتافته ، برای این شعر ، دهانش را بدوزند . این امر حاکم ، در حال اجرا شد . ولی در زندان یزد ، با لبان دوخته هم فرّخی در نزد حاکم ، سرتسلیم فرو نیاورد . در یکی از شعرهایش ، شاعر به هم مسلکان  و گروه های دمکراتیک ایران ، مراجعت نموده ، وضع خود را در زندان ضیغم الدّوله چنین شرح داده است :

ای دمکرات بت با شرف نوع پرست                   که طرفداری ما رنجبران ، خوی تو هست

اندر این دوره که قانون شکنی ، دل ها خست        گر زهم مسلک خویشت ، خبری نیست به دست

شرح این قصّه شنو از دو لب دوخته ام                تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

       بعد از مدّت در زندان بودن ، فرّخی از آنجا می گریزد و پیش از گریختن ، در دیوار زندان ، بیت های زیرین را می نویسد :

به زندان نگردد اگر عمر ، طی                من و ضیغم الدّوله و ملک ری

به آزادی ار ، شد مرا بخت یار              برآرم از آن بختیاری دمار

       سال های 20ام ( میلادی ) ، گردش مهمّی در جهان بینی و فعّالیّت های سیاسی اجتماعی و ادبی فرّخی محسوب می شود . شاعر که در مبارزه های صنفی آب و تاب یافته بود . اکنون بسیار مسئله های سیاسی اجتماعی را عمیق تر درک نموده ، در اشعارش موضوع های اَکتوآلی  و کاراکترناکی همان وقته را پرّه ( کامل) انعکاس  نموده است .   

       فرّخی در این دوره با ابراز احساسات و عقاید خود توسّط شعر ، قانع نشده ، سال 1921 روزنامه ای با نام طوفان تأسیس می کند تا در صحیفه های آن ، افکار سیاسی و اجتماعی و تنقیدی خود را با وسعت هر چه بیشتر بیان کند . روزنامۀ طوفان کاراکتر ضدّ ارتجاعی  و ضدّ امپرپالیستی  داشت . و از این سبب ، زود زود از طرف حکومت منع می شد . چنان که شاعر به این مناسبت بارها اشاره نموده است :

هر خامه  نگفت نا کسان را توصیف           هر نامه نکرد خائنان را تعریف

آن خامه ز پا فشاری ظلم شکست               آن نامه به دست ظالمین شد توقیف

      روزنامۀ طوفان بارها از طرف حکومت داران منع شده باشد ، هم فرّخی از نشر آن دست نکشید و آن را با نام های : ستارۀ شرق ،  قیام ، پیکار ، چاپ می کرد . برای آن که خوانندگان روزنامه ، دوام دهندۀ کار طوفان بودن ستارۀ شرق را درست پی بردند ، در شمارۀ نخستین ستارۀ شرق ، فرّخی چنین رباعی نوشته چاپ کرده بود :

شد خرمن ما دست خوش برق ببین                     طوفان به خلاف رسم شد غرق ببین

خواهی اگر آن نکات طوفانی را                      در آتیه از ستارۀ شرق ببین

        عموماً روزنامۀ طوفان در مدّت هفت سال نشر خود 15 مراتبه  منع کرده شده بود .

      در سال های بیستم ( میلادی ) ، فرّخی در نتیجۀ عمیق آموختن حیات سیاسی اجتماعی کشور  و شرکت فعّالانه در مبارزه های سیاسی ، به خلاصه ای می آید که بی اندیشیدن تدبیرهای جدّی سیاسی اجتماعی ، مملکت را از این حالت قفاماندگی ، بیرون آوردن ممکن نیست . این است که در اشعاردر این دوره ایجاد کرده اش ، شاعر دعوت به مبارزۀ آشکارا به مقابل مطلقیّت شاهی و دستگاه دولتی ، یکی از مسئله های اساسی ایجادیات او می گردد . برای به  این مقصد رسیدن ، فرّخی تأکید می کند که قبل از همه به مردم ، درس انقلاب آموخته ، به آن ها ، دشمنان صنفی نشان دادن ، لازم است .

توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود               کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود

در صف حزب فقیران ، اغنیا کردند جای          این دوصف را کاملأ از هم جدا باید نمود

این بنای کهنۀ پوسیده ویران گشته است           جای آن با طرح نو، از نوبنا باید نمود

       فرّخی همچون شاعری مبارز و آزادی خواه ، رژیم های ضدّ خلقی و دیکتاتوری را محکوم می نمود و طرفدار بر پا کردن حکومت های خلقی و دمکراسی بود . نمونۀ چنین حکومت خلقی ، اتّحاد سویتی ( شوروی ) بود . از این سبب نسبت به دولت نخستین کارگر و دهقان دنیا و برپاکنندۀ آن ، لنین معظّم ، مهر و محبّت خاصّی داشت . ماه نوامبر 1927 م ، فرّخی با همراهی یک گروه خادمان مدنیّت ایران برای اشتراک  نمودن در جشن ده سالگی انقلاب کبیر اکتبر به مسکو می آید ، ضمن استقامت در مسکو ، با حیات خلق سویتی ( شوروی ) شناس شده ، از موفّقیّت و پیروزی های دولت جوان سویتی به وجد آمده ، بخشیده به انقلاب اکتبر و خلق سویتی ، شعری ایجاد نمود که در آن احساسات صمیمانۀ خود را چنین افاده  کرده است :

در جشن کارگر چو زدم فال انقلاب          دیدم به فال نیک بود ، حال انقلاب

زحمتکشان  به خطّۀ مسکو شدند جمع        از بهر شرکت دهمین سال انقلاب

من هم  به نام ملّت ایران سپاسگوی          بر قائدین نامی و عمّال انقلاب

به پای جان به تربت پاک لنین بیا           تا بنگری به مقبره ، تمثال انقلاب

         آخر سال های 20 ام  و آخر سال های سی ام ( میلادی) برای قوّه های دمکراتی و شاعران و سخنوران مترّقی ایران ، دورۀ نهایت سخت و دشواری بود . قوّه های ارتجاعی جمعیّت ایران  که با سرداری رضا شاه سال 1925 م ، به قدرت رسیده بودند ، در مملکت ، تمام عنصرهای دمکراتی و آزادی را بر هم داده ، دیکتاتوری ظالمانه ای را برقرار کردند . شرایط همین بود که برای سخنان حق ، شاعر جوان ، میرزادۀ عشقی در 30 سالگی به قتل رسید . بهار ، عارف قزوینی ، بزرگ علوی ، احسان طبری ، بر این ادیبان پیشرو  دگر اندیش به زندان گرفتار شدند . ولی فشار مقابلیّت و حکومت هرقدر که شدّت می یافت ؛ بردباری و استواری و ثبات کاری شاعران و نویسندگان پیش قدم ، مستحکم ترمی شد .

       در این گونه وضعیّت ، طبیعی است که فرّخی آرام ایستاده نمی توانست و با چنین دستگاه دولتی ، هرگز مراسا ( موافقت ) نمی کرد . در این دورۀ برای خلق و وطن دشوار ، شاعری قوی اراده به یأس و نا امیدی نیافتاده ، مردم را به دلیری ، شجاعت ناکی و استواری دعوت کرده است .  فرّخی در اشعارش گشته و برگشته تأکید کرده است که تنها به واسطۀ مبارزه ، جسوری و ناترسی بر حکومت استبدادی ، غالب آمدن ممکن است . شاعر خطاباً به هم وطنان با چنین سطرهای آتشین مبارزه نموده است .

در کف مردانگی ، شمشیر می باید گرفت       حقّ خود را از دهان شیر می باید گرفت

حق ّ دهقان را اگر ملّاک ، مالک گشته است        از کفش بی آ فت  تأخیر می باید گرفت

بهر مشتی  سیر تا کی یک جهانی گرسنه ؟        انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت

        مبارزۀ فرّخی به مقابل گروه های ارتجاعی و امیرپالیزم  بین الخلقی  از یک طرف و دفاع از حقوق مردم و منفعت وطن از سوی دیگر ، نام شاعر را در سراسر ایران مشهور گردانیدند . از طرف دایره های ادبی . به شاعر دادن عنوان های لسان الملّه و تاج الشّعرا و از جانب اهالی شهر یزد به نامزدی مجلس دورۀ هفتم انتخاب شد نش به این گواهی می دهد .

       نطق های آتشین فرّخی در پارلمان از یک سو و اشعار تنقیدی اش از جانب دیگر ، دولت دیکتاتوری رضاشاه را به وحشت آورد و مقابل شاعر حق گو تعقیبات سختی سر شد . در چنین شرایط او مجبور شد که سال 1930 از ایران گریزد . شاعر در بین سال های 1930 – 1933 در برلین زندگی نموده ، در مجلّۀ پیکار که در همان جا به زبان فارسی نشر می شد . مقاله ها نوشته ، سیاست دولت دیکتاتوری رضاشاه را فاش می کرد .

       در سال 1933 فرّخی به وطن برگشت . او خانه و جا نداشت در حوله ( حیاط ) یکی از دوستانش زندگی می کند . ولی به زودی پی می برد که کارمندان پلیس مخفی او را به زیر نظارت گرفته اند . از تهران او مجبور می شود به محل ّ دربند که از مرکز 30 – 40 کیلومتر دورتر بود ، برود . لیکن در آن جا تعقیبات بازهم سخت تر می شود . شاعر این وضع دشوار خود را در دربند در یکی از غزل هایش چنین افاده نموده است :

ای که پرسی تابه کی در دربندیم ما         تاکه آزادی بود در بند ، دربندیم ما

خوار و زار وبی کس و بی خانمان و در به در         با وجود این همه غم، شاد وخرسندیم ما

      حکومت دیکتاتوری ایران ، از روز قدم به تهران گذاشتن شاعر ، در فکر زندانی کردن و خاتمه دادن به حیات این شاعر مبارز بود . برای به این مقصد رسیدن ، کارمندان پلیس مخفی نقشه های زیادی کشیده بودند . محض با تشویق و راهنمایی آن ها ، یکی از سوداگران تهران که فرّخی از او کمی پول قرض گرفته بود . از بالای شاعر به پلیس شکایت کرده ، کار جنایتی می گشاید و در نتیجه ، شاعر به سه سال زندان محکوم می شود .

     در زندان فرّخی به مثل پیشتره  ، به تنقید ، هجو و مسخرۀ دستگاه دولتی و وصف آزادی و انقلاب ادامه می دهد . از جزئی ترین امکانیّت ها استفاده نموده ، به توسّط اشعار رنگینش ، بی عدالتی های حکومت دیکتاتوری را فاش می کند . در زندان او به مثل عاشق بی قرار ، همیشه جویای معشوق خود « آزادی » بود و گشته ، برگشته تکرار می کرد :

شاهد آزادی خدایا پس کجاست      مقدم اورا به جانبازی اگر پذرفته ایم؟

تا مگر خاشاک بیداد و ستم کمتر شود        بارها این راه را با نوک مژگان رفته ایم

      صدای شاعر آزادی خواه از دیوار های بلند و سنگین زندان شهربانی گذشته ، به گوش حکومت داران می رسد و در نتیجه فرخی رابا تحقیر حکومت به زندان قصر می گذراند . که رژیم نهایت سختی داشت . در زندان قصر به تمام عذاب و شکنجه های بی رحمانه ، نگاه نکرده ، فرّخی از مبارزه به مقابله حکومت دیکتاتوری دست نمی کشد .

      از اشعار در زندان ایجاد کردۀ فرّخی ، معلوم می شود که در قلب این شاعر آزادی خواه ، آتش کین و نفاق نسبت به دشمنان صنفی اش به مثل پیشتره زبانه می زند و او به آن ها هرگز تسلیم شدنی نیست :

هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد                               در بیم ز صاحبان دیهیم نشد

ای جان فدای آن که پیش دشمن                              تسلیم نمود جان و تسلیم نشد

بعد از مدتی در حبس نگاه داشتن فرخی ، حکومت ایران اطمینان حاصل می کند که کنده  و زندان و عذاب و شکنجه ، صدای این شاعر وطن دوست را خاموش کرده نمی توانند . از این سبب آن ها در فکر قتلش می افتند . اوّل به خوراک او زهر می اندازند ، ولی فرّخی به این پی برده ، از خوردن آن دست می کشد . بعد از چند روزی این واقعه به بهانۀ آنکه فرّخی به بیماری تب لرزه دچار شده است به بیمارخانۀ زندان می برند و در آنجا احمدی نام دکتر . بواسطۀ سوزن زنی او را به هلاکت می رساند . این واقعۀ ننگین در ماه اگوست 1939 روی داده بود . همین طور حکومت ایران به حیات یکی از بزرگترین شاعران مبارز عصر زوال داد.

     دشمنان آزادی فرّخی را جسماً هلاک کرده باشند هم ، اشعار آتشین او را از قلب هزاران دوستدار ادبیّات نتوانستد بیرون کنند . امروز مردم ایران  و تمام آدمان ترّقّی پرور دنیا نام این شاعر مبارز و شهید راه آزادی با محبّت به زبان می گیرند .

     اشعار آتشین فرّخی یزدی کی هاست که به دل خوانندگان سویتی ( شوروی ) از جمله خوانندگان تاجیک راه یافته است . بعضی از شعرهای شاعر در صحیفه های روزنامه ها و مجلّه های جمهوری نشر شده اند  و اینک نخستین مجموعۀ اشعار شاعر شیرین کلام ، فرّخی یزدی که از دیوانش گلچین شده است به خوانندگان گرامی پیشکش می شود .

فیض علی نجمانف

استاد فاکولته دانشگاه دولتی تاجیکستان


*در طلب آزادی : ترتیب دهنده : فیض علی نجمانف ، دوشنبۀ تاجیکستان : عرفان ، 1980 م ،

ص 10 -3 . 

 


این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

value="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" />
مخاطبان آن لاین یزدفردا -فرداییان همیشه همراه یزدفردا در سراسر جهان

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
ا
  •  پایگاه خبری" یزدفردا" نظراتی را که حاوی توهین باشد منتشر نمی‌کند.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود با حروف لاتین خودداری نمائید.
  • نظرات ارسالی شما پس از مطالعه دقیق، به قسمتهای مختلف تحریریه ارجاع داده خواهد شد.
  •  ایمیل  "info@yazdfarda.com" پل ارتباطی مخاطبان با یزدفرد و آماده دریافت نظرات،گزارشها ومسندات خبری شماست.

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا