به مناسبت 25 فروردین ماه، روز بزرگداشت عطار نیشابوری، دکتر محمدکاظم کهدویی عضو هیات علمی دانشکده ادبیات دانشگاه یزد مطالبی را درخصوص این شاعر بزرگ ارائه کرد.

سیّارِ هفت شهر

حدود 900 سال پیش از این، درروستای كَدكَن يا شادياخ، كه در آن زمان از توابع شهر نيشابور بود، کودکی به دنيا آمد که نام او را فريدالدين گذاشتند و سرانجام به نام ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري، شهرت یافت و يكي از شاعران و عارفان و نویسندگان نام آور ايران زمین شد.

 سال ولادت او رابا اختلاف، 513 و بعضي 537 و جمعی هم 540 هجري.ق، مي دانند. از دوران كودكي او اطلاعي در دست نيست، جز اينكه پدرش در«شادياخ» به شغل عطاري كه همان دارو فروشي بود مشغول بوده و بعد از وفات پدر، فريدالدين كار وی را ادامه مي دهد و به عطاري می پردازد و طبابت نیز مي كند:

«به داروخانه پانصد شخص بودند                كه در هر روز نبضم مي‌نمودند»

معلوم نیست كه نزد چه كسي طبابت را فرا گرفته، اما تا زماني كه آن انقلاب روحي، که معروف است، در وي به وجود آمد، به عطاري و طبابت مشغول بوده و در اين باره، داستانهایي بيان شده كه معروفترين آن اين است كه گفته اند:

« روزي عطار در دكان خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش حاجت خود را با عطار در میان گذاشت؛ اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این اتفاق چرکین شد و خطاب به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت : مگر تو چگونه جان خواهی داد ؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این اتفاق اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد شغل خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که معلوم است این است که عطار پس از این قضیه مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری شده و تا پایان عمر، با بسیاری از عارفان زمان خویش هم‌صحبت گشته و به گردآوری حکایات صوفیه و اهل سلوک پرداخته‌است.

گفته شده در هنگامي كه شيخ به سن پيري رسيده بود، بهاءالدين محمد، پدر جلال الدين محمد مولوی، با پسر خود از بلخ به عراق سفر مي كرد كه در مسير خود به نيشابور رسيد و توانست به زيارت شيخ عطار برود، شيخ نسخه اي از کتاب اسرار نامۀ خود را به او داد و به پدرش گفت:« زود باشد که اين پسر تو آتش در سوختگان عالم زند».

در خصوص پایان عمر این شخصیت والامقام هم اگرچه سخنان مختلف است، اما نظر غالب بر این است که عطار در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ در حملۀ مغولان، به شهادت رسیده است. آرامگاه وی نیز در نزدیکی نیشابور باقی است و چون در عهد تيموريان مقبرۀ او خراب شده بود، به فرمان امير عليشير نوايي(844 – 906 هـ.)، وزير سلطان حسين بايقرا، مرمت و تعمير شد.(این امیر علیشیر، همان کس است که حدود سال 850 هـ.زمانی که شش سال داشته، با پدرش به یزد می آیند و به دیدار شرف الدین علی تفتی(یزدی) می روند و او سورۀ «تَبارَکَ» برای شرف الدین می خواند و وی هم برایش دعا می کند، وقتی امیر علیشیر به مقام وزارت می رسد، می گوید که من هرچه دارم به سبب دعای شرف الدین علی دارم. ر. ک. مقدمۀ تذکرۀ مجالس النفائس، از امیرعلیشیر)

مرحوم شیخ بهاء­الدین محمدبن حسین عاملی، معروف به شیخ بهایی، در كتاب معروف خود «كشكول» اين واقعه را چنين تعريف مي كند كه وقتي لشكر تاتار به نيشابور رسيد، اهالي نيشابور را قتل عام كردند و ضربت شمشيري توسط يكي از مغولان بر دوش شيخ خورد كه شيخ با همان ضربت از دنيا رفت و نقل كرده اند كه چون خون از زخمش جاري شد شيخ بزرگ دانست كه مرگش نزديك است. با خون خود بر ديوار اين رباعي را نوشت:

«در كوي تو رسم سرفرازي اين است    مستان تو را كمينه بازي اين است

با اين همه رتبه هيچ نتوانم گفت         شايد كه تو را بنده نوازي اين است»

البته گفتنی است که تولد و مرگ این شاعر و عارف بزرگ در هاله ای از ابهام قرار دارد و هرکس به طریقی حکایتی می گوید.

در خصوص جایگاه وی همین قدر کافی است که مولوی(سدۀ هفتم هـ.) در این باره می گوید:

«من آن مولای رومی ام که از نطقم شکر ریزد   ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم»

و یا: «هفت شهر عشق را عطار گشت      ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم»

و یا: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او    ما از پی سنایی و عطار آمدیم»

این بیت بدینگونه هم آمده است که:

«عطار شیخ ما و سنایی است پیشرو               ما از پی سنایی و عطار آمدیم »

و شیخ محمود شبستری(سدۀ هشتم ه. ق.) در منظومۀ گلشن راز خود گفته است:

«مرا از شاعری خود عار ناید                    که در صد قرن چون عطار ناید»

و شاه نعمت الله ولی(730 – 832 هـ.) گوید:

«گمان کج مبر بشنو ز عطـار               هر آنکو در خدا گم شد خدا نیست»

و کاتبی نیشابوری(سدۀ نهم هـ..) گوید:

«گرچو عطار از گلستان نشابورم ولیک    خار صحرای نشابورم من و عطار گل»

از جمله آثار عطار، به این موارد می توان اشاره کرد:

اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جوهرالذات یا جوهر ذات، مصیت نامه، منطق‌الطیر، بلبل نامه، حیدر نامه یا حیدری نامه، اشترنامه، مختارنامه، شاهنامه، خسرونامه، تذکرة الأولیاء ، هیلاج نامه، دیوان اشعار و... .

منظومه های عطار غالباً درتهران و لکنهو(هندوستان) به چاپ رسیده و یکی از بهترین چاپهای مثنوی منطق الطیر او را «گارسن دتاسی» ( Garcin detassy ) درپاریس چاپ کرده است.

دیوان قصاید وغزلیات او به همت سعید نفیسی استاد دانشگاه تهران، به چاپ رسیده است که نزدیک به شش هزار بیت دارد.

 غیر از آنچه از قول دولتشاه سمرقندی، د«تذکره الشّعرا»آمده، آثار متعدد دیگر هم به او نسبت داده­اند و رضاقلیخان هدایت، در«ریاض العارفین» می گوید که کتابهای شیخ به تعداد سوره های قرآن کریم (یکصد و چهارده) جلد است؛ البته این عدد واقعاً اغراق آمیز به نظر می رسد. و به روایتی دیگر گفته شده که بیش از ۱۸۰ اثر مختلف به جای گذاشته است.

برای کسب اطلاع بیشتر ر. ک. به کتابهای: نفحات الانس جامی، تذکره الشعرای دولتشاه سمرقندی، لباب الالباب عوفی، ریاض العارفین رضا قلیخان هدایت، آتشکدۀ آذر، مجمع الفصحا از هدایت، تاریخ ادبیات از ادوارد براون، تاریخ ادبیات صفا، ج.2 مقدمۀ دیوان قصاید و غزلیات عطار، به قلم سعید نفیسی، جستجو در احوال و آثار فرید الدین عطار نیشابوری از سعید نفیسی، مجالس المؤمنین از قاضی نورالله شوشتری، و... .

مصیبت نامه که اندوه جهان است         الهی نامه که اسرار عیان است

به داروخانه کردم هر دو آغاز            چه گویم زود رستم زین و آن باز

مصیبت نامه زاد رهروان است               الهی نامه گنج خسروان است

جهان معرفت اسرار نامه است            بهشت اهل دل مختار نامه است

مقامات طیور اما چنان است              که مرغ عشق را معراج جان است

چو خسرونامه را طرزی عجیب است     که طرز او که و مه را نصیب است

آثار عطار، که بیشتر آنها نیز مثنوی است، از عرفانی ترین آثار به جا مانده به حساب می آید که برای بیان عقیده های عرفانی خویش از حکایتهای عرفانی استفاده کرده و در آثار وی حدود ۲۰۰۰ حکایت وجود دارد. علاوه براین، دیوان عزلیات و رباعیاتی هم دارد.

کتاب مثنوی منطق الطیر، یا مقامات طیور، از برجسته ترین و مشهور ترین کتب به جای مانده از عطار است که می توان آن را از برجسته ترین آثار عرفانی در ادبیات جهان دانست که در آن به زبان مرغان به بیان سیر و سلوک پرداخته شده و موضوع آن بحث پرندگان از سيمرغ و رسیدن به اوست. در این داستان، پرندگان، رمز سالكان راه حق، و مراد از سيمرغ، وجود حق است كه عطار با نيروي تخيل خود و به كار بردن رمزهاي عرفاني به زيباترين وجه سخن مي گويد و توانمندیهای شاعرانه و عارفانۀ وی، اين منظومه را يكي از شاهكارهاي زبان فارسي کرده است .

هفت شهر عشق یا هفت وادی که در مثنوی منطق الطیر بدان پرداخته شده گفته هایی از سختی های سفر سالکان است، و عطار به کرات و با بیان حکایاتی از سختی راه می گوید:

در منطق الطیر هدهد که نماد پیر راه است خطاب به مرغان عالم قبل از شروع پرواز از هفت صحرای بی کران ، هفت وادی را بدین گونه شرح می دهد:

 

گفت ما را هفت وادی در ره است               چون گذشتی هفت وادی، درگه است

هست وادی طلب آغاز کار                       وادی عشق است از آن پس، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت                     پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک                    پس ششم وادی حیرت صعب‌ناک

هفتمین، وادی فقر است و فنا                       بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی، روش گم گرددت                       گر بود یک قطره قلزم گرددت

 

حکایت آن گورکن که عمری دراز یافت(از منطق الطیر) :

شخصی که عمری دراز  به کندن قبر مشغول بوده، از او سوال می شود که آیا به چیزی عجیب در این مدت که کار می کرده برخورده یا نه؟ عطار این مطلب را در این حکایت ساده چنین بیان می کند:

یافت مردی گورکن عمری دراز                  سایلی گفتش که چیزی گوی باز

تا چو عُمری گور کندی در مغاک               چه عجایب دیده ای در زیر خاک؟ 

گفت: «این دیدم عجایب حسب سال           کین سگِ نفسم همی هفتاد سال

گور کندن دید و یک ساعت نمُرد                یک دَمَم فرمان یک طاعت نبُرد»

 

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا