غلامرضا محمدی / کویر


از سرزمين تابش وطوفان وتشنگي ،
از موج خيز ِدشت اساطيري عطش،
درياي دردهاي جنون آميز
از قلب قريه هاي پريشان ِيادها،     با بوي تاغ هاي رها در باد،،
از جويبار جاري شن هايِ بي شكيب
از نسل داغ هاي دريغ آلود.         ازنسل مردهاي شكيبايي
مردان آفتابي گندم گون،    مردان كار وحادثه وكاريز
مردان سخت كوشِ تماشايي...
مي آيم ،!
از لاجوردِ كوچه كاشي ها ،   از بوته هاي در هم اسليمي،
از پيچ وتابِ رقص ِمقرنس ها
از قلعه قبيله يزدان گرد
از قدمت اصالت ايساتيس
از روزگار سنگي وساروج ،     با يك سبد قنوت وقناعت
بر دل كتيبه اي زنجابت نقش،    بر لب ترنمي زطلب لبريز،،
مي آيم،
از جامع كبير ،   اين قامت غريب ِغزل بار ِبي قرين
اين شاهكار عشقِ شگفتِ هميشه سبز
مي آيم از زلال تمنا ،مست
مي بارم از مناره به منظرها    مثل اذان ماذنه، بيداري........***
روز ي كه دستهاي هنر اينجا،     شوري ز خشت وخاك وخلوص انگيخت
از جوهر تلاش طراوت داد،     ازساغر حيات حلاوت ريخت
افسانه هاي خاطره ميگويند،    اين دشت ،   اين پريشِ دريغ آباد
يك روز پر تلاطم دريا بود،   صد كهكشان طلوع وتماشا داشت........
كاريز هاي عشق نخشكيده است،،    اينجا قنات دامنه دارد درآرزو
باور به برگ وبار برآر اي شهر
    يارانت عاشقانِ بهار آيين،   باغت پر از ستاره  پر از پروين
محرابت از عروج ومعرق ،غرق
گردون ترا به اوج بر انگيزد،
ما نيز با تو موج بر انگيزيم،
ما نيز مثل تشنگيت اي شهر ،،،لب تشنه تبسم اقيانوس
از اشتياق حادثه لبريزيم.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا