ناگفته‌های مردی که اولین دسته چک را به بابک زنجانی داد
۲۹ شهريور ۱۳۹۳/بابک زنجانی بدون شک جنجالی ترین مرد میلیاردی ایران است که پرونده فساد اقتصادی اش کماکان رتبه اول را به خود اختصاص داده است. پرونده ای که با گذشت زمان اسامی مدیران زیادی را در همه حوزه ها به خصوص حوزه نفتی به خود دیده است. فساد هشت هزار میلیاردی یکی از بدهی های وی به شرکت نفت است که به گفته بیژن زنگنه نمی تواند کار یک شخص باشد و احتمالا افراد دیگری هم در این کار دخیل بوده‌اند.


در ارتباط با پرونده زنجاني تاكنون افراد زیادی دستگیر شده اند که نمونه آخر آن بازداشت هفت نفر از مدیران ارشد نفتی دولت گذشته و بعضاً دستیاران و تاجرانی بوده که زنجانی با آنها ارتباط داشته است.

اما درباره این که بابک زنجانی چگونه و با کمک چه کسانی در مدتی کوتاه به یکی از بزرگترین میلیاردرهای ایران تبدیل شد را در گفت و گویی با یکی از دوستان صمیمی وی بررسی کردیم. این فرد که بازنشسته یکی از بانک های دولتی ایران است از رابطه صمیمانه خود با زنجانی قبل از رونمایی از تخلفات وی در پرونده فسادهای مالی اش می گوید و اینکه چگونه یک جوان بلند پرواز و در عین حال خسیس در مدت کوتاهی ره صد ساله را رفته است.

او اصرار دارد که نامش و هویتش پنهان بماند. گفت و گو "اقتصاد آنلاین" با او را در ادامه می‌خوانید:


در یکی دو سال گذشته کوه یخی بنام بابک زنجانی در فضای سیاسی و اقتصادی کشور مطرح شده است؛ چقدر با او آشنایید و شروع این آشنایی از کجا بوده است؟
روزی آقای بابک زنجانی که جوان 20 ساله ای بود توسط یکی از دوستان به من معرفی شد که از بانکی که در آنجا مشغول بودم از من دست چک بگیرد.

در آن زمان شما در کدام بانک بودید؟

سال 74 یا 75 در بانک ملت شعبه (...)

سال 74 یا 75 با یک دوستی پیش شما آمد؟

بله؛ با یکی از مشتریان بانکی که درطی مراودات کاری با هم دوست شده بودیم. گفتم چه کار می خواهید بکنید؟ گفت: می خواهیم با او(زنجانی) در کار صادارت پوست به ترکیه برویم.گفت: بچه زرنگی است و می تواند این کار را بکند. من هم قبول کردم و برای ایشان حساب مشترکی باز کردم که بعدها اگر در کار خلاف رفت ایشان بتواند پاسخگو باشند. برای زنجانی حساب مشترک باز کردیم؛ تا اینکه ایشان بعد از یکی دو سال که در این بانک کار می کرد روزی با یک وانت پیکان پیش من آمد.

یکی دو سال در آن شعبه کار می کرد؟

بله

شما مسئول شعبه بودید؟

خیر؛ ولی در آن بانک مسئولیتی داشتم . در آن زمان من دیگر او را به اسم کوچک صدا می زدم. گفتم بابک چه کاری انجام می دهی؟ گفت: من یک دفتر در آنکارا دارم. این پوستها را درست می کنم و به ترکیه می فرستم و بعد از آنجا به ایتالیا.

دراین مدت با حسابش کار می کرد؟

بله

کارهای ارزی انجام می داد؟

خیر؛ ریالی بود.

چقدر گردش مالی داشت؟

یادم نمی آید؛ اما در آن زمان چک درشت اش 100 هزار تومان بود. بعد از آن بود.

یک روز جمعه بود که بابک من را با همان وانت پیکانی که گفتم به سوله ای در چرمشهر برد و توضیح داد. پرسیدم چند تا از اینها داری؟ گفت: یکی حداکثر دو تا که مقدار هر کدام از چرم ها حدود بیست تن هست.

این چرم ها رو با چی می برد؟

با تریلی. اینجا می داد چرمشهر برایش دباغی می کردند.

شما در جریان کارهای تجاری اش با آنکارا بودید؟

بله

شمارا برد که آن جا را نشان بدهد؟

بله؛ آن موقع بود که گفت فلانی اگر می خواهی با من مشارکت کن. در آن زمان بین 5 تا 5 و نیم میلیون تومان به وی پول دادم.

بعد از آن بود که دیگر وی گم شد و چند وقتی او را ندیدم. چون در آن زمان موبایل نیز آنقدرها نبود که بتوان به راحتی به کسی دسترسی داشته باشی. این پول را از ما گرفت و بعد نفهمیدم که با آن چه کرد. رفت و گم شد و در این مدت من و دوست مشترکمان هر دو از وی بی خبر بودیم و بعد از گذشت چهار یا پنج سال خبردار شدیم که در این مدت در زندان به سر برده است. بعد از بیرون آمدن از زندان بود که نام خانوادگی اش را از زنجانی پور به زنجانی تغییر داد.

در این مدت حسابی که نزد بانک بود تکلیفش چه شد؟

یک مقدار چک داد که آنها هم در حد 300 هزار تومان بود که برگشت خورد. تقریباً اوایل دهه 80 بود که بعد از 4 تا5 سال آمد. گفتم: در این مدت کجا بودی؟ گفت: من در کیش کارخانه زدم و از من دعوت کرد که با او به کیش بروم. در کیش دو سوله در شهرک درختی داشت که یکی از آنها کارخانه اسپری خوش بو کننده با مارک سورینت و ژل ضد عفونی کننده دست بود و یکی دیگر هم کارخانه سس گوجه بود. سس گوجه ها را از چین در حلب 17 کیلویی می آورد و آنها را تبدیل به سس یک نفره می کرد و به رستوران ها می داد.

امکانات این کارخانه ها چگونه بود؟

در آن زمان فقط این دو سوله را داشت با 30 تا 40 نفر کارگر.

در آن زمان رابطه تجاری اش با آنکارا و دوبی و مالزی هنوز مطرح نشده بود؟

خیر؛ مطرح نبود.

درباره بحث زندان رفتنش هم خودش در مصاحبه ای که انجام داده بود گفته بود که پولهایش را خورده اند و چک هایش برگشت خورده است اما به نظر من زنجانی آدمی نبود که کسی بتواند پولش را بخورد. بابک زرنگ بود و هیچ وقت چیزی همراهش نبود. تنها چیزی که در جیب داشت داشت دو دستش بود.

تنها چیزی که در جیب داشت داشت دو دستش بود. او فقط یک کت و شلوار مشکی داشت با یک پیراهن سفید و در برخی اوقات یک خودنویس.

او فقط یک کت و شلوار مشکی داشت با یک پیراهن سفید و در برخی اوقات یک خودنویس.

بعد از آن برای کارهای بازرگانی اش یک خانه قدیمی در امیرآباد را به عنوان دفتر کارش گرفت. در آن زمان یک چک 150 میلیون تومانی اش برگشت خورد و هر روز به بانک می آمد و می گفت این چک را پر کنید.

هیچ وقت سراغ پولتان را نگرفتید؟ شما چطور مدیر بانکی بودید که تضمین نگرفتید؟

چرا؛ چک داشتم ولی بعد از آن همه مدت حتی اگر پول من را هم می داد دیگر ارزشی نداشت.

بعد از مدتی بابک در کار بانک ها و چکهای جیرو شده رفت. مدتی نیز در کار ال سی بود. در دوبی درصدی می گرفت و ال سی خرد می کرد.

با این تفاسیر بابک زنجانی در بازه 15 ساله بر اساس رابطه ها و رفاقت هایش پیش رفته است و تا سال 85 نهایتاً دو تا کارخانه داشته است؟

بله همین طور است.

بعد از چند سالی که از زنجانی خبر نداشتم روزی در جایی بودم که دوستان صحبت می کردند. در آنجا آقایی می گفت ما ملکی در ایران زمین داشتیم و آقایی درجا برای خرید آن 85 میلیارد تومان چک کشید.

من در آنجا وقتی اسم زنجانی را شنیدم یک مقدار کنجکاو شدم ببینم این زنجانی که می گویند کیست. وقتی متوجه شدم بابک را می گویند پرسیدم شما این آدم را چقدر می شناسید؟ گفتند: این را می دانیم که خیلی ثروتمند است و همیشه دست به چک. دیگر من از سال 90 او را ندیدم تا الان.

ولی از راه دور خبرهایی داشتم که چه کارهایی می کند. حتی به بعضی از دوستان می گفتم وارد کار با این شخص نشوید چون من او را از 20 سالگی می شناختم و رفت و آمدهای زیادی با او داشتم.

با خانوادش هم ارتباط داشتید؟

بله؛ او از هر کسی برای رسیدن به خواسته هایش استفاده می کرد. همسر بابک زنجانی کارمند یکی از بانک های دوبی بود. یک روز به او گفتم با این خانم چگونه آشنا شدی؟ گفت: "خیلی دختر زرنگی است. می تواند کارهای من را خوب هماهنگ کند و برای ال سی هایم به او نیاز دارم." اسم همسر زنجانی ثریا بود که به او سوری می گفت: بعدها از او پرسیدم بابک اسم سورینت را از کجا آوردی و گفت اسم آن را از اسم همسرم برداشتم و به آن یک نت اضافه کردم.

فرزندی نداشتند؟

خیر؛ بابک کلاً پدر، مادر و یک خواهر داشت. پدر وی بازنشسته راه آهن بود و به نظرم خرید باشگاه راه آهن نیز بدون ارتباط با عرق وی نسبت به شغل پدرش نبوده است.

بعد از اینکه بابک پول من را خورد یکبار پیش پدرش رفتم که در یک قنادی در خیابان فاطمی کار می کرد سراغ او را گرفتم پدرش گفت: "من خیلی بتوانم زندگی خودم را بچرخانم"

در جریان خرید و فروش ارز توسط او بودید؟

من هیچ وقت نفهیمدم که او سرباز بانک مرکزی بوده یا کارمند نوربخش بوده ولی با شناختی که دارم فکر می کنم دروغ گفته است. ولی یک بار به من گفت یک روزهایی من ارز بانک مرکزی را می فروختم . "بانک این ارزها را با یک قیمتی می داد و من آن را با ارز آزاد می فروختم". اما گفت: "این ارز را یک ماه بعد تسویه می کردم". می دانید ظرف مدت یک ماه چقدر سوددهی برای او داشته است؟

آن پول را در حساب مشترک شما نمی آورد؟

نه؛ آن حساب دیگر تمام شد.

ایشان گفته اند اول کار ارز انجام می دادند بعد کار سالامبور؟

خیر؛تجارت سالامبور برای سال 74 یا 75 بوده است و و ارز برای سال 82 تا 83. یعنی زمان دولت احمدی نژاد نبوده است.

اما چیزی که برای من دراین میان مهم و جالب است این است که کسی که من را به کیش برد و برای برگشتن از آنجا به تهران برد به دنبال بلیت ارزان می گشت و در آخر هم دو بلیت ارزان قیمت پیدا کرد چگونه این شد؟! زنجانی تا سال 85 خیلی معمولی بود. حتی سال 90 هم خیلی معمولی بود.

یک بار وقتی معاملات میلیاردی او را شنیدم دیگر طاقت نیاوردم و با او تماس گرفتم که ببینم اوضاع از چه قرار است. آن زمان شنیده بودم که قرار است برایش جشن کارآفرین برتر را بگیرند.گفت: "میای کیش رئیس(به من می گفت رئیس)؟ اینجا مهمان دارم". گفتم: مهمان هایت چه کسانی هستند؟ گفت: چهار روز مهمانی دارم وزیر رفاه را دعوت کرده اند و من به عنوان کارآفرین نمونه معرفی شده ام. اما من نرفتم.

یک روز در یک تماس تلفنی اش گفت: "رئیس! می خواهی قشم ایر را برایت بخرم؟گفتم: دوباره برایم بازی در می‌آوری؟ گفت: نه. اما من مانده ام که چگونه بابک؛ بابک شد معلوم نیست! انگار همه چیز شوخی بود.

یک زمان حرف پیش آمد که یک نفر هواپیما وارد کرده و قشم ایر را خریده است. من به آنها گفتم: حواستان باشد زنجانی روند رو به رشدی نخواهد داشت. در آخر هم همه آنها گرفتار شدند و پول قشم ایر را هم نداد.

این ماجرایش در تاجیکستان و مالزی را نگفته بود؟

نه این ها برای سال 91 بود که دیگر با وی ارتباط نداشتم.

ایشان در دوبی دفتر داشتند. از موسسه مالی و اعتباری شان خبر داشتید؟

موسسه مالی و اعتباری را خبر نداشتم؛ ولی دفتر دوبی رو خبر داشتم.

یک بار دیگر در این مدت با من تماس گرفت و گفت یک تسهیلاتی به من بده و من گفتم مثل ماجرای سال 74 و 75 می شود و قبول نکردم.

در این رفت و آمدها او هنوز خرید های بزرگ در تهران را انجام نداده بود؟ ساختمانها؛ زمین؟

من شنیده بودم در کیش هر کسی می خواهد هر چیزی را بفروشد زنجانی آن را می خرد.

در آن سفر کیش هنوز این خریدها پیش نیامده بود؟

نه هنوز؛ در آن زمان فقط در حد دو تا سوله بود. حتی شب ها هم همان‌جا با هم می خوابیدیم.

داستان ارز خریدن برای قبل آن بوده است؟

بله؛ اما بابک همیشه بلند پرواز بود و دوست داشت خیلی متشخص باشد.

یعنی احتمال این که این فرد آدم عده ای خاص بوده است وجود داشته است؟

بعید نیست.

یعنی کارها به نام و امضای او بوده است. آن چیزی که شما می گویید در بازه 5 ساله بعید است. این از بدیهیات است که کسی نمی تواند این گونه به ثروت برسد و اینکه این شخص آدم کسانی بوده باشد احتمالش بیشتر است؟

بله؛ تا سال 84 و 85 کاملاً عادی بود ودنبال گرفتن وام و خریدهای ارزان بود؛ اما بعد از 8 سال این گونه شد.

بعدها هم از یکی از دوستان که در هواپیمایی بود شنیدم که زنجانی قشم ایر را خریده است. گفتم این آدم زرنگی بود و اهل زد و بند اما نه دیگر این گونه. می گفتند در کیش و تهران در کار خرید ملک رفته است.

یادم می آید زمانی‌که به آلمان برای گرفتن تسهیلات بانکی برای خرید کشتی رفته بودیم (چون من بعد از بازنشستگی ام به دنبال فعالیت تجاری بودم) در راه برگشت به او گفتم دوست من در کشتیرانی است می‌توانی به ما در کارهای تجاری کمک کنی؟ گفت: دو تا سه ماه دیگر به دوبی می‌خواهم بروم آنجا دوستی دارم که می‌تواند به شما کمک کند.

بعد از مدتی با شریکم به دوبی رفتیم به دفتر مدیر شرکت. مدیر آن شرکت یک آقای ترکی بود و از ما پرسید: چقدر می‌خواهید؟ گفتیم 10 میلیون دلار اما چقدرش را می توانید پرداخت کنید؟ گفت: دو میلیون دلار برای دو تا سه سال و ما هم قبول کردیم. این شخص یک ال سی صادر کرد و گفت هر جا بخواهید می توانید از این استفاده کنید. بعد از آن ما به هر بانک اماراتی که رفتیم دیدیم که این سند اصلاً مبنا ندارد.

یعنی شناسنامه اصل است ولی هویتش اصل نیست؟

بله؛ شناسنامه اصل بود ولی هویتش اشتباه بود.

بعد از یکی دو سال دیگر ارتباط زیادی با او نداشتم. ثروت دو سال اخیر مطمئن هستم که پول خودش نبود. بابک توانایی و جرأت خاصی در چک کشیدن داشت. یک بار دیدم 10 میلیارد چک کشید فکر می کنم سال 89 یا 90 بودگفت: "می خواهم دو ساختمان در مرکز شهر بین ویلا و قرنی بخرم". گفتم برای چه کاری می خواهی؟ گفت: هر چی پیش بیاید فعلاً می خواهم رستوران باز کنم.

آیا بابک مثل مه آفرید خسروی کیف پول می داده به مدیران و متعاقباً رانت به دست می آورده یا نه؟

خیر؛ بابک اهل رانت دادن به کسی نبوده است. هیچ وقت ندیدم که بگوید این قدر به فلانی دادم یا آنقدر به فلانی.

شما می گویید که این شخص به کسی رانت نمی داده است؟

بله؛ من هیچ وقت ندیدم او چیزی در دستش باشد فقط سوئیچ بود.

ماجرای قنادی که راه انداخت چی بود؟

سورینت ایران زمین را نیز به تبعیت از شغل پدرش در دوران بازنشستگی در قنادی زده است.

تحصیلات زنجانی چی بود؟

دیپلم.

در سال هایی که من در بانک مشغول بودم بارها شده بود که برای گرفتن تسهیلات سراغ من آمده بود و درخواستهایی از من داشت. من هم مستقیم آب پاکی را روی دستش نمی ریختم و برای انجام ندادن کار بهانه می آوردم و می گفتم چک برگشتی داری و مواردی از این دست. اما یک بار که در سال 89 که برای گرفتن تسهیلات 400 میلیونی پیش من آمده بود زمانی که خواستم پرونده وی را از همکارم بگیرم او گفت: پرونده وی بررسی شده است و پرداخت وام به این شخص توجیه ندارد. آن زمان وی واقعاً برای دریافت یک وام با این مبلغ خیلی نیازمند بود.

ولی دو سال بعد آدمی می شود بالغ بر 10 هزار میلیاردی؟!

بله.

شما می گویید او از بانک ها تسهیلات می گرفت. سوالی که مطرح است این است که چگونه بانک ها با توجه به چکهای برگشتی وی تسهیلات می دادند و به او اعتماد می کردند؟

او در زندگی شخصیش اهل پول خرج کردن نبود. از سال 74 و 75 که با وی آشنا شدم تا سال 89 و 90 من چیز خاصی از او ندیدم.

دررفتارهای شخصی‌اش چقدر اهل راست گفتن بود همه دروغ و کلک بود یا صداقتی هم در آن دیده می‌شد؟

من صداقتی ندیدم. هر کاری می دانستم یک جایش ایرادی داشت. هر کاری می کرد منم منم می کرد. فقط همان کیش که سوله هایش را دیدم که ژل ضد عفونی کننده و اسپری و کرم تولید می کرد و می گفت: "این جنسها را با برچسب خارجی می فرستم دبی و در آنجا خودم این ها را می فروشم آنجا یک سری تاجرها هستند که این جنس ها را می خرند. "

خودش شخصی بود یا کسانی هم به او کمک می کردند؟

من غیر ازآن آقایی که در کیش بود هیچ شخص دیگری را ندیدم. می گفت آن آقا پست و مقام زیادی دارد و من خیلی با او صمیمی هستم. بعد آن گونه که فهمیدم آن آقا به فرودگاه پیام کرج منتقل شد. بعد گفت می خواهم در فرودگاه پیام کرج سه سوله بزنم همان کاری که در بازار پایتخت و بازار موبایل انجام می دهند من هم لوازم کامپیوتری به آنجا می برم و به فروش می رسانم. کلاً همه کارهای او نصفه و نیمه بود.

از روابط خودش در ساختار قدرت چیزی نمی گفت؟

نه؛ من ندیدم با آدم‌های بزرگ رفت و آمد داشته باشد. فقط یک آقایی بود که بعد از تأسیس قشم ایر از وی تقدیر و تشکر کرده بود مبنی بر این که هیچ فرد دیگری غیر از زنجانی نمی توانست این کار را انجام دهد و اینها. البته من در دفترش رفت و آمد خاصی ندیدم. اصلا ندیدم هیچ کجا دست در جیبش کند.

در رفتارهای شخصی اش به چه چیزی بیشتر علاقه داشته است؟

هیچ وقت ندیدم صحبت از تفریح خاصی بکند. از صبح به دنبال کارهایش بود عصرها هم در دفتر خودش مشغول بود.

دغدغه‌های مردم و سوت بلبلی دلواپسان!

۲۹ شهريور ۱۳۹۳/جاوید قربان اوغلی در روزنامه اعتماد نوشت:


1- یک سال از روی کارآمدن دولت "تدبیر و امید" اگر در مورد موفقیت ها و ناکامی های روحانی در وعده هایش از کسانی که به او رای دادند، سوال شود بی هیچ درنگی موفقیت های  دولت منتخب خود را در موارد ذیل برخواهند شمرد:

• بازگردندان قطار هسته ای به ریل، پیشرفت در مذاکرات با 1+5 و توافق ژنوکه امید به حل وفصل پرونده هسته ای از طریق دیپلماتیک را افزایش داد.

• اقدامات مدبرانه وزیر با کفایت بهداشت و تیم همراه وی در راه اندازی طرح " نظام سلامت" که  بار سنگینی را از سبد هزینه های زندگی مردم وعلی الخصوص اقشار طبقه متوسط و فرودستان جامعه  برداشت. 

• باز گرداندن مدیریت صنعت نفت کشور به عنوان مهمترین عامل توسعه کشور و تامین بار مالی اداره کشوربه مداری عقلانی علیرغم استمرار تحریم های ظالمانه ناشی از بی تدبیری و رویکرد ماجراجویانه دولت گذشته تقدیر برگزارکنندگان جشنواره شهید رجایی از این سه وزارت خانه در مراسم امسال را می توان مصداقی بر این مدعا و انتخابی مبتنی بر واقعیت های جامعه که با قضاوت و رضایتمندی مردم همخوانی دارد، برشمرد.
 
2- استمرار موفقیت دولت یازدهم در این حوزه ها و بالطبع رضایتمندی مردم که علی الظاهر هدف هر دولتی است نیازمند ادامه راهی است که در یک سال گذشته پیموده ایم. ادامه  نظام سلامت نیازمند تخصیص منابع، مدیریت و توزیع نیروی انسانی متخصص بصورت عادلانه و گماردن مدیران معتقد به آن در وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی و بیمارستانها و مراکز درمانی در سطح کشور است. انجام این مهم در دست دولت و تحقق آن با مشکل چندانی مواجه نیست.

اما ادامه موفقیت دولت در دو حوزه دیگر بر اساس واقعیات پیش رو با دست اندازهای فراوانی روبروست که رفع این موانع فقط در حوزه اختیارات دولت منتخب مردم نیست. بهبود شرایط حاکم بر صنعت فرسوده نفت در بخش تولید و بازگرداندن آن به وضعیتی که قبل از دولت نهم داشتیم، نیازمند سرمایه گذاری خارجی و تکنولوژی روزآمد دنیاست. قصه پر غصه منابع و ذخایر مشترک و برداشت چند برابر کشورهای ریز و درشت همسایه از این منابع در مقایسه با کشورمان بر هیچکس پوشیده نیست.

بگذارید صریح صحبت کنیم استمرار نخصیص منابع برای نظام سلامت نیز در گرو فروش نفت بیشتر و پر کردن خزانه به تاراج رفته کشور در 8 سال گذشته است. داستان های مه آفرید، بابک زنجانی و "م – ر" و اختلاس های 3000 میلیاردی و 9000 میلیاری تنها قسمت بیرونی کوه یخ اختلاس ها و تاراج منابع مالی کشور است.
 
3- سال قبل در روزهایی که روحانی در صدد چینش کابینه و گرفتن رای اعتماد ازمجلس بود با تاکید بر اهمیت دو وزارتخانه خارجه و نفت و نقش این دو در تاریخ سیاسی معاصر ایران،پیوستگی سیاست خارجی و نفت  که درکنشی متقابل تاثیر انکار‌ناپذیری در امنیت ملی کشور داشته اند ، تاکید نمودم: "دکتر حسن روحانی با آسیب‌شناسی از شرایط کشور در این عرصه‌ها و درکی درست برای خروج از این وضعیت، دو نفر از ژنرال‌های پنج‌ستاره خود را برای تصدی دو وزارتخانه خارجه و نفت به مجلس پیشنهاد کرده است. محمدجواد ظریف وزیر پیشنهادی خارجه برای ترمیم و بهبود روابط کشور با جهان و بیژن نامدارزنگنه برای نجات کشتی در گل‌نشسته صنعت نفت کشور. صنعتی که به گفته کارشناسان هشت‌سال در جا زده و برای بازگشت به جایگاه قبلی خود در اوپک و سقف تولید سال 1384 نیازمند ده‌ها‌میلیارد دلار سرمایه‌گذاری است".

امروز و با گذشت یک سال از آن به جرات می توان گفت که دو وزیر نقشی انکار ناپذیر در مسولیت تاریخی خود ایفا کرده اند.ناگفته پیداست که موفقیت این دو علاوه بر قابلیت های فردی مرهون انتخاب شگفتی ساز مردم در انتخابات 24 خرداد، رویکرد دولت در عرصه مناسبات خارجی  و تدبیر رهبری در "نرمش قهرمانانه" است که کشتی به گل نشسته کشور در این عرصه را نجات داده و ایران را به جایگاهی در جهان که شایسته آن است باز گرداند. حاصل این تدبیر نظام و دولت در پرونده هسته ای به عنوان مهمترین چالش ایران که بیشترین تاثیر را بر اقتصاد و معیشت مردم گذاشته بود، امید به برون رفت از این معضل از طریق گفتگوهای با 1+5 و با حفظ خطوط قرمز نظام در دستاوردهای هسته ای بود.  
 
4- قطار هسته ای از زمان ریل گذاری جدید در تابستان سال گذشته به دلایلی که بر اهل فن روشن است یک بار با سکته ای خفیف در مذاکرات وین 6 روبرو شد. این واقعه دلواپسان را ذوق زده کرد و روزنامه ها و سایت های اصولگرایان و دلواپسان بی هیچ پروایی خرسندی خود را از این رویداد و ناکامی دولت و مذاکره کنندگان هسته ای در دستیابی به توافق نهایی ابراز نمودند.

بر اساس توافقات صورت گرفته دور جدید مذاکرات پس از آن سکته خفیف، اینک در نیویورک در جریان است. قصد نگارنده در این یادداشت موجز ورود به اختلافات طرفین و چگونگی برون رفت از آن نیست که این مهم در عهده تیمی است که عهده دار مذاکرات است. بر اساس نظر سنجی های متقن تیم مذاکره کننده و رییس آن  از محبوبیتی غیر قابل انکار در بین مردم برخوردارند و توانسته اند علاوه بر کسب اعتماد و رضایت مردم  که خود سرمایه و پشتوانه عظیمی برای مذاکره کنندگان است، امید را در دل مردمی که خواهان حل و فصل هر چه سریعتر این معضل و برون رفت از تونل وحشت هسته ای هستند، برانگیزند.

همزمان با شروع دور جدید مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 در نیویورک بار دیگر شاهد پیش داوری و موضع گیری های منفی در خصوص نتیجه این مذاکرات هستیم. زیاده خواهی های غرب از سوی دلواپسان داخل و اتهام عدم همکاری ایران در خصوص برنامه های هسته ای از سوی جریانات خارج، شاه بیت رویکرد کسانی است که در یک سال گذشته خشم خود از پیشرفت مذاکرات را پنهان نکرده اند.  
 
5- به نظر می رسد وقت آن رسیده باشد که رییس جمهور و ظریف بصورت کاملا شفاف با مردم سخن بگویند. مشکل کجاست که پس از موفقیت در مارتن موفقیت آمیز 100 روزه و دستاورد شگرف "توافق ژنو" اینک هر روز مذاکرات با دست اندازجدیدی در مسیر خود روبروست.

دو هفته قبل در همین ستون نوشتم: "امروز نيز مردم انتظار دارند رييس‌جمهور به صراحت و شفافيت به آنان توضيح دهد كه سختي كار براي توافق نهايي كه ايشان مي‌گويد كجاست. آيا واقعا «زياده‌خواهي» طرف مقابل مذاكرات را با دشواري روبه‌رو كرده يا فشارهاي اردوگاه «دلواپسان» به ثمر نشسته است؟  به یقین هیچ ایرانی وطن پرستی خواهان عقب نشینی در مقابل زیاده خواهی طرف مقابل نیست و این را از جانب هر دولتی اعم از اصولگرا، اصلاح طلب و یا اعتدال گرا بر نمی تابد. آقای رییس جمهور می دانند که عبور از بحران هسته ای که تارو پود کشور را در خود گرفته و باعث و عامل اصلی بسیاری از مفاسد اقتصادی، رانت خواری و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و از آن مهمتر عقب ماندگی کشور از برنامه های توسعه و سند چشم انداز است، امروز "مطالبه ای ملی" است. نمی توان دست روی دست گذاشت و در حالیکه مردم با هر دست اندازی که مذاکرات با آن روبرو می شود بر نگرانیشان در مورد آینده فرزندانشان افزوده می شود، ساکت نشست و هلهله و سوت بلبلی دلواپسان را نظاره گر بود.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا