صدای زنگها را بشنویم

صدای «زنگها» را می شنویم!؟

اعتراف های هولناک قاتلان خانواده تاجر برنج در بابل

اعتراف های جانیان قاتل خانواده تاجر آهن در رشت


زن و فرزندان دو تاجر «برنج» و «آهن» در شمال کشور به فاصله کوتاهی با بیرحمی و قساوت توسط فقیران بدبختی که خوشبختی را در پول جستجو می کردند قتل عام می شوند، و عاملان «جوان» جنایت نیز در آستانه قصاص و اعدام قرار می گیرند، و اما آیا این آخرین قتل های «کینه ای» و «عقده ای» در ایران اسلامی می باشد!؟
پسر آنکس که «ندارد»، پسر آنکس که «دارد» را بجرم پدر ثروتمند داشتن می کشد، و صدای زنگی را بصدا در می آورد که بسیاری تاب شنیدنش را ندارند.
در وقوع چنین قتل های فجیع و دلخراشی که شنیدنش قلب ها را بدرد می آورد، خانواده و آموزش و پرورش و جامعه تا چه اندازه ای سهم و نقش دارند!؟
پسر 16 ساله ای که پدرش بنا بدلایلی بدهکاری بالا آورده و بخاطر بدهی یکسالی را در زنذلن گذزانده، بهمراه دو دوست جوانش که فرزندان طلاق هستند، بسراغ عمو و زن عمو و پسر عموی 16 ساله اش می رود، و در جنایتی هولناک آن سه نفر را در حریم امن خانه خود به قتل می رساند، و با تفکر اینکه هیچگاه دستگیر و محاکمه نخواهد شد به زندگی خود ادامه می دهد، تا اینکه طمع یکی از سه قاتل برای نقد کردن یکی از چک های سرقتی آنان را به پشت میز محاکمه می کشاند و اما در این دادگاهی که بزودی برگزار خواهد شد، چه کسی محاکمه و مجازات خواهد شد!؟ آیا پدر و مادر «شایان» و «سبحان» و «سجاد» نیز در جایگاه متهمان قرار خواهند گرفت!؟
بدلیل شرایط اقتصادی دو دهه اخیر و عدم رعایت قواعد انسانی و اسلامی در انجام معاملات، بسیاری بر اثر یک حادثه و اتفاق، یکشبه ثروتمند و میلیاردر شده، و بسیاری از هست و نیست ساقط گشته اند، و در این میان آنچه که در درون فاصله ها به آرامی رشد کرده، عقده و کینه و حقارت بوده است.
پسر نو جوان 16 ساله ای که عموی تاجر و ثروتمند و زن عمو و پسر عمویش را در جنایتی هولناک به قتل رسانده، بر اثر چه ذهنیت و حرف های القا شده ای دست به این عمل زده است!؟ چرا عمویش را در زندانی شدن پدرش مقصر می دانسته است!؟ چرا نمی توانسته وجود پسر عموی هفده ساله اش را تحمل کند!؟
حادثه هولناک جنایت خیابان گلسار رشت، سه قربانی ندارد، هفت قربانی دارد، و هفتمین قربانی، دختر فرزند طلاقی است که دو برادرش به جرم قتل در انتظار چوبه دار می باشند.
سجاد قاتل 25 ساله ای که برادرش سبحان 17 ساله و شایان دوست 16 ساله اش را در این انتقام گیری خانوادگی همراهی کرده، و لیسانس زبان دارد، در اعترافات اولیه اش می گوید:« من هيچ اعتقاد مذهبي ندارم. وقتي زن عموي شايان دعا مي‌خواند تعجب كرده بودم. شايد اگر سايه پدر ومادر بالاي سر من و سبحان بود الآن به عنوان قاتل بازداشت نمي‌شديم. »
او كه همراه خواهر و برادرش و بدون بزرگتر و نظارت در خانه‌اي كه پدرشان خريده بود زندگي مي‌كرد ، می گوید:«پدر و مادرم بعد از طلاق ما را رها كرده و هر كدام دوباره ازدواج كردند. من، سبحان و خواهرم به سختي در يك خانه با هم زندگي مي‌كرديم. هميشه برايمان جاي سؤال بود چرا بعضي‌ها بايد زندگي مرفه‌اي داشته باشند و ما با مشكلات مالي رو‌به‌رو باشيم.»
سوالی که سجاد از خودش می پرسد، در ذهن بسیاری دیگر از افراد جامعه نیز هست، هزاران نفر و بلکه میلیونها نفر از خود سوال می کنند که چرا بعضی ها دارند و بعضی ها ندارند، و دلیل این دارایی ها و این نداری ها چیست!؟ و اما اگر قرار باشد هر کس که ندارد، آنکس که دارد را بکشد، جامعه به کجا خواهد رفت!؟
دو نوجوان 16 و 17 ساله جواب سوالشان را بجای آنکه از معلم و پدر و مادر و مدیران جامعه بپرسند، از کسی که سرشار از عقده بوده است پرسیده اند، و اما چرا سجاد هیچگاه به چیزهایی که در فقر داشت و پولداران نداشتند فکر نکرد!؟
در جامعه سیاست زده، در جامعه ای که یکسال و چند ماه پس از انتخابات، هنوز عده ای از انتخابات می گویند، بسیاری از گوشها صدای این زنگ های شوم را نمی شنوند
تبصره اول:
اعتراف های جانیان گلسار به انتقامجویی خانوادگی
گروه حوادث روزنامه ایران- پسرك در حالي كه با دستان لرزان صحنه قتل زن عمويش را بازسازي مي‌كرد ناگهان در حضور مأموران و تيم جنايي چند لحظه‌اي سكوت كرد. انگار كه پشيماني در صورتش موج مي‌زد گويا به ياد محبت‌هاي زن عموي مهربانش افتاد اما افسوس كه...
«زن عمويم- ساري- را خيلي دوست داشتم. او هميشه به من محبت مي‌كرد به همين خاطر كشتن او برايم خيلي سخت بود. بنابر این خودم پاهايش را گرفته و همدستانم خفه اش كردند.» در حاشيه بازسازي صحنه قتل مرد تاجر و همسر و پسرش كه شامگاه پنجشنبه 15 مهر در خانه ويلايي شماره 13 محله گلسار رشت از پا در آمدند فرصت كوتاهي بدست آمد تا با شايان 16 ساله برادرزاده مرد تاجر و دو همدست ديگرش سجاد 25 ساله و سبحان 17 ساله درباره انگيزه اصلي جنايت هولناك صحبت كنيم. شايان به پرسش‌ها كوتاه جواب مي‌داد. سعي مي‌كرد خودش را خونسرد نشان دهد.قبل از جواب دادن به بعضي از پرسش‌ها نگاهي به همدستانش مي‌انداخت و بعد پاسخ مي‌داد.
درباره نحوه آشنايي و دوستي با دو برادر برايمان حرف مي‌زني؟
با سبحان از دوم ابتدايي همکلاس بودم. چند وقتي از او بي خبر بودم تا اين‌كه متوجه شدم آنها در نزديكي خانه ما زندگي مي‌كنند.
فاصله خانه ما تا آنها يك خيابان بود.البته دو برادر همراه خواهرشان زندگي مي‌كردند به همين خاطر اغلب در خانه آنها قرار مي‌گذاشتيم.
علت دوستي ات با سجاد و سبحان چه بود ؟
راستش آنها خيلي آزاد بودند وقتي به خانه شان مي‌رفتم خيلي راحت مي‌توانستم سيگار بكشم و با كامپيوتر كار كنم.اين موضوعات باعث شد اغلب وقتم را با آنها بگذرانم.
چرا تصميم به قتل خانواده عمويت گرفتي؟
او وضع مالي خوبي داشت اما به برادرهايش بخصوص پدرم هيچ وقت كمك نمي‌كرد.اگر او بدهي 10 ميليون توماني ما را مي‌داد پدرم دو سال از زندگي اش را در زندان نمي‌گذراند. كينه‌اي كه از او داشتم با قتل از بين مي‌رفت.
چه كسي پيشنهاد داد اعضاي خانواده عمويت را بكشيد؟
وقتي موضوع اختلاف با عمويم را با دوستانم مطرح كردم آنها هم به خاطر تنفرشان از افراد پولدار قبول كردند در انتقامگيري ام كمكم كنند.
چند وقت قبل، نقشه جنايت را طراحي كرديد؟
يك هفته قبل از ماجرا تصميممان قطعي شد.در طول اين مدت هم چند جلسه برگزار و نقشه را مرور كرديم.آخرين جلسه را چهارشنبه شب گذاشته و قرار شد كه فردا ساعت 4 كه عمويم سر كار است نقشه را اجرا كنيم. ماطبق برنامه به محل جنايت رسيديم. باران شديدي مي‌باريد. خيابان‌ها خلوت بود. اين موضوع باعث مي‌شد شناسايي نشويم.
آيا قربانيان در برابرتان مقاومت نكردند؟
نه به خاطر اين‌كه از شيوه گروگانگيري استفاده ‌كرده بوديم. زن عمويم وقتي پسرش را اسير ما ديد مقاومت نكرد. عمويم نيز با ديدن كارد زير گلوي خانواده اش چاره‌اي جزتسليم شدن نداشت.
در 7 ساعتي كه خانواده عمويت گروگان بودند سعي نكردند شما را از نقشه منصرف كنند؟
آنها تصور مي‌كردند نقشه ما سرقت است. زن عمويم مثل هميشه دعا و قرآن مي‌خواند. چند بار هم از ما خواست تا دير نشده از راهي كه رفته ايم بازگرديم اما توجه ای به حرف هايش نداشتيم. عمويم نيز پيشنهاد پول داد اما ما براي سرقت نرفته بوديم.
در اين مدت چكار مي‌كرديد؟
بيشتر ماهواره مي‌ديديم و سيگار مي‌كشيديم.
گروگان‌ها را كجا نگه‌داشته بوديد؟
در اتاق پرهام.
بعد از قتل دچار عذاب وجدان نشدي؟
اوايل چرا مخصوصاً به خاطر قتل زن عمويم.
الان پشيماني؟
خيلي. با كارم زندگي خود، خانواده و عمويم را نابود كردم.تصميم خيلي عجولانه و بچگانه‌اي بود.
تصور مي‌كرديد دستگير شويد؟
نه نقشه ما خيلي حرفه‌اي بود.
شب حادثه دير وقت به خانه رسيدي، خانواده ات به موضوع مشكوك نشدند؟
نه سعي كردم خيلي خونسرد رفتار كنم و به آنها گفتم همراه دوستانم به گردش رفته بودم.
با پول‌هاي سرقتي چه كار كرديد؟
بعد از قتل، پول‌ها را بين خودمان تقسيم كرديم. نفري 200 هزار تومان به هر كدام‌مان رسيد.
آيا به ارثيه‌اي كه بعد از قتل اعضاي خانواده عمويت به شما مي‌رسيد، فكر كرده بودي؟
فكر كرده بودم اما انگيزه اصلي‌ام انتقام بود.
تبصره دوم:
گفت‌و‌گو با سجاد
وي كه معتقد است قرباني طلاق پدر و مادرش شده است، شركت در اين جنايت را فقط به خاطر انتقام از جامعه مي‌داند. در برابر بيشتر پرسش‌ها سكوت مي‌كند.اما وقتي از مشكلات حرف مي‌زند غم را در چهره اش مي‌توان ديد. من هيچ اعتقاد مذهبي ندارم. وقتي زن عموي شايان دعا مي‌خواند تعجب كرده بودم. شايد اگر سايه پدر ومادر بالاي سر من و سبحان بود الآن به عنوان قاتل بازداشت نمي‌شديم.
او كه ليسانس زبان دارد همراه خواهر و برادرش در خانه‌اي كه پدرشان خريده بود زندگي مي‌كرد ، می گوید:«پدر و مادرم بعد از طلاق ما را رها كرده و هر كدام دوباره ازدواج كردند. من، سبحان و خواهرم به سختي در يك خانه با هم زندگي مي‌كرديم. هميشه برايمان جاي سؤال بود چرا بعضي‌ها بايد زندگي مرفه‌اي داشته باشند و ما با مشكلات مالي رو‌به‌رو باشيم.»
تبصره سوم:

تصميم به قتل يك هفته قبل از جنايت
«شايان» درباره انگيزه قتل گفت: وضع مالي عمويم خوب بود اما او هيچ وقت به ما كمك نمي‌كرد. هميشه نسبت به او احساس تنفر داشتم. يك هفته قبل از جنايت موضوع را با «سجاد» و «سبحان» مطرح كردم. از آنجا كه آنها هم از افراد پولدار كينه داشتند، با هم تصميم به قتل خانواده عمويم گرفتيم. يك هفته بر روي نقشه قتل فكر كرده و سرانجام قرار شد عصر پنجشنبه نقشه را عملي كنيم. حدود ساعت چهار بعد از ظهر كه به خيابان گلسار رسيديم، باران شديد مي‌باريد و خيابان هم خلوت بود. وقتي در زدم، «پرهام» در را باز كرد. همين كه وارد حياط شده و او را ديدم، به طرفش رفته و با كارد تهديدش كردیم. لحظاتي بعد زن عمويم به حياط آمد اما وقتي جان پسرش را در خطر ديد، هيچ سر و صدايي نكرد. بلافاصله آنها را به داخل ساختمان برده و با چاقو، سيم آنتن تلويزيون را بريده و با آن دست و پاي قربانيان را بستيم. بعد هم منتظر آمدن عمويم شديم. «ساري»، زن عمويم در اين مدت دائم دعا مي‌خواند. سرانجام ساعت 9 شب فرزاد- عمو- با يك جعبه شيريني آمد. بلافاصله دوستانم در دستشويي مخفي شدند. او وقتي وارد خانه شد، به ماجرا شك كرد اما وقتي همسر و فرزندش را گروگان من ديد، بدون هيچ مقاومتي تسليم شد. همان موقع «سجاد» با شيشه قليان ضربه‌اي به سر عمويم كوبيد. وقتي نيمه‌جان شد، او را هم به اتاق خواب پرهام برده و دست و پايش را بستيم. گروگان‌ها تصور مي‌كردند ما براي سرقت آمده‌ايم اما نمي‌دانستند چه نقشه‌اي داريم. عمويم گفت گرسنه‌اش است و خواست جعبه شيريني را باز كنيم و بخوريم. «سجاد» از او خواست هر چه پول دارد، بدهد. «فرزاد» هم ادعا كرد پولي همراه ندارد. او 200 هزار تومان و تعدادي چك همراه داشت كه آن را گرفتيم. «فرزاد» در اين لحظه گفت تمام اين چك‌ها پول نمي‌شود و تعدادي چك را جدا كرد و خواست آنها را خرج كنيم. حدود ساعت 11 شب اجراي نقشه قتل را شروع كرديم. اول زن عمويم را كشتيم. بر روي سر او كيسه‌اي نايلوني كشيده و «سجاد» او را با سيم برق خفه كرد. بعد هم «سبحان»، پسرعمويم را خفه كرد. آخرين قرباني عمويم بود. ابتدا با آمپول، داروي بي‌حسي به او تزريق كردم. سپس با كارد ضربه‌اي به گلويش زدم. وقتي از مرگ آنها مطمئن شديم، اجساد را به حمام برده و داخل «وان» انداختيم تا بوي تعفن ديرتر در فضا پخش شود. بعد هم خانه را مرتب كرده و ساعت 12 و 30 دقيقه بيرون آمديم. .»
تبصره چهارم:
اعترافات سبحان
هنگام رفتن به ويلا در بين راه از داروخانه‌اي سه دستكش يك بار مصرف و سه سرنگ گرفتم. چرا كه ابتدا مي‌خواستيم آنها را با آمپول هوا بكشيم. تمام گروگان‌ها را در اتاق «پرهام» زنداني كرده و در فرصتي مناسب نقشه نهايي خود را عملي كرديم. بعد از قتل گوشي تلفن همراه قربانيان را سرقت كرده و داخل رودخانه‌اي در آن اطراف انداختيم. شيلنگ گاز بخاري را هم پاره كرديم تا بوي تعفن در فضا پخش نشود. البته «فرزاد» از ما خواست هر چه مي‌خواهيم، سرقت كنيم و برويم اما هدف اصلي ما قتل آنان بود تا سرقت. من و برادرم با مشكلات مالي زندگي مي‌كرديم و هميشه به دنبال انتقام از جامعه بوديم. وقتي «شايان» موضوع اختلاف با عمويش را گفت، من و برادرم قبول كرديم به او كمك كنيم. هدف اصلي ما قتل بود، فقط چند برگ چك و حدود 600 هزار تومان را از خانه آنها سرقت كرديم.
تبصره پنجم:
رئیس پليس آگاهي استان گيلان با اعلام دستگيري متهمان به قتل خانوادگي گلسار كه به طرز فجيعي سه عضو يك خانواده را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده سپس آنان را در وان حمام رها كردند، گفت: اين پرونده هيچ ارتباطي با قتل‌عام خانوادگي بابل ندارد.
سرهنگ كريمي در گفت‌وگو با ايسنا، اظهار كرد: وقوع قتل‌عام خانوادگي در خانه ويلايي واقع در گلسار از طريق پليس 110 در هفدهم مهرماه امسال به ماموران پليس آگاهي استان گيلان گزارش شد و تيم ويژه‌اي براي بررسي موضوع به محل حادثه اعزام شدند.
وي با بيان اينكه ماموران پس از حضور در محل مشاهده كردند اجساد اعضاي يك خانواده متشكل از «فرزاد» پدر خانواده متولد سال 1343، «ساري» مادر خانواده متولد سال 1347 و «پرهام» پسر خانواده متولد سال 1371 در حالي كه دست و پايشان بسته شده بود در وان حمام به روي هم چيده شده‌اند.
كريمي ادامه داد: ‌در بررسي اين پرونده مشخص شد كه اين جنايت در پانزدهم مهر ماه اتفاق افتاده كه دو روز بعد از حادثه پدر «فرزاد» پس از تماس‌هاي مكرر با منزل آنان وقتي كسي پاسخ تلفن‌هايش را نداد به خانه ويلايي پسرش مراجعه كرد و در كمال ناباوري با اجساد خانواده پسرش روبرو شد و سراسيمه موضوع را به پليس اطلاع داد.
كريمي اضافه كرد: ‌اثرات شكستگي و ضربات چاقو در برخي نقاط بدن مقتولان وجود داشت و اجساد در وان حمام قرار گرفته بودند اين در حالي است كه بريدگي عميقي در گردن «فرزاد» وجود داشت.
رييس پليس آگاهي استان گيلان با بيان اينكه پدر خانواده در كار خريد و فروش آهن بود و از نظر اقتصادي وضعيت بسيار خوبي داشت،‌افزود: يكي از نكات قابل توجه در اين پرونده اين بود كه قاتل يا قاتلان احتمالي پس از ارتكاب اين جنايت بدون ارتكاب سرقتي از محل متواري شده بودند و ماموران پليس در تحقيقات خود متوجه شدند كه چند برگه چك از چك‌هاي «فرزاد» كه متعلق به خريد و فروش‌هاي روزانه‌اش بوده است در محل حادثه نيست.
وي افزود: با توجه به اين كه آثار تخريبي و يا ورود جبري در محل حادثه وجود نداشت دو فرضيه براي پليس ايجاد شد كه براساس آن قاتل يا قاتلان احتمالي اين پرونده در پوشش وارد خانه‌ ويلايي شده بودند يا ممكن بود كه فرد آشنايي به ورود اين افراد كمك كرده باشد كه فرضيه دوم پليس قوي‌تر به نظر مي‌رسيد.
كريمي با بيان اينكه بررسي روابط اعضاي خانواده مقتولان در دست كار پليس قرار داشت، افزود: پس از چندي در 22 آبان‌ماه امسال فردي در رابطه با اختلاف حساب و جرايم مالي با چند تن ديگر پس از دستگيري به پليس آگاهي ارجاع شد و پليس در بازرسي از وي تعدادي چك را كشف كرد كه متوجه شد برخي از اين چكها مربوط به فرزاد است.
وي ادامه داد: ماموران پليس در بررسي‌هاي بيشتر پي بردند فرد دستگير شده به نام «سجاد» 22 ساله با برادر زاده فرزاد آشنايت دارد.
به گفته كريمي در مسير تحقيقات برادرزاده فرزاد به نام «شايان» 16 ساله نيز در 23 مهرماه دستگير و از سوي پليس دستگير و مورد بازجويي قرار گرفت.
رييس پليس آگاهي استان گيلان خاطر نشان كرد: در روند تحقيقات پليسي «شايان» اعتراف كرد كه در ارتكاب جنايت ويلاي گلسار به همراه «سجاد» و برادرش به نام «سبحان»16ساله دست داشته است.
كريمي ادامه داد: «شايان» اعتراف كرد كه در روز حادثه به همراه «سجاد» و «سبحان» به بهانه‌ي نصب يك نرم‌افزار به در خانه عمويش رفته و به محض ورود چاقويي را در زير گردن «پرهام» (پسر خانواده) قرار داده بود. در ادامه نيز «ساري» (مادر خانواده) كه با چنين صحنه‌اي مواجه شده بود خود را بلافاصله تسليم كرد و متهمان دست و پاي آنان را بستند منتظر ورود «فرزاد» (پدر خانواده) نشستند.
وي اضافه كرد:‌براساس اعتراف متهمان اين پرونده زماني كه «فرزاد» حدود ساعت 21 شب حادثه به خانه بازگشت و متهمان از وي مطالبه پول كردند كه پدر خانواده هم چند چك را كه توسط پليس هم از «سجاد» كشف شده بود را به آنان داده بود.
كريمي افزود: ‌متهمان كه از پيش نقشه قتل اعضاي خانواده را كشيده بودند پس از گرفتن چكها به وسيله سيم بصورت جداگانه اعضاي اين خانواده را خفه و با وارد كردن ضرباتي در سر در حالي كه دست و پاي آنان را بسته بودند آنان را به قتل رساندند.
وی افزود: درحالي كه «فرزاد» با تزريق آمپول هوا به قتل رسيده بود «شايان» چاقويي را به گردن عمويش وارد كرده بود.
تبصره ششم:
رييس پليس آگاهي استان گيلان كريمي انگيزه اصلي متهمان اين جنايت خانوادگي را بحث مطامع مالي و انتقام‌جويي مالي عنوان كرد وافزود: علي‌رغم اينكه «فرزاد» يك متمول بوده است خانواده برادرش از وضعيت اقتصادي خوبي برخوردار نبودند در نتيجه اين موضوع تاثيرات رواني بر روي «شايان» گذاشته و به يك عقده رواني تبديل شده بود.
تبصره هفتم:
رييس پليس آگاهي استان گيلان يكي ديگر از انگيزه‌هاي وقوع اين قتل‌عام خانوادگي اين است كه «شايان» فكر مي‌كرد پس از وقوع اين جنايت ثروت زيادي را از عمويش به ارث خواهد برد در نتيجه با همين انگيزه دو دوست صميمي خود (سبحان و سجاد) را تشويق كرده بود كه در وقوع اين جنايت همكاري كنند.
تبصره هشتم:
به گفته رييس پليس آگاهي استان گيلان «سبحان» و« سجاد» از خانواده با ثباتي برخوردار نبوده و پدر و مادرشان متاركه كرده بودند در نتيجه با اطمينان اين كه «شايان» از نظر مالي آنان را كمك خواهد كرد در اين قتل‌عام مشاركت كرده بودند.كريمي خاطر نشان كرد:‌ متهمان اين پرونده هيچ‌گونه سابقه‌اي موثر كيفري و اعتياد به مواد مخدر نداشته‌اند.
تبصره نهم: صدای زنگها را بشنویم
تبصره دهم: صدای زنگها را می شنویم!؟
تبصره یازدهم: خواهرزاده ای که با هدایت «دایی» قاتل شد
اعتراف های هولناک قاتلان خانواده تاجر برنج
سرهنگ عظيمي رئیس پلیس آگاهی استان مازندران در گفت‌و‌گو با خبرنگار اعزامي «ايران» گفت: ساعت يك و 40 دقيقه بعد از ظهر روز شنبه هشتم آبان كارآگاهان پليس آگاهي شهرستان بابل از قتل فجيع يك تاجر برنج و همسر و دو فرزند خردسالش باخبر شده و تحقيقات ويژه جنايي در اين‌باره را آغاز كردند.
مأموران در تحقيقات دريافتند خدمتكار خانه عصر پنجشنبه پس از خداحافظي با همسر مرد تاجر - معصومه تابنده - از خانه خارج شده است، چرا كه او روزهاي تعطيل به خانه‌اش مي‌رفت و صبح شنبه نيز به محل كارش باز مي‌گشت.
صبح شنبه خدمتكار زن وقتي به خانه ويلايي مراجعه كرد و چند بار زنگ خانه را زد، اما وقتي جوابي نشنيد، تلفني با شوهرش تماس گرفت و او را در جريان قرار داد. دقايقي بعد نيز همسر وي خود را به ويلا رساند و چند بار زنگ زد، اما وقتي خبري نشد، خود را به خانه سيد‌جعفر تابنده - پدرزن مرد تاجر - رسانده و از او كمك خواستند.
بدين‌ترتيب او همراه زن و شوهر به طرف خانه دامادش بازگشت. وقتي هم به نتيجه نرسيدند، از شوهر خدمتكار زن خواست كه از ديوار بالا برود و در را باز كند. آنها پس از ورود به خانه در سرويس بهداشتي داخل حياط در حالي با پيكر بي‌جان مرتضي توكلي - صاحبخانه - روبه‌رو شدند كه دهانش با چسب نواري و دست‌و‌پاهايش با سيم برق بسته شده بود.
بلافاصله پدرزن مرد تاجر پليس را در جريان قتل قرار مي‌دهد. دقايقي بعد بازپرس پرونده همراه كارآگاهان جنايي اداره آگاهي و مأموران تشخيص هويت خود را به محل جنايت رساندند. مأموران پس از ورود به داخل خانه و در طبقه دوم جسد عليرضا – 11 ساله – را روي تختخواب يافتند كه با يك روسري زنانه خفه شده بود. جسد معصومه 34 ساله كه با روسري خفه شده بود در طبقه سوم ساختمان كشف شد. در حمام طبقه سوم نيز جسد خونين عسل – 7 ساله – پيدا شد.
رئيس پليس آگاهي مازندران ادامه داد: سردار مسكني فرمانده انتظامي استان مازندران و دادستان شهرستان بابل نيز با اطلاع از جنايت هولناك، خود را به محل حادثه رسانده و دستورات ويژه‌اي صادر كردند. تيم جنايي در ابتدا براي كشف انگيزه قتل و دستگيري جنايتكاران چهار فرضيه انتقام‌جويي، اختلاف به خاطر ارثيه خانوادگي، سرقت وسايل مربوط به سودجويي يا اخلاقي را مطرح كردند. بنابراين چهار اكيپ ويژه از كارآگاهان زبده پليس آگاهي استان تحقيقات ويژه‌ در اين‌باره را آغاز كردند.
در نخستين گام‌ها چند مظنون احضار و تحت بازجويي قرار گرفتند. از سوي ديگر وقتي كارآگاهان دريافتند حدود 8 ماه قبل خانه تعمير و نقاشي شده است به تحقيق در اين‌باره پرداختند. مرد نقاش نيز گفت: مرحوم توكلي براي ساخت و ساز و تعميرات نياز به يك بناي ماهر داشت كه من هم ابراهيم – يكي از جنايتكاران – را معرفي كردم. چندي بعد نيز متوجه شدم او همراه خواهرزاده‌اش در خانه ويلايي مشغول كار شده‌اند.
با كشف اين سرنخ مهم ابراهيم و خواهرزاده‌اش مرتضي احضار شدند. آنها در حالي منكر آشنايي با مرد تاجر بودند كه به خاطر تناقض‌گويي‌ و دروغ‌پردازي‌هايشان تحت كنترل نامحسوس قرار گرفتند. در شاخه ديگر تحقيقات وقتي قتل با انگيزه سرقت قوت گرفت گروهي از مأموران، خانه ابراهيم و مرتضي – دايي و خواهرزاده – را تحت نظر گرفته و متوجه شدند ابراهيم چند روزي از خانه خارج نشده است. در نتيجه ابراهيم به عنوان مظنون اصلي پرونده احضار شد و اين بار پس از چهار ساعت بازجويي فني، تخصصي لب به سخن گشود و به قتل خانواده مرد تاجر با همدستي خواهرزاده‌اش اعتراف كرد.
وي در بازجويي‌ها گفت: سه هفته قبل از قتل همراه مرتضي در خانه مرحوم توكلی تعميرات ساختماني مي‌كرديم. در همين ايام با مشاهده وضعيت مالي صاحبخانه به تصور اينكه پول و طلاي بسياري در خانه دارد نقشه سرقت و قتل را طراحي كرديم. از آنجا كه مي‌دانستيم مرد صاحبخانه حدود ساعت 6 تا 30/6 صبح براي خريد نان و ورزش از خواب بيدار مي‌شود طبق نقشه ساعت 6 صبح با خودروي پرايد مرتضي خود را به ويلا رسانديم. بعد هم به بهانه برداشتن وسايل و ابزار بنايي زنگ خانه را زديم اما وقتي كسي در را باز نكرد با تلفن همراه صاحبخانه تماس گرفته و از او خواستيم در را باز كند. دقايقي بعد هم مرد با خوشرويي در را باز كرد. وقتي وارد انباري داخل حياط شديم با دسته كلنگ چند ضربه به سرش زده و دو نفري او را به دستشويي داخل انباري برديم. بعد هم دست‌ها و پاهايش را با سيم برق و دهانش را با چسب نواري بسته و سيم برق را دور گردنش گره زديم تا اينكه خفه شد. البته هنگام درگيري زن همسايه صداي فرياد مرد صاحبخانه را شنيد اما ما را نديد.
پس از قتل او، به تصور اين‌كه ممكن است همسرش نيز ما را از طريق آيفون تصويري ديده باشد با عجله خود را به طبقه سوم ساختمان – اتاق خواب – رسانديم.
همان‌ موقع به آرامي وارد اتاق شده و زن جوان را كه در خواب بود با چوب دستي زده و سپس با روسري خفه‌اش كرديم. همان لحظه به سراغ بچه‌ها در طبقه دوم رفتيم كه با شنيدن صداي فرياد، آنها از خواب پريده بودند. خيلي سريع دختر و پسركوچولو را كه شوكه شده بودند داخل كمد ديواري حبس كرديم. سپس مرتضي براي اطمينان از مرگ زن، به طبقه سوم رفت و بار ديگر روسري او را دور گردنش فشرد. من هم در این فرصت مقداري طلا از جعبه جواهرات برداشته و لابه‌لاي لباس‌هايم مخفي كردم.
من و مرتضي براي يافتن طلا و پول تلاش مي‌كرديم كه ناگهان متوجه شديم عليرضا و عسل در كمد را باز كرده و قصد فرار دارند، بنابراين از طبقه سوم به طبقه دوم آمده و عليرضا – 11 ساله – را در اتاقش با روسري خواهرش خفه كرديم. عسل با مشاهده اين صحنه به اتاق مادرش در طبقه سوم دويد و در حمام داخل اتاق پنهان شد كه او را هم با ليف حمام خفه كرديم».
رئيس پليس آگاهي استان مازندران در ادامه گفت: مرتضي نيز پس از دستگيري در بازجويي‌ها ضمن تأييد تمام اعتراف‌هاي دايي‌اش گفت: وقتي دختر كوچولو را در حمام پيدا كرديم او با زبان كودكانه و صداي لرزان، التماس‌كنان از ما خواست او را نكشيم. اما چاره‌اي جز كشتن او نداشتيم. چرا كه ما را به خوبي مي‌شناخت
تبصره دوازدهم: به کجا می رویم!؟
تبصره سیزدهم: صدای زنگها شنیده می شود!؟
7 ساعت پایانی زندگی خانواده مرد تاجر در خانه ویلایی
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا