آيا دنیا به خاطرش اشک ریخت!؟      
 
 یزدفردا :مهندس   محمد زاده رحماني:دیشب در جستجوی تصاویر  کودکان در سایت گوگل بودم که ناگاه با دیدن تصویر دخترکی سودانی که سعی می کند خود را به مرکز کمکهای خارجی برساند اما از فرط گرسنگی و ناتوانی به زمین افتاده و لاشخور ی گرسنه تر مرگ او را به انتظار نشسته است دستانم سست و کرخ شد.



از دنیای طبقاتی، ماشینی و بدون روح و احساس امروزی خیلی بدم اومد. قبلا در یک شهر نسبتا محروم همین ایران خودمون خدمت می کردم؛ یک روز از شهردار آنجا پرسیدم در روز چقدر زباله در این شهر تولید می شود؟ جواب داد: ۱۳ تن. بعدا که حساب کردم متوجه شدم  از این مقدار ۱۳ تن زباله حدود ۴ تن آن مواد خوراكي است!!!. 
 البته این آمار مربوط به یک شهر محروم و عقب مانده کشور جهان سومی و توسعه نیافته ایران است که مردم آن با هزار جور مشکل دست و پنجه نرم می کنند. در کشورهای غربی شاید فرهنگ تغذیه بهتر باشد ولی نمونه های بسیار برجسته تری از اسراف در آنجا نیز مشهود است.
 انسان افسوس می خورد به اینکه در قرن بیست و یکم در یک دهکده جهانی چطور ما از حال همنوع و به عبارت بهتر هم ولایتی خود بی خبریم. این سازمان های عریض و طویل بین المللی چکار می کنند!؟
 این رسانه های مختلف دیداری و نوشتاری که به معرکه سیاسیون و قدرت طلبان تبدیل شده اند و مبلغ انواع وسایل مصرفی و غیر مصرفی هستند چرا دیگر دم از مخاطب محوری و انتقال نیاز مخاطب می زنند!
 آیا صدای فقر والدین این کودک آفریقایی را فریاد زدند؟ 
  سوالاتی از این قبیل به ذهن خیلی از ماها می رسد ولی در همین لحظه کودکان زیادی هستند که از گرسنگی نفس آنها به شماره افتاده و جلو چشمان مادر زجرکشیده و پدر غمزده ای که شرمنده زن و فرزند خود است مرگ را به انتظار نشسته اند.
 اما در مورد این عکس، بد نیست بدانید 


این عکس برنده جایزه پولیتزر شد و همه جا از آن به عنوان دختر بچه سودانی اسم برده اند. سردبیر روزنامه Time Domestic نوشت " یک عکاس نه چندان شناخته شده عکسی گرفت که دنیا به خاطرش اشک ریخت".
پشت این صحنه غم انگیز، تراژدی دیگری نهفته و آن زندگی سراسر متلاطم و اندوهبار عکاس است. اگر بیوگرافی کوین کارتر به دقت بررسی شود ملاحظه می گردد که این عکس، تمثیلی از زندگانی اوست و پرنده مردارخوار نمادی از رنجها و تالمات روحی است که پیوسته او را آزار می داده است.
کارتر در نوجوانی همیشه در آرزوی موتورسیکلت و سواری کورسی بود. پس از اینکه از یک مدرسه شبانه روزی کاتولیک در سال 1967 در پروتوریا فارغ التحصیل شد دوره داروسازی را شروع کرد اما یک سال بعد به خاطر نمره های بعد از مدرسه اخراج شده و وارد خدمت نظام گردید. پس از پایان خدمت، در یک مغازه فروش لوازم عکاسی استخدام شد و پس از آن به جمع خبرنگاران عکاس پیوست.
در سال 1993 به اتفاق دختر خوانده اش "سیلوا" برای عکسبرداری و تهیه خبر از شورش در کشور قحطی زده سودان راهی آن کشور شد. کارتر شروع به عکسبرداری از قربانیان قحطی کرد. هر ساعت 20 نفر از گرسنگی می مردند. کارتر، خسته از مشاهده جماعتی که از بی غذایی تلف می شدند به بوته زاری پناه برد. در آنجا دخترک نحیفی را دید که تلاش می کرد خود را به یکی از مراکز توزیع غذا برساند. در حالی که سعی داشت از او عکس بگیرد، لاشخوری در نزدیکی او به زمین نشست. کارتر ضمن اینکه نمی خواست پرنده فرار کند کادر بندی را شروع کرد. به گفته خودش 20 دقیقه انتظار کشید شاید کرکس بالهایش را باز کند. اما این اتفاق روی نداد. کارتر پس از اینکه از صحنه عکس گرفت پرنده را فراری داد و مشاهده کرد که دختر گرسنه به راه خود به سوی مرکز توزیع غذا ادامه می دهد. عکاس پس از این واقعه دچار آشفتگی عصبی و روحی شدیدی شد.
کارتر پس از یک روز اقامت در سودان به ژوهانسبورگ بازگشت. برحسب اتفاق، روزنامه نیویورک تایمز که در جست و جوی عکسهایی از سودان بود عکس کارتر را خرید و آن را در شماره 36 مارس 1993 چاپ کرد.
چاپ این عکس که با سرمقاله تکان دهنده نیویورک تایمز در زمینه قحطی و جنگ در سودان همراه بود عکس العمل های گوناگونی را درپی داشت. خیلی ها کار عکاس را تحسین کردند. در آفریقای جنوبی جدید، آفریقای جنوبی نلسون ماندلا ، هرجا که کارتر قدم می گذاشت با استقبال مردم روبه رو می شد. اغلب خوانندگان نیویورک تایمز خواهان آگاهی از سرنوشت کودک گرسنه بودند. نیویورک تایمز نوشت عاقبت کار دختر بچه معلوم نشد و کسی ندانست که او موفق شد خود را به محل توزیع غذا برساند یا خیر.
زندگی کارتر در بحران عجیبی گرفتار آمده بود. در همین حال در 12 آوریل 1994 از نیویورک تایمز به وی تلفن کردند و اطلاع دادند که برنده جایزه پولیتزر شده است. نیویورک تایمز، کوین کارتر را برای دریافت جایزه پولیتزر به آمریکا برد. این اولین سفر او به نیویورک بود. جایزه پولیتزر هم بحث هایی برانگیخت. برای شخص کارتر موفقیت بزرگی بود. از سوی دیگر بعضی از روزنامه نگاران آفریقای جنوبی موفقیت کارتر را شانسی و اتفاقی تلقی کردند. برخی هم اخلاقیات او را زیر سوال بردند. روزنامه "سن پطرزبورگ" فلوریدا، کارتر را کرکس دوم صحنه قلمداد کرد. حتی برخی از دوستان کارتر هم از او انتقاد کردند که چرا در برابر صحنه ای که از آن عکس گرفته بی تفاوت بوده و دخترک گرسنه و محتضر را نجات نداده است.
کارتر، صبح روز 27 ژوئیه، آخرین روز زندگی اش، خیلی شاد به نظر می رسید. کارتر مرد و پلیس علت مرک وی را مسمویت ناشی از استنشاق گاز مونوکسید کربن اعلام داشت.
کارتر مرد و پرده دوم این نمایش غم انگیز پایین افتاد. کارتر هنگام مرگ 33 سال داشت. راستی معلوم نشد آیا دختربچه گرسنه هنوز زنده است. اگر زنده باشد وضع جسمانی او چگونه است؟ 
  ولی من مطمئنم  دنیای امروز برای کسی اشک نمی ریزد اگر اشک می ریخت فکری به حال کودکان افغانی که به راه افتادن آنها مصادف با کار کردن اجباري است بر می داشت، از کودک فلسطینی که به دنیا آمدن او مصادف با شنیدن صدای انواع سلاح مرگبار است حمایت می کرد، برای کودکان آفریقای جنوبی که در طفولیت مورد تجاوز قرار می گیرند فکری بر می داشت و با مافیای مواد مخدر که از کودکان و حتی جنازه آنها برای حمل مواد مخدر استفاده می کند با قدرت مبارزه می کرد و یا لااقل کودکان امروز خانه های فقر و مادرانی را که به علت ضعف مفرط، پس از به دنیا آوردن کودک خود با این دنیا وداع می کنند درک می کرد. 
یزدفردا
 
 
 
                                                                                        
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا