قضاوت کلاه سرهنگ میرحسینی در  شورای شهریزد :

گفتن حقايق يعني تنها شدن دردارالشورا !!!

كو وعده هاي انتخاباتي سال 85 كه ميگفتي حق را مي ستانم حتي اگر دركابين خلبان باشد!!!!!



هم خوشحالم كه به كميسيون صد رفته ام وهم اندوهگين ومأيوس !


یزدفردا "سید علی محمد میرحسینی  یا همان سرهنگ میرحسینی که در زمان صدارتش در راهنمائی و رانندگی یزد باعث بوجود آمدن شمارنده های معکوسی شد ،که چینی ها در حال خوردن نانش هستند و تهرانی ها هم بی نفع نبودند ،و کم کم هم به عنوان یک وسیله لازم و ضروری در کنار چراغ سه رنگ سبز و زرد و قرمز جای خود را تثبیت نمود و به دلیل پشت کار و نوع آوری هایش که بعضا یزدی ها به یاد دارند که در کنار بلوار 17 شهریور خطی مخصوص موتور سواران کشیده شده بود و هزاران طرح دیگر که البته کم کم رو به فراموشی گذاشته است ارتقاء پستی گرفته ورییس راهنکائی و رانندگی استان پدرخوانده یزد اصفهان شد وپس از بازنشسته شدن ردای کارشناسی رسمی دادگستری پوشیده و با رای اول یزدی ها به شورای سوم شهریزد راه یافت و تا مدتی قبل هم ریاست بی چون و چرای شورای شهربود،تا  با یک نه قاطع عطای ریاست شورا ،را به لقایش بخشید و در کسوت سخنگوی شورا مدتی است  رسانه ای شده والبته رسانه ای بودنش را همه با عنوان رادیو میرحسینی در زمان صدارت رییس پلیس یزد به یاد داریم که هر روز صبح در برنامه سلام صبح بخیر یزد بخشی را به خود اختصاص داده بود ، اما از قلمش کمتر دیده یا شنیده بودیم که در دویست و نودمین جلسه شورای شهر قلم میرحسینی نیز از آستینش بیرون آمده و تمام کاستی های شهرسازی شهرتاریخی یزد و کمیسیون ماده صد شهرداری ها را به همراه تلخی های  نظام هماهنگ ،بی هماهنگی ها ی شهرداری ها را در قالب یک طنز آقا گلی  به رخ دیگر اعضا کشیده و هر آنچه که در دل داشته از زبان کلاه بی زبانش که سی سال او را در هر شرایطی همراهی کرده ، گفته است و البته عدم همراهی دیگر یارانش را نیز با زبانی دیگر آورده وتنها شدن در دارالشورا خود نیز گویای خیلی حرفهاست که البته سرهنگ و دیگر همراهانش در شورا اطمینان داشته باشند که مردم فهیم یزد همیشه و در همه حال کسانی را برای رضای خدا در جهت خدمت به خلق خدا گام برداشته اند عزیز شمرده و تا نسل های بعد هم این قدرشناسی را اثبات نموده اند و نمونه های بارز آن را در فلسفه حضور افرادی همچون سرکار خانم ها  وزیری و دکتر کرباسی وآقایان فقیه خراسانی وابوترابی که به احترام جد و ماجدشان در دوره های مختلف شورا ی شهریزد و همچنین مرحوم اصلانی و فرشی و دیگر کسانی که به پاس زحماتشان عزیز بوده و هستند
 زیبایی نگارش دردنامه  سرهنگ  ما را واداشت تا مقدمه ای کوتاه  با قلم نازیبایمان بر آن بنگاریم تا زیبایی نگارشش را بیشتر اثبات نماییم .



به گزارش یزدفردا "
سيدعلي محمد ميرحسيني "سخنگو ورئيس كميسيون خدمات وحمل ونقل وترافيك
شوراي اسلامي شهر يزد
سخنان پیش از دستور دویست و نودمین جلسه شورای شهر یزد را اینچنین آغاز نمود :

خوشحالم از آنكه مي بينم برسر شهر پر افتخار وتاريخي يزد پر آوازه كه از پيشينيان به ما ارث رسيده چه مي آيد وهم مي بينم زماني كه شهر وديار يزد تهي از مهندسين كلاسيك وتحصيلكرده بوده چه اعجازاتي درفن شهرسازي از خود بجا گذاشتند وبا عرض پوزش از مهندس كوچك زاده امروز كه با شهري مملو از مهندس طراح ونقشه كش مي باشد هر ساختماني را مهندس ناظريست چه مي گذرد . امروز به نام خانه چه بيغوله هايي به اين شهر اضافه مي شود وبا ادامه اين روند فردا با تبعات تلخ ودردآور مهاجرپذيري وحاشيه سازي وحاشيه نشيني امروز چه خواهيم كرد وفردا خواهيم ديد چگونه هويت وفرهنگ اصيل يزدي را زير خروارها بي تدبيري وندانم كاري وخواندن سرود تلخ جامي كه به دست توست كج دار مريز مدفون مي كنيم ودر همين راستا مصوباتي مي گذرانيم كه يكي ازآنها اجرا نمي شود واگر اجرا شود گزينشي ونيمه كاره وبا تفسير به رأي خودشان واگر درست اجرا شود از هر نادرستي بعضاً نادرست تر .
حقيقتش روزهاي اول كه افتخار قضاوت دركميسيون صد را به دست آوردم قصد فرار داشتم ومي خواستم عطايش را به لقايش ببخشم وبه خود مي گفتم اينجا كميسيون صد نيست بلكه درالرأفه هست وگاهي مي گفتم دارالسودا منظورم خانه سياه نيست چرا كه دل اعضاء كميسيون صد نه تنها سفيد است بلكه از شدت مرحمت سفيدي آن به پيسي گرائيده وبايد از فرط سفيدي او را براي مداوا به نزد حكيم برد .
بگذريم يك روز به خود نهيب زدم كه از اينجا فرار كني به كجا مي روي كه همه جا آسمان همين رنگ است پس بيا وجداناً قبل از هرگونه قضاوتي كلاه خود را قاضي كن فلذا رفتم به زيرزمين منزل كلاه به كنار گذاشته را مقابل خود گذاشتم وگفتم اي يار سي ساله از قديم بر سر نهاده تو قضاوت كن . ابتدا گرد وغبار از چهره اش زدودم وگفتم رفيق قديمي اين زيرزمين دكه القضا وتو قاضي ومن هم شاكي وكميسيون صد هم متشاكي هرچه بگويي مي پذيرم از من اصرار واز كلاه انكار بالاخره كلاه بي كله من سكوت را مثل پسته خندان شكست ولب باز كرد وگفت :
گفتن حقايق يعني تنها شدن دردارالشورا گفتم ملالي نيست چه باك تو حق ديرينه را ادا كن گفت : كدام حق ؟ گفتم : حقي كه سي سال تو را بر سر نشاندم ودور ايران چرخاندم . گفت : چه چرخاندني ؟ من را به اسارت به همراه خود بردي واگر برسرت نبودم توبيخ مي شدي تازه من را بالاي سرخود مي گذاشتي تا سايه انداز كله ات شوم ودر زير سايه من زندگي كني وبعد ادامه داد وگفت اما قضاوت :
بدان كرم پنير از خود پنير است . كاش به جاي آنكه تو از من بپرسي مردم از تو مي پرسيدند كه هزار وعده خوبان يكي وفا نكند كو وعده هاي انتخاباتي سال 85 كه ميگفتي حق را مي ستانم حتي اگر دركابين خلبان باشد ولي به جاي آن ناحق كاشتي وحال نالان از ميوه تلخ آني مگر نه اينكه به جز كشته خويش هيچ ند روي گفتم نُه نفره كشتيم نه من تنها گفت : حال نه نفره با سرود خود كرده را تدبير نيست درو كنيد . اگر كميسيون كوتاه مي آيد كميسيون را چه گناه وقتي درنبش ميادين شهر شما بدون پروانه مغازه مي سازند وكسي تا پايان كارجلو اورا نمي گيرد وهركس درجاي جاي اين شهر هركاري كه دوست دارد مي كند .اصلاً به فرض اينكه كميسيون بدوي رأي تخريب داد كميسيون بعدي رأي تخريب را نقدي مي كند واگر رأي تخريب را تأئيد كند ويا جريمه كند اين بازي موش وگربه ادامه دارد آنگاه حكم در زونكن بي عرضگي عوامل زيربط بايگاني وهيچگاه اجرا نمي شود وآن را به درياچه هامانيان ها مي ريزند ورمضان ومحرم را بهانه مي كنند وبه سفر مي روند . اجرائيات شهرداريهاي مناطق راحت از كنار تخلف مي گذرند وشهردار منطقه درقبال اين بي خيالي وعدم انجام وظيفه وشهر كشي به آنها اضافه كار ميدهد وشهردار كل هم كلي شهردار منطقه را درقبال زحمات اينچنيني به زيارت عتبات وديدن رقبات ميفرستد وشورا هم به به چه چه كنان شهردار را مورد مهر شوراهانه قرار مي دهد وتو هم درقبال اين بي توجهي دراول هرماه دهها كرور شاه باش از جيب مردم به جيب خود مي ريزي ويكشنبه ها چون در كنار هم درشورا مي نشينيد و روضه من كجا وسزاردر روم سر مي دهيد وبه به وچه چه وچاوشي خواني مي كنيد وهمه اينها محصول كله كج انديش توست حرف كلاه كه به اينجا رسيد من اين ناسپاسي كلاه را نسبت به كله ام برنتابيدم وفغان زدم بي انصاف از زندگي ام زده ام از كار شخصي ام كاسته ام از علمم مانده ام واز جامعه رانده ام واز حلمم دور افتاده ام از نماز اول وقت بريده ام واز غذاي سروقت محروم شده ام وزندگي ام را به شور بختي كشانده ام و...... اين است حق شناسي .
پوزخندي وشايد نيشخندي كلاهم به من زد وگفت : لابد اگر جاهلي با كلنگ وبيل به جان خانه ات بيافتد و به خيال تغيير وتكميل وساخت وساز پايه هاي ساختمانت را جاهلانه با كلنگ نشانه برود ودراين راه بي ثمر پرضرر وسراسر خطر خسته ومانده شود بايد اهالي خانه به او خسته نباشيد بگويند ومرغ بريان وحقوق مكفي به او بدهند واگراين كار نكنند او فرياد واناسپاسا سرمي دهد سكوت كردم .
درادامه كلاه بي وفا وحق ناشناسم گفت : زبانت را كه خورده اي يا مي ترسي سرسبزت را كه دوران خزانش را مي گذراند برباد بدهي وزبان دركام كشيده اي وقتي مي گذاريد مفت خور يا ناداني تجاوز به شارع عام بكند ويا به قول امروزيها رعايت گذر نكند چرا شهرداري قبل از آغاز كار جلوگيري نمي كند واصلاً چرا بجاي پيشگيري ازوقوع تخلف اورا آزاد وبعضاً تشويق ميكند ووقتي تخلفش تمام وكمال شد او رابه محكمه دلهره آور ببخشيد دلهره نياور كميسيون صد احاله ميكنند تا كميسيون او را غسل تعميد دهد و او راتشويق به اعتراف به گناهان خود كند وبعد هم چون كشيشان مسيحيت با اخذ مبلغي گناهان او را بخرند وببخشند .
اصلاً حق الناس وحقوق شهروندي يعني چه ؟ شاكي يعني چه كه به كميسيون صد بيايد ؟ مزاحمت براي همسايه يعني چه ؟ رعايت پيشروي و بروكف وسقف واين چرت وپرت هاي من درآوردي يعني چه ؟ عدم رعايت اصول شهرسازي وبهداشتي يعني چه ؟ درملك خدا هركس هر كاري خواست بكند فقط بايد پولش را بدهد ولاغير شورا هم كه درآخر سال براي وضع عوارض جلسات فشرده وپشت سرهم تشكيل ميدهد . جلساتي مانند روضه خواني دهه اول محرم روحانيون كه دوان دوان از اين جلسه به آن جلسه مي دوند وهرچه هم بگويند مستمعان كه گريه آنها دم است دقايقي قبول مي كنند وبعد از عاشورا همه چيز يادشان مي رود وآن را درپوشه سمواتي خويش بايگاني مي كنند .
شهرداري مصوبات شما را با به به وچه چه وحتماً وحكماً مي پذيرد وذيل آن با خط نا مرئي مي نويسد هرچه مي خواهد دل تنگت بگو وبعضي از كارگزاران آن نه تنها به آن عمل نمي كنند بلكه هركجا قافيه ننگ آيد او هم به جفنگ مي آيد وبه مردم معترض مي گويد به من چه شوراي خودتان تصويب كرده مي خواستيد به آن رأي ندهيد بعد كلاه پر ادعا نمك نشناس وتوطئه گر وبي هويت من گفت : اصلاً اگر شورا زمين خورده از پهلوان شورا بپرسيد چرا من وآهسته گفت : اين حرفها از قول من بازگو نكن كه چهار يا پنج پس گردني بايد نوش جان كني وآوازه خلق شوي ودم فروبسته وحرفي ديگر نزد .
دوستان ناسپاسي كلاه وامانده ما را كه دقايقي بر مسند قضا نشست را بر ما ببخشيد به چند توصيه حقير از من گوش بدهيد :
بياييد منتظر تعرفه عوارض پيشنهادي شهرداري نشويم وبه جاي جلسات نه چندان پرثمرخود با اخذ نظر كارشناسان خبره ودلسوز نگاهي اصولي وزيربنايي به تعرفه ها وعوارضات وبهاي خدمات بيندازيم .
بياييد به جاي تعرفه هايي با هدف كسب درآمد به وضع عوارضي هدفمند بپردازيم تا براي شهرمان سازنده و براي متخلفين بازدارنده وبراي توده مردم رضايتمندانه باشد وعملكرد ماهيانه درآمد هزينه شهرداري را مشفقانه بررسي بفرمائيد وشهر زشت يزد كه پراز پوستر وآگهي است فكري به حال آن بكنيد .
من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم تو خواه از سخنم پند بگير خواه ملال .


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا