خبر ازدواج آزاده نامداری و فرزاد حسنی پس از انتشار سروصدای زیادی به پا کرد و حضور این زوج هنری در ارکستر فرزاد فرزین نیز هوادارانشان را به شور انداخت.


این بار به بهانه ازدواجشان با آنها درباره زندگی و علایقی که دارند به گفت‌وگو نشسته و در خلل این حرف‌ها توانستیم از اولین اختلاف این زوج تلویزیونی رمز گشایی کنیم.

صحبت‌های این زن و شوهر را در ادامه بخوانید.

آزاده نامداری: تکیه بر من، تکیه بر باد است

من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد. بلکه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم. اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او من را دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم. اما کم‌کم تعریفم در زمینه عشق در حال عوض شدن است. من دارم می‌فهمم که واقعا می‌شود کسی را بیشتر از خودت دوست داشته باشی. به نظرم اصلا شعر و قصه هم نیست. متاسفانه این روزها با آدم‌هایی طرفیم که همگی از جایی به بعد و از تجربیات متعدد و تلخ، یاد گرفتند که همه عشق‌شان را یکجا خرج نکنند و در عاشقی بسیار بسیار محافظه‌کار شدند. من خیلی آدم ترسویی هستنم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود. من هیچ وقت شجاعت این را نداشته‌ام نفر اول باشم که به کسی می‌گویم دوستت دارم. من متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.


تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه می‌کنم، می‌بینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدم‌های کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. در کل ثبات را دوست ندارم. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.

من آدمی هستم که ۹۰ درصد زندگی‌ام خودم هستم و ۱۰ درصد زندگی‌ام می‌تواند کس دیگری باشد. این چیزی است که برایم روشن است، اما آدم رمانتیکی هم هستم. هیچ وقت با کسی دعوا نمی‌کنم و هیچ وقت در زندگی‌ام داد نزده‌ام. در کنار اینها خودخواهی‌هایی هم مثل همه آدم‌ها دارم. روی من به عنوان یکه رفیق می‌شود حساب کرد تا وقتی که اذیت نشوم و به حال خودم باشم. حریم شخصی خودم و بقیه خیلی برایم مهم است. به حریم شخصی کسی وارد نمی‌شوم و این احترام را برای همه قائلم و معتقدم هیچ چیز یا هیچ کس نباید باعث شود به هم تهمت بزنیم یا توهین کنیم.

شخصیت هدیه تهرانی در «کاغذ بی‌خط» به من این حس را می‌دهد که چقدر شبیه همیم. وقتی فیلم را می‌دیدم احساس می‌کردم اگر مثلا من هم در ۲۰ سالگی ازدواج کرده بودم و مسیر زندگی‌ام عوض می‌شد، قطعا در ۳۵ سالگی زنی بودم که مثل آتش زیر خاکستر یک دفعه به خودش می‌آید و می‌گوید سنی از من گذشته و دو تا بچه دارم اما هنوز هیچ کاری برای خودم نکرده‌ام. آنچه که همه آدم‌ها دوست دارند تجربه‌اش کنند این است که چیزی از خودشان به جا بگذارند. مثلا اگر ۱۰ سال دیگر من، ۳۷ ساله شوم و این مصاحبه را بخوانم در حالیکه به هیچکدام از خواسته‌هایم نرسیده باشم آن موقع می‌توانم بگویم من آدم بدبختی هستم.

فرزاد حسنی از مجریانی است که چندین ژانر را تجربه کرده و در همه آنها موفق بوده است. فرزاد حسنی هم در اجرای تفسیر قرآن، هم برنامه نوجوانان، هم برنامه‌های سیاسی و هم برنامه‌های تخصصی سینما کار کرده که در همه آنها موفق بوده است. یک نظر کاملا شخصی در موردش دارم که می‌دانم هیچ ارتباطی به من ندارد. اما من هیچ وقت دوست نداشتم فرزاد حسنی را یک بازیگر ببینم. شاید دارم با یک تعصب تلویزیونی در قالب یک مجری صحبت می‌کنم.

تصویرم از آینده این است که ۱۰ سال بعد من روانشناس شوم و یک تاک‌شوی خیلی خوب هم در تلویزیون داشته باشم. اگر روانشناس خوبی بشوم دلم می‌خواهد سه تا کتاب هم بنویسیم. در تصویرم حتما مادر شدن هم وجود دارد و سه تا هم بچه دارم. هر ۳ دخترند به نام‌های گندم، خورشید و لیلی! گاهی فکر می‌کنم اگر بچه داشته باشم سخت می‌توانم از این دنیا بروم. اگر پول زیادی داشته باشم می‌توانم بروم. پس این عدم تعلق برایم پررنگ می‌شود. از طرف دیگر، یک انرژی در من هست که مرا وادار به کار کردن و ادامه زندگی می‌کند.

در خلوت بیشتر کتاب می‌خوانم. مثلا مثنوی معنوی را بارها خوانده‌ام. سهراب سپهری، حمید مصدق و فروغ فرخزاد، فاضل نظری و غیره را خیلی دوست دارم و یکی از کارهایی که زیاد انجامش می‌دهم، خواندن شعر است. شعرها را هم سرسری نمی‌خوانم و با هر بیت آن سعی می‌کنم ارتباط برقرار کنم به همین خاطر با افرادی که اشعار را سرسری می‌خوانند، خیلی میانه خوبی ندارم. خودم ترانه نمی‌گویم بلکه بیشتر شعر می‌گویم. من خیلی ترانه‌سرای خوبی نیستم. موسیقی را هم بیشتر به خاطر ترانه‌هایش گوش می‌کنم، چون کلام برایم بیشتر اهمیت دارد. گاهی وقت‌ها ملودی خوب نیست، اما شعر آنقدر زیباست که دوست دارم آن را باز هم بشنوم.

فرزاد حسنی: وقتی کسی می‌خواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانی‌اش می‌خوانم

واقعا همین قدر مذهبی هستم که می‌بینید، تضاهری در کار من نیست. من بچه خانی‌آبادم و کوچه قندی. نزدیک بستنی آقارضا. از یک خانواده کاملا مذهبی. بخصوص مادرم که به شدت مذهبی بود. من در دل فرهنگ آن حوزه و آن دوران بزرگ شدم. به عنوان مثال بزگ‌ترین عشق دوران کودکی من حضرت امام(ره) بود. من از همان بچگی عکس‌های امام(ره) را جمع می‌کردم و موثرترین شیوه برای ساکت کردم من، اهدای عکس‌های امام(ره) بود. الان هم آرشیو کامل عکس‌های امام(ره) را دارم. وقتی در ۱۱-۱۲ سالگی شاگرد اول شدم، جایزه‌ای که پدرم برایم خرید یک دوره کامل سیمای نور بود که به عکس‌های امام(ره) اختصاص داشت. حتی یک بار یکی از اقوام، یک عبا برایم خرید تا من از کودکی بیشتر و بهتر بتوانم حرکات امام(ره) را انجام دهم. من با درسهای قرآن آقای قرائتی بزرگ شدم. مسئله من دعای کمیل آیت‌الله دستغیب بود. مسئله نوجوانی من، شهادت آیت الله قدوسی بود، من با این چیزها بزرگ شدم.

در بچگی بازیگوش نبودم، اما حاضر جواب بودم، دنبال سوژه می‌گشتم تا به نوعی آن را به طنز ارتباط دهم. وقتی که دیدم چنین استعدادی دارم، سعی کردم آن را پرورش دهم. سر کلاس خیلی حرف می‌زدم. یک روز معلم به من گفت «حسنی! خیلی بیشتر از کوپنت حرف می‌‌زنی» و من در جواب بلافاصله گفتم «خب برای اینکه ما از بازار آزاد هم خرید می‌کنیم» یا مثلا یک روز معلم ورزش ما گفت که قرار است امکانات مدرسه دو برابر شود، من گفتم «دو برای هیچی چقدر می‌شود؟». از این کارها زیاد می‌کردم. می‌رفتم پشت‌بام مدرسه و روی بچه‌ها آب می‌ریختم. وقتی مرا می‌گرفتند می‌گفتم من که کاری نکرده‌ام، آب روشنایی است. خلاصه اینکه خیلی حاضر جوابم. من وقتی کسی می‌خواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانی‌اش می‌خوانم.

در خانه ما موسیقی نبود، تا مدت‌ها. اولین کاست موسیقی که به خانه ما راه یافت، «نهانخانه دل» با صدای «بیژن بیژنی» بود و بعدش هم «شور عشق» افتخاری. اولین ترانه‌ای که شنیدم در خانه دایی‌ام بود. از یک خواننده قدیمی. هنوز هم شعر و آهنگ را حفظ هستم «به چه جرمی، چه گناهی، تو مرا سوزوندی ..». حس موسیقایی و میل به ترانه، نه با کاست‌های موسیقی پاپ که با نوارهای قصه بارور شد که آن سال‌ها بزرگ‌ترین تفریح کودکان بود. نوار قصه‌های شرکت ۴۸ داستان یا بیتا. تمام کودکی من با صدای این نوارها پر شده است. علیمردان خان، جن پینه‌دوز، گربه‌های اشرافی، سیندرلا، سندباد، پینوکیو. من به آوازهایشان گوش می‌دادم و با آنها بزرگ شدم البته آنها کارهای درخشانی بود. هنوز هم بسیاری از آوازها را حفظ هستم.
من در زندگی‌ام یک کابوس می‌بینم که هنوز هم ادامه دارد البته هیچ ربطی هم به عذاب وجدان ندارد. خیلی وقت‌ها در خواب کابوس می‌بینم که یکی از امتحان‌های دوره دانشگاهم باقی مانده و من فراموش کرده‌ام بگذرانمش و به همین دلیل نمی‌توانم مدرکم را بگیرم. این کابوس من است و هنوز در این سن و سال با آن از خواب می‌پرم. تنها کابوس زندگی من همین است و ماهی یکی، دو بار سراغم می‌آید. من عاشق دوران دانشجویی هستم حاضرم هر چه دارم (که البته زیاد هم نیست) بدهم و بازگردم به سال ۷۴ و دانشجو شوم. من هم مثل همه آدم‌های معمولی رفتم دانشگاه و درس خواندم ولی در زندگی عادی و خانه برای خودم کلاس دانشگاه دارم. ادبیات کهن می‌خوانم و زبان عربی را دنبال می‌کنم. کتاب‌های تاریخی و سینمایی مطالعه می‌کنم. یک عالم فیلم می‌بینم و با دوستانم هم کلی گپ می‌زنم.

من با هیچ چیز خداحافظی نخواهم کرد. همیشه به دنیا و اتفاق‌های اطرافم ولو تلخ سلام می‌کنم. در آغوش‌شان می‌گیرم. با آنها همنشین می‌شوم، حشر و نشر می‌کنم و آنها را می‌فهمم و سعی می‌کنم فاصله منطقی خودم را با اتفاق‌های زندگی‌ام حفظ کنم. گاهی وقت‌ها از یک چیزهایی فاصله بعیدی می‌گیرم و گاهی بسیار به آنها نزدیک می‌شوم. همیشه سعی کرده‌ام اینگونه باشم. چیزی را حذف نمی‌کنم مگر چیزهای بد و زشت.

من عاشق بازیگری در مجموعه‌های تلویزیونی هستم. اگر ۲ پیشنهاد هم‌زمان داشته باشم که یکی از طرف بهترین کارگردان سینمایی و دیگری از طرف بهترین کارگردان تلویزیونی مطرح شده باشد، شک نکن که پیشنهاد سریال را می‌پذیرم. بازیگر تلویزیونی بودن را به بازیگر سینمایی بودن ترجیح می‌دهم. ولی قطعا این به این معنا نیست که مدیوم سینما را نشناخته یا رعایت نکنم.
من یک روزنامه‌خوان حرفه‌ای بودم. تا پایان دبیرستان روزی ۴ تا ۵ ساعت روزنامه و مجله می‌خواندم. همه چیز از اطلاعات هفتگی و پاورقی‌هایش بگیر تا نشریات طنز هفتگی. فکاهیون، طنز و کاریکاتور، دوره‌های قدیمی مجله بهلول، من حتی مجله صف را هم می‌خریدم (مجله ارگان ارتش) در ضمن عاشق گل آقا بودم و از شماره یک آرشیوش را دارم. در تابستان‌ها وقتی هم‌سن و سال‌های من کلاس انگلیسی می‌رفتند، من کلاس عربی می‌رفتم. جامع المقدمات را هم کامل خوانده‌ام. همین طور کتابی به نام زبان قرآن که مرجع تدریس قرآن در دانشگاه‌هاست. به عربی همیشه عشق ورزیده‌ام. زبان عجیبی است و به غایت حساس. یک فتحه و ضمه اشتباه، یک عدم رعایت حروف قمری و شمسی، کل جمله را عوض می‌کند. من ارتباط حسی بسیار خوبی با عربی دارم و واقعا معتقدم اگر این ارتباط حسی را با این زبان برقرار کنی، احتمال اشتباهت در تلفظ به صفر می‌رسد.

من دلبستگی عمیق به ادبیات محاوره‌ای قدیمی تهران دارم. مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من، تهرانی‌های اصیل بودند. خانه‌ای که در خانی‌آباد داشتیم، از آن مدل خانه‌های قدیمی و تیپیک تهران بود. با حوضی در وسط و راه‌پله‌های دور حیاط و دالان و زیرپله و غیره. یکی از همساده‌های ما پیرزنی بود به نام خجه خانم، خدیجه خانم نه، خجه خانم. در یک اتاق دیگر پیرزنی دیگر بود به نام زهرا خانم که کارش آب‌کشی بود! در این فضا، گوش من پر شد از آوا و کلمات قدیمی تهرانی. یکی از دوستان منتقد به من ایراد می‌گرفت که چرا در برنامه‌ام می‌‌گویم طیاره. این توی یاد من مانده که مادربزرگم می‌گفت طیاره پرید! من دیگر نمی‌توانم خودم را راضی کنم بگویم هواپیما. این طیاره است! مثلا تهرانی‌ها به جای هنوز می‌گویند هنو (بدون ز) یا می‌گویند سیفید (سفید) زیرزیمین (زیرزمین) سیب زیمینی (سیب زمینی). من به جای دوازده (با فتح دال) دوست دارم بگویم دوازه (با ضم دال). این لهجه قدیمی تهران است. کسی به من زنگ زد و گفت این شنفتن را از کجا آوردی؟ یعنی چی؟ این خانم نمی‌دانست که خود حافظ، شنفتن را با گفتن هم قافیه کرده است. اما استفاده از این کلمات و این نوع گویش دوستان را عصبانی می‌کند. اما من تاکید دارم که از این زبان استفاده کنم.

هر قدر بیشتر فیلم دیده‌ام، من را بیشتر مومن کرده که جای خودم باشم. چون می‌بینم اگر گریکوری پک که بسیار هم دوستش دارم اینقدر موفق است، به این دلیل است که خود خودش است. اگر جک نیکلسون اینقدر موفق است، چون خود خود خودش است. هر قدر آدم بیشتر خودش باشد، مطمئنا بیشتر موفق خواهد شد. اینکه یک نفر را آینه تقلیدی خودت قرار بدهی و بخواهی مانند او باشی، باعث می‌شود خیلی از چیزهایی که مزه و رنگ و بوی توست پنهان بماند و قابلیت بروز پیدا نکند و تبدیل شوی به یک برداشت دست چندم از یک آدم اورجینال و جذاب.

در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ من به دلیل بافت خانوادگی مذهبی که داشتم خیلی اجازه رفتن به سینما را نداشتم و البته اکثر خانواده‌ها آن روزها به خاطر ذهنیتی که از سینمای قبل از انقلاب داشتند و فیلم فارسی‌هایی که اصلا مناسب خانواده و بخصوص بچه‌ها نبود همین طور بودند، بنابراین اول باید توسط بزرگ‌ترها فیلم چک می‌شد بعد ما می‌دیدیم البته نه اینکه فکر کنید همیشه با پدرم به سینما می‌رفتم، من معمولا با مادربزرگم به سینما می‌رفتم و فقط تا به حال ۲ فیلم را با پدرم در سینما دیدم یکی «کیمیا» و دیگری «کلاه قرمزی و پسرخاله» دهه ۷۰ بود. حتی فیلم‌های خودم را هم ایشان به تنهایی به سینما می‌رفتند و می‌دیدند. فیلم «موبیدیک»، «میمون جنگجو» و «مادر» زنده‌یاد علی حاتمی جزو اولین و به یادماندنی‌ترین فیلم‌هایی بود که من در سینما دیدم.

هر وقت بعد از یک اجرای خوب به خانه می‌آیم دست به قلم می‌گیرم و شعر یا ترانه خوبی می‌گویم. وقتی از یک گپ خوب با یک خواننده بیرون می‌آیم، بعدش یک مرتبه یک شعر خوب به ذهنم می‌آید. وقتی یک بازی خوب انجام می‌دهم، میل بیشتری برای دیدن فیلم دارم و وقتی فیلم خوب می‌بینم احساس می‌کنم حالا یک برنامه لازم است که با اجرایم امکان تحلیل فیلم را فراهم کنم. همه اینها به هم راه دارند.

من هم مثل همه مردهای ایرانی قورمه سبزی دوست دارم. ولی اصلا این طوری نیست که کله‌ام بوی قورمه‌سبزی بدهد. اما مثل اینکه این طوری به نظر می‌آید به هر حال بهتر از این است که از کله آدم بوی گچ و آهک به مشام برسد یا اینکه درون کله‌ام فضایی باشد برای آزمایش‌هایی که در خلا انجام می‌شود.منبع: زندگی ایده آل

واکنش آزاده نامداری به شکست استقلال

 
آزاده نامداری، مجری جوان سیما که در برنامه‌هایش معمولاً دقایقی را به کری خواندن با مهمانانش می‌‌پردازد، پس از شکست تیم محبوبش به قدری عصبانی شده که گوشی تلفن همراه خود را خرد کرده است!

وی به خبرنگار شوک می‌گوید: «از شکست استقلال ناراحت نیستم، در نبود مجتبی جباری، آندرانیک تیموریان، خسرو حیدری، ساموئل و مجیدی این تیم دوم استقلال بود که مقابل پرسپولیس بازی کرد و همین که 80 دقیقه از حریف جلو بودیم نشان می‌دهد هنوز با ما فاصله دارند! من از اینکه استقلال صاحب توپ و زمین بود، ولی پرسپولیس روی سه اتفاق به پیروزی رسید ناراحت شدم، در حقیقت به‌خاطر جدول بود که اعصابم بهم ریخت. با این پیروزی استقلال خود را در بالای جدول حفظ می‌کرد و با گام‌های محکم به سوی قهرمانی می‌رفت وگرنه شکست تیم صدرنشین از تیم هفتم جدول چندان اتفاق مهمی نیست و پیش می‌آید!»

آزاده نامداری ، آنکه تکه کلامش بودعزیزم و اِ وا !!

 

فردا: آن پوشنده چادرهای قهوه ای و روسری های رنگارنگ، آن که خیلی راحت بود و مخالف قواعد دست و پاگیر و تنگ! آن دارای مدرک کارشناسی مدیریت صنعتی از دانشگاه شهید بهشتی تهران، آن که مردی سه زنه در برنامه اش آمد، در میان بهت همگان! آن مجری برنامه غیرمنتظره و جمع ما، آن که تیکه کلامش بود قربان شما و عزیزم و اِ وا !آن مجری برنامه شب نشینی از شبکه جهانی جام جم، آن که چپ شد میزش در حالی که بر صندلی داده بود لم! آن که سرو صدا کرد برنامه اش «خانمی که شما باشی!»، آن که هر جا بود در کنارش بود جنجال و حواشی! آن که حاشیه ساز شد درباره شیوه تفکیک جنسیتی، آن که مدعوینش را خجل می کرد بی هیچ محدودیتی! آن که مشهور بود به هیجان زیاد و پرکاری، مولاتنا آزاده خانم نامداری! 

زاده استان کرمانشاه بود و حکایت ممنوع التصویری اش همچون ماهی، گیر افتاده در قعر چاه بود و انتقاد دیگران بر دوشش سبک تر از برگ کاه بود و پس از شهرت اوضاع مالی اش رو به راه بود و نصیب بینندگان از شیوه اجرایش انگشت گزیدن و آه بود!

نقل است که قدرت تخربیش بسیار بالا بود به طوری که در هر برنامه ای حاضر می شد، می ترکاند! از میز و صندلی خودش و میهمانان گرفته ، تا سخن گفتن با مردی سه زنه! عجیب بترکانی که او بود!

از او سوتی های بسیار نقل است! از جمله اینکه از کودکی حاضر در برنامه اش پرسید: « آیا می‌دانی که طلاق عاطفی چیست؟!!»

و به پزشکی مبتلا به بیماری ام اس فرمود: « چه جالب! شما بیماری ام اس دارید و پزشک هستید؟!!» تا این حد خوب قانون علیت را درک کرده بود!و فرموده بود: «من می‌دانم چیزی بیش از آنچه در زندگی روزمره می‌گذرانیم، وجود دارد، ولی نمی‌دانم چه چیزی! از این نظر من یک قدم از بقیه جلوتر هستم!»

آورده اند که مولاتنا درباب اجرای برنامه در تلویزیون گفته بود: « من در برنامه زنده و آنگاه که روی آنتن هستم، خیلی حواسم جمع این نیست که چه حرفی بزنم و چه کنم!» و این سخنی بود که دوست و دشمن آن را بی کم و کاست تایید بکردند!!!

از او نقل است روزی صندلی یکی از میهمانان خانمش دفعتا بشکست و میهمان بخت برگشته در برنامه ای زنده نقش بر زمین شد و مولاتنا نامداری چندین بار از کارگردان برنامه خواست تا تصویر را قطع کرده و میان برنامه ای پخش کند، و خودش در این حین برای کمک به میهمانش از جایش بلند نشد، که نشد!!! تا این حد به تقسیم وظایف اعتقاد داشت!!!

نقل است روزی پلیسی او را به خاطر سرعت غیر مجاز و رد شدن از چراغ قرمز نگاه داشت! پس بلیس را گفت: «من آزاده نامداری هستم! مجری معروف تلوزیون که بارها از خطوط قرمز رد شده ام و کسی مرا نگاه نداشته است! این که چراغ قرمز است!» پس سروانی او راگفت: «من نیز سروان محمدی هستم! و معروف تر از تو را نیز جریمه کرده ام! گواهینامه دارید؟!» پس مولاتنا آزاده او را گفت: «بگذار داشبوردم را ببینم، شانس بیاری که داشته باشم و کارت راه بیفتد!» تا این حد به کارش ایمان داشت!

نقل است که برخلاف ظاهرش بسیار تودار بود و هیچگاه با کسی درد و دل نمی کرد. پس مریدان علت این امر از او جویا شدند و فرمود: «این روزها دیگر آدم جرات ندارد با کسی دردودل کند! زیرا تا طرف مقابل بهت ثابت نکند که از تو بدبخت تر است، ول کن ماجرا نیست!» پس مریدان جملگی این ماجرا تایید بکردند!

آورده اند که مریدان او را مستجاب الدعوه بدانستند زیرا در ابتدای سال دعا کرده بود که میخواهم سال 91 برایم، سالی توام با آرام و قرار باشد! پس با ممنوع التصویری اش صدق نفسش را بر مریدان ثابت بکرد! رفیقِ بی کلک!

برنامه آزاده نامداری چه حال و هوایی دارد؟

 

 آزاده نامداری درباره میزان مشارکت در نگارش سوالات برنامه به عنوان نویسنده و همچنین ویژگیهای برنامه جدید «خانمی که شما باشی» برای نوروز 92 توضیح میدهد.

 

به گزارش هفت صبح :برنامه «پشت صحنه» احسان علیخانی، این روزها بدجوری سرو صدا کرده و به خاطر حال و هوای عاطفی و خانوادگی اش حتی مخاطبان بیگانه با ورزش و ورزشکاران المپیکی را هم هر روز ساعت 19:45 پای تلویزیون میکشاند. نکته قابل توجه در این برنامه، آمدن نام آزاده نامداری به عنوان نویسنده برنامه است.

نامداری پیش از این در برنامه تحویل سال نوی شبکه دو امسال با علیخانی همکاری داشت اما آنجا اجرای بخشی از کار را به عهده گرفته بود. این بار اما نام او به عنوان نویسنده در تیتراژ آمده و همین مسئله، یک مقدار سوال برانگیز است. آزاده نامداری درباره میزان مشارکت در نگارش سوالات برنامه به عنوان نویسنده و همچنین ویژگیهای برنامه جدید «خانمی که شما باشی» برای نوروز 92، به «هفت صبح» توضیح میدهد.

                    

 نویسنده شدن به لطف علیخانی!

آمدن نام نامداری به عنوان نویسنده برنامه «پشت صحنه»، اولین سوالی که به ذهن میآورد این است که  تحقیق و نگارش تک تک سوالات این برنامه توسط او انجام شده اما خود نامداری به شدت مخالف این تعریف است و میگوید:« این کار کاملا تیمی است و همه به هم مشاوره میدهیم . در واقع   احسان علیخانی لطف کرده که اسمم را به عنوان نویسنده در تیتراژ سریال آورده.» او درباره مشارکتش در این برنامه توضیح میدهد:« هر میهمانی که برای برنامه انتخاب میشود، بلافاصله اتاق فکری شکل میگیرد تا درباره ابعاد مختلف آن بحث کنیم. بعد از فکر اولیه تحقیقات شروع میشود و نهایتا با اطلاع کامل درباره هرکدام از میهمانها، همگی با همکاری هم سوالات را طراحی میکنیم.» انتخاب نامداری به عنوان مشاور در انتخاب و طراحی سوالات این ذهنیت را به وجود میآورد که علیخانی قصد داشته نظری زنانه را هم در برنامهاش لحاظ کند. او میگوید:«درباره این مسئله نمیتوانم اظهارنظر دقیقی داشته باشم و فکر میکنم خود احسان علیخانی بهتر از من بتواند به این سوالها پاسخ دهد.»


 انتخاب میهمانهایی با قصه های خاص

خبر تولید سری جدید برنامه «خانمی که شما باشی» برای نوروز 92 هم چند وقتی است از گوشه و کنار به گوش میرسد اما هنوز اطلاعات دقیقی درباره ساختار و محتوای سری دوم این برنامه در دست نیست. از نامداری درباره حال و هوا و تغییرات کار جدیدش میپرسیم. او توضیح میدهد: «راستش سری دوم این برنامه فرق چندانی با کار سال گذشته ندارد. فقط در مورد انتخاب خانمها تصمیم داریم یک مقدار روی زنان خاص تری دست بگذاریم.»

 او درباره نحوه انتخاب میهمانها میگوید:« هر خانمی که قصه زندگی خاصی داشته باشد یا کاری منحصر به فرد انجام دهد، میتواند گزینه خوبی برای برنامه ما باشد. مثلا از خانمی که کار پرورش شترمرغ یا کروکودیل انجام میدهد تا کسی که بعد از 20 سال بچهدار شده یا خانمی که رستوران بزرگی را اداره میکند و ... همگی برای برنامه ما جذابیت دارند.» 



 «خانمی که شما باشی» بدون تغییر

نامداری در پاسخ به این سوال که آیا سری جدید «خانمی که شما باشی» نسبت به سال گذشته با تغییرات خاصی روبه روست یا مثلا آیتمهای خاصی به آن اضافه خواهد شد یا خیر، توضیح میدهد:«تمایل زیادی به ایجاد تغییر در برنامه ندارم. فکر میکنم ما در طول سال برنامهای که به زندگی خانمها از این دریچه نگاه کند نداریم، من فقط 15 روز وقت دارم تا برنامهای روی آنتن ببرم که نگاهی از این دریچه به زندگی خانمها داشته باشد.

بنابراین میخواهم از این 15 روز به نحو احسن استفاده کنم و وقت را تمام وقت در اختیار این خانمها قرار دهم.» به گفته نامداری در هر قسمت یک یا دو خانم به عنوان میهمان انتخاب میشوند.

 


 مشارکت تماشاچی ها

به گفته او دکور برنامه «خانمی که شما باشی» درست مشابه سال قبل است و هر روز نزدیک به 25 نفر، میهمان این برنامه میشوند با این تفاوت که امسال، میهمانها فقط تماشاگر محض نیستند و در مورد بخشهای مختلف کار هم نظر میدهند: «چون برنامه تماما متعلق به خانمهاست ترجیح میدهیم که این بار خانمهای تماشاچی هم در برنامه مشارکت داشته باشند و سوالات و نظراتشان را ابراز کنند.»

 

خانومی که شما باشی با آزاده نامداری

 

سری دوم "خانومی که شما باشی" از شنبه ۱۰ فروردین ۹۲ از آنتن شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

به گزارش مهر ،خانومی که شما باشی" در شش قسمت سی دقیقه‌ای با حال و هوای مستند از شنبه ۱۰ فروردین ۹۲ هر شب از شبکه دوم سیما روی آنتن می رود. این برنامه را آزاده نامداری تهیه و نویسندگی کرده و کارگردان آن میلاد مهدوی و علی ملاقلی پورهستند.

"خانمی که شما باشی" عنوان مجموعه برنامه‌ای از گروه اجتماعی شبکه دو سیماست که برای پخش در نوروز ۹۹ تهیه و تولید شد. این برنامه مجموعه‌ای گفتگومحور است که با فضایی خانوادگی ۶ قسمت سی دقیقه‌ای برای پخش در ایام نوروز تهیه شده است و همه مهمانان این برنامه زنان جامعه هستند که در عرصه‌های مختلف مشغول به فعالیت هستند.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا