نامه وارده به يزدفردا

یک آه با آرزوی اضافه!!!!!

 بالاخره میدان معروف نعل اسبی از حالت قدیمی خود در آمد. حالا برای خودش بیا و برویی دارد که بیا و ببین ! درخت و سبزه و گل و چمن و سنگ فرش و صندلی و آبنما و فواره و یک طرفش هم ایستگاه پلیس 110 ... جای بسی تشکر و قدر دانی دارد . اما از که ؟

متحیری که این همه تحول مثبت را به که نسبت دهی ! آیا شهردار جدید ؟ بعید میدانم !

چرا که میدان نعل اسبی در عمر طولانی خود شاهد خدمت 4،5 نفر شهردار از هر سن و سال و صنف و طبقه بوده و آب از آب تکان نخورده و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده . حالا چه شده که میدان از این رو به آن رو گردیده، متحیریم .

می شود، آیا کار شورای محترم شهر باشد ؟ آخر یکی از اعضای شورا در این حوالی جای پایی دارد .

حکما او این درد کهنه را علاج کرده . خدا بهتر می داند. در هر حال کار خوبی شده است و ما وظیفه داریم که از عامل اصلی اش تشکر کنیم . بالاخره هر گوشه شهر که درست شود در آبادانی، یک قدم رو به جلو برداشته ایم .

اما حالا من میخواهم از شورای مفید شهر یک دعوتی بکنم .

 ای خانم یا آقای شورای شهر بی زحمت تشریف بیاورید به چهارمین فلکه صفائیه ( ببخشید چون این میدان هنوز اسم ندارد مجبورم این طوری آدرس بدهم ) : این میدان در نقطه تقاطع بلوار شهیدان اشرف و طراوت و یک بلوار دیگر که آن هم هنوز اسم ندارد واقع شده یک طرفش هم دیوارهای انتهایی دانشگاه و دخمه زرتشتیان است . خوب، حالا که نشانی را دانستید پس بی تعارف تشریف بیاورید . لطفا شهردار محترم ، مسئول برق، ریاست پلیس، رئیس اورژانس و خبرنگار صدا و سیما را هم با خود بیاورید . ( البته چون منطقه فاقد روشنایی است زمان مهمانی را روز تعیین کرده ایم ) مهمانی جالبی است شما از عجیب ترین میدان و بلوار های کشورمان بازدید می کنید .

میدان و بلوارهایی که از جهت شکل و اندازه و تناسب و هماهنگی و استانداردها دارای بالاترین رکوردهای جهانی است . الحمد الله هیچ نیازی به توضیح و توصیف ندارد . فقط کافی است نظاره کنید .

البته آمار تصادفات و جراحات و خسارات که از زمان حضرات اورژانس و پلیس بشنوید خود موید این واقعییت است . آنگاه از شهر دار محترم بخواهید طراح این میدان و بلوار ها را پیدا کند وحداقل یک دیپلم افتخار شهر سازی به ایشان هدیه کنند .

اگر چه حق ایشان به لحاظ خساراتی که به بیت المال اهدا کرده اند خیلی بیشتر از اینهاست . بگذریم بهتر است فقط آه بکشیم و سخن نگوییم که فراوان گفته ایم و به جایی نرسیده است .

می گویند آه ، گاهی اثر میکند ! به علاوه، این بار میخواهم اگر زیادی نمی شود یک آرزو هم داشته باشم ( یعنی یک آه با آرزوی اضافه ) : ای کاش میشد، اتفاقی بیفتد و یک آقا یا خانم از زعما و بزرگان و مسئولین و ذی نفوذین ( از شورا یا غیر آن فرقی نمیکند ) یک ملکی، مرکزی، خانه ای، مغازه ای، چیزی اینجا می داشتند(نه اینکه خدانکرده مثل من با یک تصادف گذرش به اینجا بیفتد) همین خودش مایه برکت میشد و قطعا کلی حرکت به تیمن و تبرک آن حادث می گردید. می گویید نه ! – صبر کنید تا شاید این درخت آرزو بالاخره به بار نشیند.

نامه وارده به يزدفردا

يزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا