نهادها و مراکز مختلفی که هاشمی را بایکوت یا تخریب می‌کردند، خیلی خوب و دقیق جایگاه ایشان را در افکار عمومی می‌دانستند و این‌طور نبود که ذهن آنها روشن نباشد. آنها آخرین نمازجمعه آقای هاشمی و استقبال مردم را دیده بودند، آنها موج عظیم تقاضاها برای ثبت‌نام ایشان در ریاست جمهوری و اتفاقات بعد از آن و رأی مردم را دیده بودند، آنها رأی مردم در دو دوره اخیر مجلس خبرگان رهبری یعنی چه سال 86 و چه سال 94 را به ایشان دیده بودند و اتفاقاً با آگاهی و علم به این مسائل بود که هاشمی تخریب و بایکوت می‌شد و سعی می‌شد سخن و نظرش یا دیده نشود یا تحریف شود.
آخرین برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، نزدیک‌ترین برادر به او بود؛ محمد هاشمی بهرمانی. او بعد از خود آیت‌الله شناخته شده‌ترین برادر هم در این خانواده محسوب می‌شود. کسی که تحصیلکرده دانشگاه برکلی کالیفرنیا است و سابقه ریاست صدا و سیما را هم در کارنامه‌اش دارد. پس چندان عجیب نیست که سیاسی‌ترین برادر آیت‌الله هاشمی هم او باشد. کسی که بعد از رحلت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام راوی اصلی روزهای پایانی عمر او و ناگفته‌هایش شده است. چرا که در بیشتر سال‌های بعد از ترک ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی هر کجا که بود برادر کوچکتر هم کنار او قرار داشت و از نزدیک با قضایا مرتبط بود. محمد هاشمی در گفت‌و‌گو با روزنامه  ایران  از تخریب‌های سال‌های اخیر علیه برادر بزرگتر سخن می‌گوید و اینکه نگاه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به این دست مسائل چطور بوده است. محمد هاشمی معتقد است که برادرش نسبت به هیچکدام از مخالفان و معاندانش و حتی محمود احمدی‌نژاد بغض شخصی نداشت و بدون چنین بغضی هم از دنیا رفت.

ارزیابی شما از تغییر رویکرد مقطعی مخالفان آقای هاشمی و خصوصاً نهادهایی مثل صدا و سیما بعد از فوت ایشان چیست؟ البته این رویکرد ظرف چند روز به حالت قبل برگشت اما به هر حال در طول همان چند روز آقای هاشمی خیلی تجلیل شدند و آن هم در حالی که سال‌ها از همین جایگاه‌ها و تریبون‌ها به ایشان حمله می‌شد.
بالاخره جایگاه آقای هاشمی در نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی، چه قبل و چه بعد از پیروزی جایگاهی تأثیرگذار و مهم است. آقای هاشمی قبل از پیروزی از جمله نخستین افرادی بود که به مبارزه پیوست و در نهضت نقش داشت و حتی دیدگاه‌های خودش را از کتابی مانند «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» یا «سرگذشت فلسطین» شروع کرده است. این نشان از اندیشه و نوع تفکر آقای هاشمی دارد. زمانی که بسیاری از فعالان و چهره‌ها به این دست مسائل کم توجه بودند، ایشان نه تنها توجه داشت که حتی درباره آن کتاب هم نگارش می‌کرد. بنابراین بعد از رحلت یک شخصیتی با این ابعاد، رسانه ملی نمی‌توانست ساکت باشد و چیزی نگوید. در آن چند روز بعد از رحلت ایشان هم وسیع و خوب برخورد کردند. اما مسأله این بود که قبل از آن چرا 12 سال آقای هاشمی را بایکوت کردند یا تخریب؟ آن 12 سال گذشت و آقای هاشمی هم بین ما نیستند و مردم هم داوری خود را در تشییع جنازه نشان دادند. این بهترین توضیح بود که چرا این رفتار را قبلاً در قبال آقای هاشمی داشتند. البته من معتقدم که نهادها و مراکز مختلفی که آقای هاشمی را بایکوت یا تخریب می‌کردند، خیلی خوب و دقیق جایگاه ایشان را در افکار عمومی می‌دانستند و این‌طور نبود که ذهن آنها روشن نباشد. آنها آخرین نمازجمعه آقای هاشمی و استقبال مردم را دیده بودند، آنها موج عظیم تقاضاها برای ثبت‌نام ایشان در ریاست جمهوری و اتفاقات بعد از آن و رأی مردم را دیده بودند، آنها رأی مردم در دو دوره اخیر مجلس خبرگان رهبری یعنی چه سال 86 و چه سال 94 را به ایشان دیده بودند، آنها بازتاب وسیع نظرات ایشان را می‌دانستند و اتفاقاً با آگاهی و علم به این مسائل بود که هاشمی تخریب و بایکوت می‌شد و سعی می‌شد سخن و نظرش یا دیده نشود یا تحریف شود.

خب با این تعبیر، بایکوت و تخریب آقای هاشمی چگونه تفسیر می‌شود؟ یعنی به نظر شما که معتقد به آگاهی تخریب‌کنندگان از موقعیت آقای هاشمی هستید، چگونه با این آگاهی مسیر تخریب معنا پیدا می‌کند؟
مشخص است. اگر بایکوت و تخریب نمی‌کردند باید جایگاه مردمی آقای هاشمی را می‌پذیرفتند و به مشاوره‌ها و نظراتش عمل می‌کردند. آنها می‌خواستند خود را مردمی و مورد علاقه جامعه نشان بدهند و برای این کار هم رقیب اصلی آنها نیروهای مردمی واقعی مثل آقای هاشمی بودند که باید از صحنه کنار می‌رفتند. درباره عملکرد صدا و سیما بعد از رحلت آقای هاشمی هم اگر آن را به صورت مستقل نگاه کنیم خوب بود، یعنی فقط آن را در همان مقطع یک هفته‌ای ببینیم. اما اگر قبل و بعدش را نگاه کنیم باز هم جای گله و انتقاد است. اگر به قبلش نگاه کنیم، با آن واکنشی که صدا و سیما به رحلت آقای هاشمی نشان داد نوعی از دورویی و بی‌صداقتی مطرح دیده می‌شود. خب اگر این همان هاشمی قبلی بود که شما بی‌بصیرت می‌دانستید و به آن پدر فتنه می‌گفتید و هر روز چیزی علیه‌اش پخش می‌کردید، این سوگواری شما در تلویزیون چه بود؟ اگر آن برنامه‌های بعد از رحلت را بپذیریم، بازگشت و رویکرد شما به همان مسیر قبل از رحلت آقای هاشمی چطور توجیه می‌شود؟ خب این خیلی صادقانه نیست. حضور بی‌نظیر مردم در تشییع جنازه ایشان می‌توانست درسی باشد برای تمام مخالفان آقای هاشمی و از جمله صدا و سیما که یک بازنگری در مسیر خود داشته باشند. اما این‌طور نشد. بنابراین فکر می‌کنم همان رویکرد یک هفته‌ای بعد از رحلت آقای هاشمی هم دلیلش این بود که صدا و سیما وارد فضای فشار مضاعف نشود چون با استقبال مردم مشخص بود اگر کم می‌گذاشتند موج انتقادات به شکل عظیمی افزایش می‌یافت. بنابراین معتقدم صدا و سیما بیشتر برای حفظ  ظاهر و وجهه خودش آن کارها را کرد و این برنامه‌ها را ساخت برای تجلیل از یک عمر مجاهدت آقای هاشمی.    شاید مردم عادی ندانند اما خواص و کسانی که در سطح بالای کشور هستند می‌دانند که ایشان در ابعاد فقهی و علمی چه شخصیت و جایگاهی داشت. یعنی شما در هم62ان تجلیلی که منتقدان و مخالفان ایشان بعد از رحلتشان داشتند، وقتی نگاه می‌کنید باز هم می‌بینید فقط یک روایت سیاسی از زندگی آقای هاشمی ارائه می‌شود و هیچ اشاره‌ای به فعالیت‌ها و خدمات فقهی و علمی ایشان نمی‌شود. من زمانی که به مجمع آمدم با دیدن ابعاد مختلف فعالیت ایشان پیشنهاد کردم که بیاییم و مکتب هاشمی را در اینجا پایه‌گذاری کنیم. خود آقای هاشمی اما گفتند نه، نیاز نیست از این کارها برای من بکنید.

چرا؟ مخالفت ایشان صرفاً از روی فروتنی بود؟
هم می‌گفتند کار خوبی نیست و فردا هر کسی می‌خواهد برای خودش مکتب تأسیس کند و این یک درگیری ایجاد می‌کند، هم معتقد بودند که اگر در کارها و افکار و عقاید ایشان ارزشی هست باید به نحو دیگری فراگیر شود. ضمن اینکه به هر حال نگران ایجاد حساسیت روی چنین کاری هم بودند.

شما از این کار منصرف شدید؟
ما برای خودمان این کار را کردیم. یعنی ساختاری را طراحی کردیم و حوزه‌های علمی، فقهی، سیاسی، اقتصادی و  حوزه‌های گوناگون را مشخص کردیم و گفته‌ها و رفتار و اقدام های آقای هاشمی را در آن مشخص کردیم.

در مجمع این کار را کردید؟
نه. ربطی به مجمع ندارد. شخصی است و کاری به  نهادها ندارد. یک سری دوستان و همفکران و نزدیکان آقای هاشمی هستند. ان شا‌ءالله بعد از اینکه ایام مختلف رحلت آقای هاشمی را پشت سر بگذاریم و وارد سال جدید شویم، بتدریج کار را جدی‌تر جلو می‌بریم.

انگیزه شما از این کار چیست؟ فکر نمی‌کنید چنین مجموعه‌ای از آقای هاشمی تصویری بت واره و اسطوره‌ای بسازد؟
در اینکه آقای هاشمی آدم بزرگ و مؤثری بود شک نداریم. اما قصد ما بت ساختن نیست بلکه مستند کردن یک آدمی است که در قسمت مهمی از تاریخ کشور ما نقش بسیار پررنگ و غیرقابل انکاری دارد. خیلی روشن است آدمی با ابعاد شخصیتی آقای هاشمی هم موافق دارد، هم منتقد، هم مخالف و هم حتی معاند. خیلی‌ها می‌خواهند در مقابل او موضع بگیرند و حتی نقد کنند. ما با این مشکلی نداریم، ولی باید آن شخصیت مستند شود تا نقد هم دارای استناد باشد. این حتی کمک به منتقدین آقای هاشمی هم هست. همان‌طور که خاطرات ایشان دستمایه خیلی از انتقادات و حتی حملات بود و به رغم علم به این موضوع، ایشان معتقد بود خاطرات همان‌طور که هست باید منتشر شود و همه از واقعیت امر مطلع باشند. حالا یکی می‌خواهد موافقت کند و یکی مخالفت. همان‌طور که خاطرات آقای هاشمی از ایشان بت نساخت، چنین چیزی هم بت نمی‌سازد. آقای هاشمی از سال‌های اول دهه چهل که آغاز نهضت بود مورد بغض و کینه دستگاه حاکم وقت قرار گرفت. آن سال‌ها آقای هاشمی برای موضوعاتی مثل فلسطین، اسلام، مبارزه با استبداد و امثال اینها شب تا صبح شلاق خورد و او را روی اجاق روشن نشاندند. امروز خیلی‌ها که از این حرف‌ها در فضای امن می‌زنند نمی‌گویند همین حرف‌ها را آقای هاشمی کی و چگونه و در چه فضایی می‌زد و بابت آن چه می‌کشید. بعد همین‌ها به آقای هاشمی می‌گویند تجدیدنظرطلب. خب این تخریب‌ها از همان سال 42 همراه آقای هاشمی بود تا پایان عمر ایشان. هیچوقت نبود که آقای هاشمی مخالف و معاند جدی نداشته باشد.

ولی فرق سال‌های اخیر این بود که دوستان سال‌های دور و طولانی و حتی کسانی که مدیران آقای هاشمی بودند، دست به تخریب و حمله می‌زدند. این برای آقای هاشمی چقدر سخت بود؟
به لحاظ شخصی نه. ولی ایشان ناراحت بودند و می‌گفتند چرا باید در کشور ما و میان مسئولان این فضا باشد. این را برای انقلاب مناسب نمی‌دانستند و ناراحتی ایشان از این‌رو بود. ما با تبارشناسی که راجع به مخالفان و تخریب‌کنندگان آقای هاشمی داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این اقدام ها همه از یک جنس نیستند. برخی به هر حال حسادت و خودکم بینی مقابل آقای هاشمی بود. برخی هم مزدوری است، حالا از کجا و چطور دیگر مأمور هستند. بعضی مخالفت با نظام و انقلاب است که هاشمی را خاکریز اول می‌دانستند که اول باید آنجا را بزنند. یعنی می‌گفتند اگر شما می‌خواهید امام و رهبری را بزنید اول باید هاشمی را بزنید تا به آنها برسید.

نوع تخریب صدا و سیما و برخی نهادها و گروه‌های داخل نظارت را بر اساس این تبارشناسی در کدام گروه می‌دانید؟
ریشه این نوع مسائل و برخوردها  برمی‌گشت به جامعیت شخصیت آقای هاشمی که ایشان برای هر مشکلی راه حلی داشت و می‌توانست بر اساس تعبیری که شد به‌عنوان مرد بحران‌ها، این بحران‌ها را مدیریت کند. این برمی‌گشت به توانایی ایشان. وقتی یک رسانه‌ای به این موضوعات دامن می‌زند که نامش هم رسانه ملی است، مشکل  می‌شود ریشه آن را مشخص کرد و به منبع اصلی رسید، ولی اصل قضیه جامعیت ایشان است و این جامعیت برای رقبای ایشان خطر بزرگی بود که می‌توانست باعث شکست آنها در طول رقابت شود. این جامعیت هم متعلق به امروز و دیروز نیست. آقای هاشمی یک طلبه بود اما امام ایشان را به‌عنوان یکی از اعضای هیأت سه نفره قرار دادند که بروند و قضیه نفت را که یک بحث تخصصی بود، درست کنند. خب امام چه چیزی در ایشان می‌دید که یک طلبه را برای پیچیده‌ترین و اساسی‌ترین صنعت کشور جلو می‌اندازند؟ عده‌ای به هر حال برای ادامه مسیر دنبال راه‌ها و شیوه‌های دیگری بودند و حضور آقای هاشمی با این جامعیت و صلابت در رئوس نظام برای آنها خوشایند نبود و اگر می‌خواستند مسیر خودشان را بروند، هاشمی برای آنها یک سد بزرگ بود که باید هر طور شده حضور او را بلا اثر می‌کردند. اینها هم متأسفانه اهداف کوتاه‌مدت را می‌دیدند و از روی آن اهداف با آقای هاشمی مخالفت می‌کردند. در دو دهه اول انقلاب هم این تخریب‌ها و حملات بود که البته از خارج و از سوی ضد انقلاب هدایت می‌شد و طبیعی هم بود. اما برای ما جای تعجب داشت که این مسیر در 15-10 سال اخیر به داخل کشور آمد و از داخل هدایت می‌شد.

در سال‌های اخیر واکنش آقای هاشمی به مسائلی مانند غیبتشان در نماز جمعه چطور بود؟ یعنی این موضوع را از چه زاویه‌ای می‌دیدند؟
برای ایشان حضور خودشان در نماز جمعه مهم نبود بلکه به خود جایگاه نماز جمعه خیلی اهمیت می‌دادند بنابراین مسأله را شخصی نمی‌دیدند. البته معتقد هم بودند که تریبون نمازجمعه جناحی شده و این اصلاً خوب نیست و برای آن ناراحت بودند.

شما و اطرافیان آیا درخواستی نداشتید که ایشان کاری کنند که به نمازجمعه برگردند؟
نه. البته ما از اینکه این وضع پیش آمده بود ناراحت بودیم اما درخواستی نداشتیم که آقای هاشمی مثلاً تلاشی بکنند که به نمازجمعه برگردند. چون اصلاً این تلاش را متناسب با روحیه و‌ شأن ایشان نمی‌دیدیم. ما اصلاً صحیح نمی‌دانستیم که آقای هاشمی برای گرفتن جایگاه و تریبونی که متعلق به آنجا هستند از کسی چیزی بخواهند و به اصطلاح رایج رو بیندازند. خودشان هم خصوصاً در مسائل شخصی اصلاً اهل رو انداختن به کسی نبود و جایگاهش را طور دیگری تعریف می‌کرد. اما بالاخره از بیرون درخواست‌ها زیاد بود که چرا آقای هاشمی کاری نمی‌کنند و به نمازجمعه نمی‌روند. ما وقتی این درخواست‌ها را به ایشان منتقل می‌کردیم  پاسخ‌شان این بود که مصلحت جایگاه نمازجمعه وارد شدن به این فضا نیست و نباید حرمت آن شکسته شود. البته این را هم بگویم که بعد از آن نمازجمعه تاریخی سال 88 ،ایشان در برخی دیدارهای خصوصی می‌گفتند اگر از من دعوت هم بشود نمی‌روم، چون برخی هستند که می‌خواهند به بهانه حضور من دست به رفتارها و کارهایی بزنند که حرمت نمازجمعه شکسته می‌شود و من به احترام این حرمت نمی‌روم، چون می‌دانم این اتفاق قطعاً می‌افتد و چون به آن علم دارم باید آن دنیا پاسخی داشته باشم. متأسفانه اما بیرون طور دیگری تزریق می‌کردند که آقای هاشمی می‌خواهد برگردد و رایزنی می‌کند و فشار می آورد که برگردد اما موافقت نمی‌شود. این کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند عموماً نمی‌دانستند که آقای هاشمی در برهه‌های مختلف زندگی خود تا چه اندازه از منافع شخصی‌اش گذشته تا منافع عمومی تأمین شود. عده‌ای هم البته این را می‌دانستند اما غرض یا منافعی در این کار داشتند. ولی آقای هاشمی برایش خون‌هایی که پای انقلاب و نظام رفته بود مهم بود و دائم در این طور مواقع می‌گفت «سر خم می‌ سلامت، شکند اگر سبویی» و من وظیفه‌ام حفظ خودم نیست، بلکه حفظ انقلاب است.

اما حدس می‌زنم شاید موضوع آقای احمدی‌نژاد برای ایشان متفاوت بود. خصوصاً بعد از آن مناظره‌های سال 88 که خیلی به آقای هاشمی حمله شد. آن زمان هم اصراری نکردند که جواب بدهند؟
اگر آن موقع وقت می‌دادند قطعاً آقای هاشمی صحبت می‌کردند اما اصراری نکردند که این اتفاق بیفتد. ایشان در مواردی که برای خودش به وجود می آمد  هیچ وقت نمی‌آمد تشنج به وجود بیاورد و دعوا کند. بر خلاف چیزی هم که تصور می‌شد ایشان از همان سال 84 شخصاً با آقای احمدی‌نژاد مشکل نداشت. مشکل اینجا بود که راه او را خطرناک می‌دید و البته در جمع‌هایی هم به صراحت می‌گفت که آقای احمدی‌نژاد در قد و اندازه ریاست جمهوری نیست که بتواند کشور را اداره کند.

خب ولی آقای احمدی‌نژاد از میزانی از محبوبیت برخوردار بود. ضمن اینکه دور دوم انتخابات سال 84 را هم با رأی مردم برنده شد.
آقای هاشمی با رأی مردم که مشکل نداشت. اما ایشان می‌گفت مردم را در یک نوع ایزوله خبری و اطلاعاتی قرار می‌دهند که آنها چنین رأیی بدهند. حرف آقای هاشمی این بود که بگذارید صحبت‌ها و اظهارنظرهای دیگران هم منتشر شوند، اخبار واقعی به مردم داده شود، مردم با تحلیل‌های مختلف مواجه شوند و آن وقت انتخاب معنی می‌دهد نه اینکه تمام کانال‌های خبری و اطلاع‌رسانی را به نفع یک نفر و یک جریان بسیج کنید و دائم پمپاژ خبری به نفع او و به ضرر رقیبانش داشته باشید. انتخاب مردم مهم است اما آقای هاشمی تأکید داشت که این انتخاب باید در آزادی اطلاعات و آزادی دایره انتخاب معنی شود و نه فقط به شکل رأی دادن و دموکراسی قانع شویم، ولی محتوا را توجه نکنیم. از این منظر بود که آقای هاشمی رأی احمدی‌نژاد را درست نمی‌دانست و می‌گفت اگر رقبا و منتقدان او می‌توانستند و آزاد بودند که حرف بزنند، او 10 درصد محبوبیتش را هم نداشت.

محبوبیت احمدی‌نژاد را قبول داشتند؟
نه تا آن حدودی که تبلیغ می‌شد. می‌گفتند درباره این محبوبیت حتی در همین شرایط بسته و محدودیت‌های موجود هم خیلی بزرگنمایی می‌شود اما حرف اساسی‌ترشان این بود که اگر وضعیت بهتری در آزادی بیان و عقاید داشتیم، احمدی‌نژاد همین مقدار محبوبیت را هم نداشت. البته خب الان هم می‌بینیم که حتی با آن تبلیغاتی که می‌شد برای ایشان، در این سال‌ها چقدر محبوبیتش کم شده. آقای هاشمی حتی این را هم به برخی از افراد در نظام گفته بود که تبلیغ غیرواقعی شما برای احمدی‌نژاد فقط در کوتاه‌مدت جواب می‌دهد، چون نهایتاً مردم نتیجه کار او را می‌بینند و این هم برای شما بد است، هم برای خود او و  هم مهمتر از بقیه برای نظام. نهایتاً هم همین شد و می‌بینیم که حتی اصولگرایان هم از احمدی‌نژاد و کارنامه او فراری هستند که روزی آنقدر برایش هزینه می‌دادند.

شما خودتان یک زمانی رئیس همین صدا و سیمایی بودید که در یک دهه اخیر رویکرد بسیار منفی نسبت به آقای هاشمی داشت. یک بحثی که مطرح می‌شود این است که آیا آن زمان شما اشتباهی نکردید که صدا و سیما به این مسیر کشیده شد؟ آیا دوره خودتان را دوره گذاشتن یک خشت کج نمی‌دانید که انتهایش به اینجا رسیده است؟ یعنی اگر به آن دوران بر می‌گشتید می‌شد کاری کرد که مسیر صدا و سیما عوض شود؟
نه نمی‌شد این کار را کرد. صدا و سیما یک نهاد مردمی نیست بلکه حکومتی است و بنابراین فرمان آن جای دیگری است. یعنی ما نمی‌توانستیم آن زمان کاری کنیم که کار به اینجا نکشد. هر مدیری می‌توانست بیاید و ساختار را تغییر دهد.  من البته مدیران صدا و سیما را مقصر نمی‌دانم و خط و مشی این رسانه را مدیر آن تعیین نمی‌کند و ربطی به او ندارد. او فقط مجری است و نمی‌توان به مجری آنقدرها ایراد گرفت.

بعد از رحلت آیت‌الله هاشمی هنوز زمان زیادی نگذشته بود که برخی توهین‌ها شروع شد و در ماجرای سخنان سعید قاسمی به اوج رسید.
این طبیعی بود. کار برخی از آقایان با آقای هاشمی از مشکل سیاسی هم گذشته است. حتی اگر از دریچه سیاست به برخی از رفتارها نگاه کنیم باز هم غیرقابل توجیه هستند. ولی من خوشحالم که شخصیت آقای هاشمی این‌طور حتی با رویکرد دشمنانش هم مشخص می‌شود. مردم به محتوای اخلاقی این اتفاقات بی‌توجه نیستند.

خب این درست. بعد از آن عکسی از پیکر آقای هاشمی منتشر شد که خیلی بحث برانگیز بود. شما در جریان این اقدام بودید؟ با شما هماهنگ شده بود؟
من در جریان نبودم. ماجرای حرف‌هایی که زده شد اینقدر سخیف بود که نباید درباره‌اش اظهارنظر خاصی کرد. این حرف‌ها را فقط یک ذهن بیمار می‌تواند بزند. من می‌گویم اصلاً آقای هاشمی به‌عنوان یکی از ستون‌های انقلاب و یک مجتهد نه و یک فرد عادی، آیا بعد از فوت یک فرد عادی می‌شود این حرف‌ها را زد؟ شما ببینید که قبر فاطمه زهرا(س) هنوز مخفی است. قبر حضرت امیر(ع) سال‌ها مخفی بود. چرا این‌طور بود؟ چون وقتی یک سری مسائل، سیاسی می‌شوند دیگر ذره‌ای از اخلاق باقی نمی‌ماند. اینها کاری به خدا ندارند و مأمور و معذور هستند که کاری بکنند و مثلاً بیایند آقای هاشمی را مورد توهین قرار بدهند. ما کجا داریم که بعد از رحلت کسی که دیگر توان دفاع  ندارد این حرف‌ها و رفتارهای سخیف را انجام دهند؟ اینها از چی می‌خواهند انتقام بگیرند؟ آیا اگر جز آقای هاشمی، این حرف‌ها پشت سر یک مجتهد فقید دیگر هم زده می‌شد آن فرد هتاک همین قدر در امنیت بود؟ اینها نشان می‌دهد مسأله سیاسی است، نه درد دین است، نه درد انقلاب و نه درد مردم.

خانواده بعد از رحلت آقای هاشمی چه وضعیتی دارد؟
روزهای اول شاید بهتر بود. رفت و آمد زیاد بود و همگی داغ بودیم. متوجه نبودیم چه شده و چه اتفاقی افتاده. آن ناباوری و آن شلوغی‌ها قدری ذهن را از اصل اتفاق دور می‌کرد. حتی مردم هم باور نداشتند که آقای هاشمی دیگر نیست. آن روزها واقعاً سخت بود و شوک بزرگی ایجاد شد. اما بعد از آن قدری حتی سخت‌تر شد. حالا جای خالی ایشان را خیلی احساس می‌کنیم. هیچ لحظه و اتفاقی نیست که خاطره آقای هاشمی را برایمان زنده نکند.

یک موضوع مهم بعد از رحلت آقای هاشمی بحث سرنوشت خاطرات ایشان و خصوصاً خاطرات محرمانه‌ای است که نوشتند و چاپ نشده است.
پاسخ این سؤال شما زود است. آقای هاشمی در وصیتنامه‌شان، پسر بزرگترشان آقا محسن را وصی خود قرار داده است و معمولاً در فرهنگ اسلامی این دست مسائل فردی مربوط به وصی می‌شود.

ولی این خاطرات و خصوصاً خاطرات محرمانه‌ای که آقای هاشمی نوشتند اهمیت سیاسی و تاریخی بسیار زیادی دارند که سرنوشت آنها را مهم می‌کند. این خاطرات آیا نگهداری مناسبی می‌شوند؟
درباره سرنوشت این موضوع فعلاً زود است که ببینیم خاطرات ایشان را چه خواهیم کرد و داغ آقای هاشمی هنوز تازه است. اما به هر حال این خاطرات در دسترس خانواده هستند و به نحو مطلوب و امنی نگهداری می‌شوند و نگرانی بابت اینکه مفقود شوند، نداریم.
 
منبع: سالنامه ایران
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا