سرقت مجسمه ها در تهران  و مدیریت حسینقلیخانی


دکتر علیرضا آیت اللهی

این دفعه باید پاسبانها را دستگیر کرد ؟



آیا ممکن است ده مجسمه بزرگ و بسیار سنگین از اموال عمومی پیاپی به سرقت رود ؟ !!! آنهم در اماکن عمومی که ٬ حتی در شب ٬ محل انظار عمومی است ! و باز آنهم طی پنج ماه که سرقت اولین مجسمه می توانست هشداری برای جلوگیری از سرقت سایر مجسمه ها باشد ! مثل قصه های علی بابا و چهل دزد بغداد ٬ به یک افسانه می ماند ٫ منتهی یک افسانه هزاره سومی ! افسانه در زمانی که ما ادعای قدرت امنیتی جهانی می کنیم و آنوقت نتوانیم مجسمه های وسط شهر خود را طی پنج ماه و آنهم در مقابل سرقت های پیاپی حفظ کنیم ! ٫ افسانه است ٬ باورکردنی نیست .هیچکس باور نمی کند ...

مسئله ٬ « سارقین » ماهر و به خصوص مجهٌزی که ظاهرا" دارای نوعی مجوٌز هم بوده اند ؟! نیستند ٫به نظرم این بار به جای آن که به دنبال دزد ها باشیم باید به دنبال « پاسبان ها » ( که از نیروی انتظامی کشور نیستند ) باشیم !

نه تنها مجسمه ها به سرقت رفته اند ! نه تنها شهرداری زیر سؤال رفته است ٬ نه تنها نیرو های امنیتی مربوطه به نحوی زیر سؤال رفته اند ٬ بلکه آبروی کشوری که خودرا پرچمدار امنیت منطقه می خواهد به چالش کشیده شده است . مسئله اعتماد مطرح است و آنهم مسئله اعتماد متقابل ٫ اعتماد به حرف ها ٬ اعتماد به عمل ها ... اعتماد مردم به ساز و کار امنیتی به طور کلی و به تامین امنیت در امور شهری و شهرداری و شاید هم یک ضلع سوٌم ؟!

به راستی ٬ آیا مجسمه ها غیر شرعی اند ؟ چه کسی گفته ؟ و چرا حالا؟ مگر در روز چند نفر به مجسمه ابن سینا دقت می کنند ٫ حال آنکه هر روز هزاران و چه بسا دهها هزار دانش آموز و دانشجو با تصویر وی در کتابهایشان مواجه اند ٫ آنهم تصویری که فرضی است .... در مقابل بسیاری از چیزهای فرضی دیگر...باز گویا برگشته ایم به تشتت آراء و تعدد مراکز تصمیمگیری ....

بازهم گویا با نوعی « مدیریت حسینقلیخانی » مواجه شده ئیم .همان مدیریت و به اصطلاح وضعیت حسینقلیخانی که با ورود چند هزار افغانی به ایران شروع شد . وقتی تمرکز ضروری امور در سازمان ها مربوطه ٬ تقسیم کار ٬ و تفکیک وظایف و اختیارات به صورت دقیقی وجود نداشته باشد لابد چنین می شود که شده است : نوعی « مدیریت هرکی هرکی » یا آنطور که زمان نخست وزیری میرحسین موسوی می گفتند : « ۱۷=۲+۲ کی به کیه ؟! »

رفتیم توی ریاضیات و پرتقال فروش پیدا شد !.اصولا" چرا باید در « یک امر واحد » با دو مسؤلیت مواجه باشیم که از قدیم گفته اند « خانه ای که دو کدبانو است خاک تا زانو است » و « آشپزباشی که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک » .

بحث فقط بر سر مجسمه ها که از بین مردم ربوده شده اند و از اینجهت خبر ساز شده اند نیست . بحث بر این است که چنین وضعی بدون شک دامن برخی از دیگر امور شهری ( مترو را که فراموش نکرده ئیم ! و چگونه می شود فراموش کرد ؟ ) را نیز گرفته است و قاعدتا" بازهم خواهد گرفت .

به عنوان یک نفر تحصیلکرده دوره دکتری امورشهری در یک دانشگاه بسیار معتبر جهانی ٬ کارشناس ارشد امور عمران و خدمات شهری در یکی از بزرگترین مراجع مربوطه سابق در ایران اسلامی ٬ و به خصوص محققی با چهل سال سابقه مطالعه و تحقیق در اینگونه امور ٬ یک پرسش دارم ٬ یک توضیح ٬ و یک پیشنهاد :

- استقرار مدیریت یکپارچه شهری به کجارسید ؟

- قبول دارم که این استقرار و احاله بسیاری از تصد یگری های دولتی به شهرداری به سادگی و سرعت امکانپذیر نیست .اما:

- چه بخواهیم و و چه نخواهیم ٬ حال طی مراحلی مختلف و محتاطانه ٬ می بایست به استقرار مدیریت واحد شهری بپردازیم و یکی ازآنها تشکیل پلیس شهری به جای واگذاری تمام مسؤولیت هابرعهده پلیس عمومی است . از همین امروز شروع کنیم . صد و ده میلیون تومان مجسمه را هم از دست داده ئیم یا نداده ئیم ٬ بماند ! مسئله ی قیمت اقتصادی مجسمه ها چندان مطرح نیست ٬ مسئله بیشتر در ارزش اجتماعی آنها است ( میراث فرهنگی را بگویم ؟ جایگاه آن کجا است ؟ )٬ و فراتر از آن ارزشی فرهنگی به نام « آبرو » !
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا