طنز وارده

طنز اداری تا نخوانی ندانی !!!

دریکی ازشهرهای زیبای روسیه سفید اداره ای بود،دراین اداره بعلت اینکه به گفته ما ایرانیان اداره های موازی وجود نداشته باشدچند اداره مشابه رایکی کرده بودنند.اسم آنراسازخوف میراسخوف گذاشتند.

بعدازچندی رییس خوبی برای این اداره پیداکردند.

 این رییس خوب ساکن یکی ازروستاهای سرسبزآن منطقه بود این رییس خوب فقط بعدازفامیل خوداسم این روستارابدنبال داشت.اسم روستا اشکخوف بود.
رییس خوب که فامیلش سیفواشکخوف بودچندروزکه سرکارآمدیک راننده برای خود آوردبه نام دهقوزاشکخوف سپس بعدازگذشت چندی برای رتخ وفتخ اموراداره دومعاون آورددرقضابرحسب اتفاق پسوندفامیلی آنها هم اشکخوف بود.یکی ازاین معاونین کارهای مالیاتی راانجام می دادبه نام بابااشکخوف ودیگری که کارتبلیغات این اداره راانجام می دادنامش کازمن اشکخوف بود.

این اداره داشت کارخودراانجام می داد که رییس خوب یک نفربرای امورحفاظت اداره آورد.برحسب اتفاق فامیل او هم دهقوزاشکخوف بود.بعدازمدتی یکنفر اوردندبرای مسئول سرمایه گزاری به نام موکارفوخوشبختانه این دیگرپسوندروستای رییس خوب را نداشت وبرحسب اتفاق اهل ان روستا هم نبود.

تمام اداره درتعجب غرق بودنند.تا حدی که ازشهرهای دیگرغریق نجات فرستادند به اداره مذکورباورنمی کنید از...بپرسید.
ولی شما فکرنکنیدمسئول سرمایه گزاری که یکی ازکارمندان اداره فدرال بود بعدازاینکه رییس اداره فدرال ان شهرعوض شدوکسی به ایشان محل نمی گذاشتندبه علت اینکه دوست وهم حزبی مسئول حفاظت این اداره بودبرایش کاری دست وپاکرد.

یا فکرنکنیدمسئول حفاظت پسربرادرراننده رییس خوب است یا این که مسئول حفاظت پسرعمه رییس خوب است یااینکه
دومعاون هم روستایی وهمکلاسی رییس خوب هستنداینها رالطفافکر نکنید.
وقتی دوست خوبم این داستان زیبارابرایم گفت حسرت وجودم راگرفت وفکرکردم ای کاش من درروسیه سفیدبودم واتفاقاپسوندفامیلم هم اشکخوف بود.دوستم نگاهی به چهره من کردوگفت این جا رادیدم برویم جای دیدنی دیگر.
یادم رفت بگویم دوستم درروسیه سفید زندگی می کندوبرای دیدن من به شهریزد آمده ومن هم اوراآوردم شهرزیبای یزدرانشانش بدهم.

به اوگفتم مایک بنایی تاریخی داریم به نام ارگ حکومتی که فعلا سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی وگردشگری استان یزددرآن مستقر است.برویم آنجا راببینیم.ودرفکرخودتصورکردم کاشکی اینجا روسیه سفید بود واین بنای زیبای ارگ حکومتی اداره سازخوف میراسخوف ومن برحسب اتفاق پسوند فامیلم اشکخوف یا دوست رییس خوب یامسئول حفاظت بودم.چه حالی می کردم.

واقعا درروسیه سفیدچقدربه صله رحم توجه دارند هم صبح دراداره فامیلها ودستان هم رامی بینندهم بعدازکار،خانه هم می روند دراین فکرها بودم که سنگی زیرپایم دررفت وباسررفتم توجوی آب  افتادم !

دوستم ازخنده غش کرد !من هم خندیدم البته به بدبختی خودم.

پس فردائي

يزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا