نوه لوس خانعمو که مادرش او را (ساسیجون) و خانعمو (ابنعمار) صدایش میزند نیاز به تزریق آمپول داشت علیرغم تمهیدات لازم و تشویقات وافر و حضور تزریقاتچی ماهر و استفاده از ژل بیحسکننده باز هم داد و فریاد راه انداخته بود و سر و صدا میکرد و میگفت: نمیخواهم… میترسم… اوف میشم… عاقبت هم غلومی وردست وفادار خانعمو از غفلت مامانش سوءاستفاده کرد و با دو تا سیلی و یک تشر انداختش روی تخت و دکتر سوزن را به عضله وی تزریق نمود به گونهای خود را نشان میداد که به نظر میآمد بچه گویا از درد و سوزش خفه شده است!!
هیچی! توجیه شدم! که این سر و صدا و اعتراض مردم از ترس جراحی اقتصادی بخصوص که نگاه به کارد زنگزده جراح و تمام شدن آمپول بیهوشی و تیم جراحی میکنند… چه سری دارد؟
به هرحال توجیه شدم… ضمناً به اطلاع میرساند شکر خدا را حال ابوعمار خوب است البته که علاوه بر دکتر؛ نقش غلومی هم در بهبود وی موثر بوده است!!
زباندراز
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 24,سپتامبر,2023