خدا رحمت کند «آقاریش» همان حاج میرزاحسن بقال و آجیلفروش را؛ مغازهاش اواسط خیابان «شاه قدیم» و قیام فعلی بود گونیهای گردو، پسته، بادام و نخود ریز و درشت بوداده شده را جلو دکان میگذاشت و هرکس از نرخش میپرسید میگفت: (بشکن آ؛ بخور؛ پسند کردی نرخش را بپرس) البته اگر مشتری کم سن و سال خوش برورو هم مراجعه میکرد (آب نبات مغزی) تو جیبش بود فکر بد نکنید نوجوانگرا بود!
بعد از ایشان پسر بزرگش که مغازه را تروتمیز و نو کرد آن گونیهای کذایی به سطلهای رنگین تبدیل شد و نرخش هم با کاغذ روی آن گذاشته بود ولی اگر هوس آجیل میکردی باید پولش را میدادی بعد میخوردی! یعنی تعارف و تکریم بابای خدابیامرز را نداشت.
اخیرا نوه آقاریش دکان را به آجیلفروشی لاکچری مبدل کرده ولی شبیه مغازه زرگری شده است دانههای گردو، پسته و نخود و بادام در محفظه شیشهای گذاشته با دوربین مداربسته مجهز به تله انفجاری لایههای امنیتی ایجاد نموده است (مثل صندوق امانات بانک ملی) و خریدار هم دیگر «گونی، گونی» و «کیلو، کیلو» و کیسه و پلاستیک و نایلون نمیتواند آجیل بخرد بلکه به صورت دانهای و در جعبه و بستهبندی خریداری مینماید و در منزل هم روی میز نمیگذارد جای آن در ویترین کنار آنتیکها و ظرفهای زینتی و فقط برای دیدن و (پز دادن) است.
زیرا از زمان آقاریش مرحوم تا نوهاش قیمتها هزاران برابر و از آن پله که ارزش پول پایین آمده از پله روبروش نرخ اجناس بالا رفته!
ضمنا برای اینکه فقط مطلب نقل شده از سوی زباندراز جنبه مادی و اقتصادی نداشته باشد عرض کنم: مرحوم پدربزرگ که تا آخر عمر خندان و شاداب و مشتریمحور! بود دو تا عیال عقدی (از زنان صیغهای آماری منتشر نشده) نه تا فرزند رسمی شناسنامهدار و 22 نوه داشتند اگر ذاتالریه توام با سرخک ناشی از غسل سحرگاهان زمستانی در حوض منزل سراغشان نیامده بود شاید آمار فرزندان ارتقا مییافت اما نوه لاکچری 40 ساله هنوز دنبال نیمهگمشدهاش هست و از آن لبخند و سرحالی پدران؛ ارثی نبرده است!
خوش به حال مشتریهای زمان آقاریش! و خود آقاریش و…!!
زباندراز
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 24,سپتامبر,2023