حسین مسرت

«امیّد»، خوشا آب و درختی به کویری

 تا تشنه رسد زان به نوایی و پناهی

 

اخوان ثالث

چندین سال پیش به انگیزۀ پیوندی که سخنور نامی، مهدی اخوان‌ثالث با مردم یزد و خاک یزد داشت، یادداشتی چند فراهم کرده بودم که به نگارش نیامد. امّا اکنون درگذشت او، انگیزۀ دگری شد بر انگیزۀ پیشین که: هین نه هنگام خموشی است!

اگر «اهلِ خراسان مردمِ کرُد بسیار دیده‌اند»  مردم یزد نیز بسیار در آن سامان دیده شده‌اند، خراسان بزرگ در طول تاریخ، جذّابیّت‌های چندی چون: آرامگاه پیشوای هشتم شیعیان، مدارس علمیّۀ معتبر، رونق بازرگانی و به ویژه زمین‌های بارور کشاورزی را داشته و یزدیان دیندار و کوشا را بدان سو کشانده است و بدین سان است کوچِ علی اخوان ثالث از فهرج یزد بدان جا.

فهرج کجاست؟

«فهرج، روستایی است در ناحیۀ مرکزی ایران، در 24کیلومتری شمال شرقی مهریز و 12کیلومتری شرق جادّۀ یزد- کرمان، واقع در جادّه‌ای که به بافق منتهی می‌شود.  چنانکه از کتاب حدودالعالم، که برای اوّلین بار به فهرج و شهرهای همزادش، انار، کثه، میبد و نائین اشاره کرده، بر می‌آید، فهرج در قدیم، ظاهراً شهر توجّه برانگیزی بوده است. در این کتاب آمده است: «انار و بهره [فهرج]، کثه، میبد، نائین؛ شهرک‌هایی‌اند سردسیر با نعمت بسیار بر حدّ میان پارس و بیابان.

مطالبی همانند اطّلاعات حدودالعالم، در نوشته‌های دیگر جغرافی‌نویسان عرب و ایرانی، مانند: اصطخری (ص 117)، ابن حوقل (ص 182) و یاقوت (ج 6 ص 406) یافت می‌‌شود؛ به ویژه اصطخری و یاقوت هر دو از وجود مسجدی در شهر فهرج یاد کرده‌اند. ابوالفداء در سال 721 هـ ق/1321م، در کتاب خود، تقویم‌البلدان، مختصّات یا طول و عرض جغرافیایی فهرج را ثبت کرده است (ص 378). چنین محاسباتی فقط برای شهرها و قصبه‌های مهم انجام می‌گرفته است.»  و بنابر گفته مهندس کریم پیرنیا: «مسجد جامع فهرج، شاید نخستین مسجدی باشد که تاکنون در خاک ایران شناخته شده است.»

***

پیوند را از گفته مهدی اخوان ‌ثالث درباره پدرش برقرار می‌کنیم:

«پدرم، اسمش علی بود و از آن عطّار- طبیبان بود و اصلاً اهل فهرج یزد بود، امّا کوچ کرده و پـروردۀ خراسـان بود. او زنی داشت به نام مریم، اهل خراسـان، و در

1307 شمسی، هیچ آقایی را که من باشم، در توس خراسان به دامن روزگار افکند.»

علی باقرزادۀ یزدی در خاطراتش می‌نویسد:

«به خاطر دارم در سال‌های 1320 تا 1325 شمسی، عصرها همراه پدرم، قدم‌زنان

به دکّۀ آقاعلی عطّارمی‌رفتیم، آقا علی با دو برادر کِهتر خود، عبّاس و اصغر، دکّه را اداره می‌کرد تا پدرم را می‌دید با یکدیگر از دوران جوانی و روزگاری که از یزد به روسیّۀ تزاری مهاجرت کرده و در سواحل جیحون و شهرهای بخارا و سمرقند و چهارجوی به کار و تجارت پرداخته بودند، سخن می‌گفتند.

پدرم او را آقاعلی‌حسین‌اُف یا حسین‌زاده می‌نامید و بعدها که بر اثر انقلاب کبیر شوروی و سقوط حکومت تزاری از روسیّه به ایران آمد و شناسنامه گرفت، چون سه برادر بودند، به نام اخوان‌ثالث خوانده شدند (علی، عبّاس، علی‌اصغر) علی، برادر بزرگ او بود و از این جهت دکّان به نام او خوانده می‌شد (بعدها ایران‌خانم، دختر عبّاس به عقد ازدواج پسر عمویش مهدی [اخوان‌ثالث] درآمد). پدر من در سال 1326 و پدر او در سال 1333 شمسی به سرای باقی شتافتند.»

در تکمیل یادبوده‌های علی باقرزاده، یادداشتی نیز از جعفر اخوان‌ ثالث، پسرعموی مهدی اخوان به دست نگارنده رسید که بخش‌هایی از آن در زیر می‌آید:

«پدربزرگمان، حسین در یزد، شیرینی‌سازی و قندریزی داشت و در محلّۀ امیرچقماق زندگی می‌کرد. به اصرار برادرش اسماعیل که در مشهد، کشاورزی و باغداری داشت، راهی مشهد شد و در محلّ اسماعیل‌آباد، نزدیک گلستان، کمک کار برادرش شد که فرزندی نداشت. پسران وی که عبارت از علی، عبّاس و علی‌اصغر بودند. در موقع گرفتن شناسنامه، نام خانوادگی اخوان‌ثالث را برمی‌گزینند.

علی در دوران جوانی برای تجارت راهی شهر دوشنبۀ تاجیکستان شده و به نام علی‌اُف به کار می‌پردازد. در آنجا مغازه چای‌فروشی داشته، پس از انقلاب بلشویکی که تمام اموالش مصادره می‌شود، دست خالی به مشهد برمی‌‌گردد و با دو برادرش، مغازه‌ای باز می‌کنند. کم‌کم به طبابت روی می‌آورد و به آقاعلی عطّار نامور می‌گردد. علی در برگشت از روسیّه با دختری مشهدی به نام مریم ازدواج می‌کند و حاصل آن دو پسر به نام‌های: مهدی و حسین و دو دختر به نام معصومه و مریم (مهین) است. علی در مغازه‌اش، طبابت نیز می‌کرد. و پس از مرگش مغازه به عبّاس واگذار می‌شود و اکنون دست پسرش غلامحسن است.»

یاد و نام پدر همیشه در نهانخانۀ دل مهدی زنده بود و می‌گفت:

بابای من که بود، یکی عطّار

                                هرگز نبست نسخۀ امحا را

 

 

هرگز نکُشت، تا که مرا یا دست

                               

مرغِ هوا و ماهی دریا را

 

بودش انارِ فهرجیّ شیرین

                                عقدۀ مَلَس نبودش عقدا را

 

در کهنه آسیای جهانِ پست

                                چشمی نداشت نوبت و پَستا را

جج

الخ

اتفاقاً عمویش، علی‌اصغر نیز حکیمی کارآمد بوده است:

«... از عمّ خود، حکیم علی آموز

                                بر سنّتِ قدیم، مداوا را

 

کارآمدی که دست شفابخشش

                                مبهوت کرده جمله اطّبا را

 

در حُجره‌اش چو شیخ، فریدّالدین

                                بیند پی معالجه، مرضی را»

 

                «غلامرضا صدّیق»

برای همه، سوک پدر سخت است و برای شاعر که روحی لطیف‌تر و دلی نازک‌تر دارد، سخت‌تر. دو قطعه شـعر، مهدی اخوان در رثای پدر دارد، نخستین در

قالب شعر سنّتی به نام: «بر لوح مزار پدرم» و با این بیت آغاز می‌گردد:

«افسوس که ناگه ای پدر رفتی

                                رفتی و به خاکِ تیره خوابیدی»

 

در یادداشتی که اخوان بر این شعر نوشته، می‌خوانیم:

«پدرم، نیک‌یاد، علی اخوان ثالث، که تربتش در انوار رحمت و آمرزش ایزدان غرقه باد. به سال 1331 شمسی در خراسان به 63 سالگی درگذشت و در گورسـتان

آبکوه به خاک سپرده شد.»

دومین قطعه، شعر نویی است که شش سال و اندی پس از درگذشت پدرش به نام خفتگان سروده است:

«... من نمی‌رفتم به راه دور

به همین نزدیکی‌ها اندیشه می‌کردم، همین شش سال و اندی پیش

که پدرم آزاد از تشویش، بر این خفتگان می‌هِشت گامِ خویش

یاد از او کردم که اینک سرکشیده زیر بالِ خاک و خاموشی،

پرده بسته بر حدیثش عنکبوتِ پیر و بی‌رحمِ فراموشی،

لاجرم زی شهرِ بندِ رازهای تیرۀ هستی»

انگارگان ذهن مهدی، همیشه پُر بوده از یادبوده‌های پدر، هوای خانه پُر بوده از بوی پدر و آهنگ ِکلام پدر، موسیقای فضای خانه بوده، او که رفت، تنها بر جای می‌ماند میراثی:

«پوستینی کهنه دارم من

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود.

سالخوردی جاودان مانند،

مانده میراث از نیاکانم مرا این روزگار آلود.

جز پدْرم آیا کسی را می‌شناسم من؟

کز نیاکانم سخن گفتم.

نزدِ آن قومی که ذرّاتِ شرف در خانۀ خونشان

کرده جا، بهر چیز دیگر، حتّی برای آدمیّت، تنگ

خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم.

جز پدرم آری

من نیای دیگری نشناختم هرگز.

نیز او چون من سخن می‌گفت.

همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم

کاندر اَخمِ جنگلی، خمیازۀ کوهی

روز و شب می‌گشت، یا می‌خفت

... پوستینی کهنه دارم من.

سالخوردی جاودان مانند.

مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم که شب تا روز

گویدم چون و نگوید چند.

سال‌ها زین پیش‌تر در ساحل پُرحاصلِ جیحون

بس پدرم از جان و دل کوشید،

تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد.

او چنین می‌گفت و بودش یاد:

- «داشت کم‌کم شبکُلاه و جُبّۀ من نو تَرک می‌شد.

کِشتگاهم برگ و بَر می‌داد.

ناگهان توفانِ خشمی باشکوه و سرخگون برخاست.

من سپردم زورقِ خود را به آن توفان و گفتم: هرچه باداباد.

تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب، بر ساحلِ خشکِ کَشَفرودم.

پوستینِ کهنۀ دیرینه‌ام با من،

اندرون، ناچار مالامالِ نور معرفت شد باز

هم بدان سان کز ازل بودم»

باز او ماند و سه‌پِستان و گُلِ زوفا؛

باز او ماند و سکنگور و سیه‌دانه.

و آن به آیین حُجره زارانی

کآنچه بینی در کتابِ تحفۀ هندی،

هر یکی خوابیده او را در یکی خانه

روزِ رحلت، پوستینش را به ما بخشید.

ما پسِ از او پنج تن بودیم.

من به سانِ کاروانسالارشان بودم.

کاروانسالارِ ره‌نشناس

اوفتان خیزان،

تا بدین غایت که بینی راه پیمودم.»

و بدان غایت رسید که گویند:

«مهدی اخوان ثالث (م امید) یکی از شاعران طراز اوّل روزگار ما، تسلّط او به زبان فارسی کم‌نظیر است. زیرا علاوه بر تبحّر در متون و تسلّط در ترکیب، با شگردهای مختلف زبان نیز آشناست. اصلی که تنها از راه تتبّع و تحقیق در زبان به دست نمی‌آید. بلکه جز آن، حاصلِ «شم» و نتیجۀ جوهری است که در همه‌کس نمی‌توان سراغ گرفت.»

***

از ویژگی‌های برجستۀ چکامه‌های آهنگین اخوان، به کار بردن واژگان زیبا و دلچسب بومی در اشعارش است. چنانکه اگر کتاب‌های شعر او را به دیدۀ ژرف بنگریم، می‌بینیم هرکجا که بایسته و شایسته دانسته، از این واژگان سود برده است. در این باره محسن میهن‌دوست در مقالۀ «ردّ پای فرهنگ عامّه در ذهنیّت شعر اخوان» می‌نویسد:

«اخوان نه تنها به سبب عِرق قومی‌‌اش از فولکلور بهره می‌برد، بل به سبب شکل بیان شعری‌اش که از با استحکام‌ترین استخوان‌بندیِ شعری مایه گرفته است، به سراغ «سِدر کهنسال» و «جان خواهر» می‌رود.»

آنگاه اگر بدین موارد باریک‌تر شویم، می‌بینیم که تکیۀ واژگان بومی‌اش بیشتر بر دو منطقه به ترتیب زیر است:

1-‌ گویش خراسانی که به دلیل پرورده شدن در توس و بالندگی در کوچه باغ‌های آن دیار فراچنگ آورده است.

2-‌ گویش یزدی، آهنگ کلام پدر، که او را پروریده و درس ادب آموخته است.

بررسی درباره کاربرد گویش خراسانی در اشعار اخوان را به خراسانیان وا می‌گذاریم که خراسان، اهلِ قلم بسیار دارد و این کمترین به گویش یزدی می‌پردازد:

کاربرد گویش یزدی در اشعار اخوان

برخی اصطلاحات و ترکیبات آشنای یزدی در اشعار اخوان دیده می‌شود که در شعر وی همان کاربردی را دارد که در گویش و گفتگوی مردم یزد (مثل کنجِ پستو و پَسین در کتاب بهترین امید: 19 و 20، یخ وتُل و موارد دیگر) و این غیر از مواردی است که در زیر به آن اشاره خواهد شد.

واژه «کُل»:

«و ما بر بیکرانِ سبز و مخملْ گونۀ دریا

می‌اندازیم زورق‌های خود را چون «کُلِ» بادام»

اخوان در پانویس شعر می‌نویسد: «کُل به ضمّ کافِ عربی، به معنی پوست، از یزدی‌ها شنیدم»

واژۀ «بَشن»:

«غبارِ تیرگی مثلِ بخارِ آب

ز "بَشنِ" دشت و در برخاست»

توضیحِ اخوان چنین است: «بَشن بر وزن و سجعِ جَشن- به معنی: سراپا، اندام، پیکر، تن و بر، قد و بالا ... از یزدی‌ها شنیدم»

واژۀ «پَستا»:

«در کهنه آسیای جهانِ پست

چشمی نداشت نوبت و پَستا را»

پستا همان معنی نوبت را دارد.

واژه‌های: «اِگر» و «پُسَر»:

اخوان گوید: «چنانکه شما در سفر دور و دراز همسفر یزدی داشته باشید که "اَگر" را به کسر همزه (اِگر) یا "پِسر" را به ضَمِّ پ "پُسَر" تلفّظ کند و به جای "نوبت" بگوید: پَستا»

چند ترکیب و اصطلاح دیگر در آثار اخوان دیده می‌شود که ذکر آن از حوصلۀ این گفتار بیرون است. کاربرد واژگان یزدی در اشعار اخوان چیزی نیست جز عشق، علاقه و دلبستگیِ اخوان به سرزمین پدریش که قرار بود سال 1368 از آن دیدار کند

و موکول به سال بعد شد و چه آرزوهایی که بر خاک شد.

امّا چه خوش سعادتی است در کنار آرامگه فردوسی (پدر شعر فارسی) غنـودن.

فردوسی بزرگ! میهمانی که اینک به توس بازگشته، رهرویی است راستین که شعر پارسی را به نیکی پاس داشت و او را به واژگان ناآشنا نیالاشت، او را پذیرا باش. یاد و نام هر دو سخنور گرامی باد.

فرجام سخن را «خُشکانه‌ای از کویر»، سروده اخوان قرار دادیم:

در پیش، کویر است و شبِ تارِ سیاهی

                                در ریگِ روان هر دو سَرَش گم، نخِ راهی

 

آهسته رود با جرسَش قافله، ای شب

                                بر ره، نَمِ نوری زَنَش از مشعلِ ماهی

 

روز است و هوا داغ و زمینْ داغ و عطشْ داغ

 

                                پرچم روی هر خار بُن از شعلۀ آهی

 

با تشنگی شور رَوَد قافله، و آن دور

                                چشمی سیه آید به نظر، حلقۀ چاهی

 

شد قافله سیراب و روان، با جَرَسش گرم

                                وز چاه به جاه مانده همان، چشمِ سیاهی

 

ای چاه در این حاشیه دستِ چه کسانی

                                کنده‌ست تو را، طیّ چه سالی و چه ماهی؟

 

خاکِ همه‌شان باد چو اعماقِ تو سیراب

                                بر گردنِ من، هم، گَرِشان بوده گناهی

 

«امیّد»! خوشا آب و درختی به کویری

                                تا تشنه رسد زان به نوایی و پناهی

 

خُشکانه سراید لبِ خشکت، نه ترانه

                                تا ریگِ روان، کوهِ کویرست و تو کاهی»

 

***

آثار مهدی اخوان ثالث:

1-‌ آخر شاهنامه، 2-‌  آنگاه پس از تندر، 3-‌ آورده‌اند که فردوسی... (نثر)، 4-‌ ادب‌الـرّفیع (ترجمه)، 5-‌ ارغـنون (2-1)، 6-‌ از این اوسـتا، 7-‌ اینـک بهـار دیگر (زیـر چاپ)، 8-‌ بدعـت‌ها و بدایـع نیمـا یوشـیج (نثـر)، 9-‌ برگزیدۀ اشعار، 10-‌ برگزیدۀ شعرهای مهدی اخوان‌ثالث، 11-‌ بهترین امیّد (نثر)، 12-‌ پاییز در زندان، 13-‌ پیر و پسرش (قصّه)، 14-‌ ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، 15-‌ حریم سایه‌‌های سبز (مجموعه مقالات) در دو جلد، 16-‌ در حیاط کوچک زندان، 17-‌ درخت پیر و جنگل (قصّه)، 18-‌ دوزخ امّا سرد، 19-‌ زمستان، 20-‌ زندگی می‌گوید: امّا باز باید زیست، باید زیست، باید زیست، 21-‌ سر کوه بلند (برگزیدۀ اشعار)، 22-‌ سواحل، 23-‌ سه کتاب، 24-‌ شکار، 25-‌ صدای حیرت بیـدار (گفتگوها)، 26-‌ عاشقانه‌ها و کـبود، 27-‌ عـطا و لقای نیما یوشیج (نثر)، 28-‌ قصّۀ شهر سنگستان، 29-‌ کتیبه، گزیده اشعار زنده‌یاد مهدی اخوان‌ثالث. 30-‌ گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث، 31-‌ مجمع‌الامثال (زیر چاپ)، 32-‌ مرد جن‌زده (قصه)، 33-‌ مقالات جلد اوّل، 34-‌ نامی و نامه‌ای از مهدی اخوان ثالث 35-‌ نقیضه و نقیضه‌سازان،

دربارۀ اخوان ثالث بنگرید به:

باغ بی‌برگی، یادنامۀ مهدی اخوان ثالث: مرتضی کاخی/ چشم‌انداز شعر نو فارسی: حمید زرّین‌کوب/ چهل و چند سال با امیّد: یدالله قرایی/ شعر زمان ما، مهدی اخوان ثالث: محمّد حقوقی/ طلا در مس: رضا براهنی/ کتاب پاژ، ش 2، ویژۀ اخوان/ ماهنامۀ کِلک، ویژۀ اخوان و یوسفی/ ناگه غروبِ کدامین ستاره: محمّد قاسم‌زاده/ نگاهی به مهدی اخوان‌ثالث: عبدالعلی دست‌غیب/ امیّد دیگر: ضیاءالدین ترابی/ آواز چگور: محمّدرضا محمّدی/ اخوان، شاعری که شعرش بود: منوچهر آتشی/ از زلال آب و آئینه: جواد میزبان/ بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امیّد: سیروس طاهباز/ رمز و رمزگرایی در اشعار مهدی اخوان ثالث: علی احمدپور/ آوا والقا، رهیافتی به شعر اخوان: مهوش قدیمی/ سیاه و سپید، مقایسه و نقد تحلیل شعر سهراب سپهری و م. امیّد: داوود هزاره/ با یادهای عزیز گذشته: محمّد قهرمان / شهریار شهر سنگستان: شهریار شاهین دژی/ اخوان ثالث: جواد نصرتی و ده‌ها کتاب دیگر.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا