سرویس هنر :حمیدرضا مرامی عضو تحریریه یزدفردا

یزدفردا :سرویس هنر :حمیدرضا مرامی عضو تحریریه یزدفردا :صدای موسیقی در عین سادگی حس هولناکی را به من منتقل می کرد . بی صبرانه منتظر ماندم ببینم در انتهای این آغاز ترس آور با چه صحنه ای روبرو می شوم .
نور صحنه روشن شد ..
قهوه خانه ای کوچک با وسایلی کاملا ساده و معمولی اما گویا  مهمترین تصمیم های یک جامعه در همین قهوه خانه اتخاذ میشد .
بله! از تئاتری سخن می گویم که این شب ها در تالار هنر اجرا می شود .
آدم ها گوشت گرگ نمی خورند به نویسندگی استاد کرامت یزدانی و کارگردانی محمدرضا زبرجدی .
متن این نمایشنامه در حول یک محور می چرخید و آن هم قانون دام و دد بود .

 یک قرارداد اجتماعی فی مابین حیوانات و انسان ها اما در عنوان این قرارداد هیچ اسمی از آدم برده نشده است و این موضوع مرا کنجکاو کرد که ادامه نمایش را به دقت ببینم .
نویسنده با انتخاب دقیق حیوانات در نوشته خود و کارگردان با انتخاب دقیقتر بازیگران سبب انتقال قدرتمند پیام نمایشنامه به مخاطب شدند .
دیالوگ های روان و شفاف ، میزان سن متناسب با متن و توازن صحنه به زیبایی کار می افزود.
مهمترین قسمت زیبایی کار در این بود که متن ، بازیگر و بازیگر ، تماشاگر را به حرکت در می آورد و در نهایت مثلث تفکری بوجود می آمد که پیام را  از رأس نویسنده به سمت دو رأس دیگر بازیگر و مخاطب منتقل می کرد .
اصلی ترین قانون دام و دد پرهیز از خوردن گوشت بود تا به این شیوه خوی درندگی حیوانات کنترل گردد و به انسان  آسیبی وارد نشود و در مقابل انسان ها دست از شکار حیوانات بردارند .
گرگی وارد جنگل می شود و در نهایت تعجب می بیند هیچ چیز سر جایش نیست و قانون عجیب و غریبی نوشته شده توسط روباه و مار سبب ایجاد ارتباط های بسیار نامتعارف در جنگل شده است به نحوی که روباه را بطه ای عاشقانه با میمون دارد و ....
در نهایت گرگ قصه ما در دام فریب پهن شده قانون دام و دد می افتد و توسط پسر بچه آدمیزاد در همان قهوه خانه که در حال پذیرش سفارش غذای گوشتی!!! برای یکسری از حیوانات خاص !!!بودند کشته می شود .
شاید قانون درواقع دامی برای دد بوده است .
در حین تماشای نمایش خیلی چیزها از ذهنم گذشت  حتی  داستان معروف قلعه حیوانات در همین مدت تماشای نمایش از ذهنم عبور کرد .

در دنیای واقعی هم ظهور برخی از قوانین نامتناسب با فطرت انسان ها بسان قانون های اضافی می باشد که همیشه از درون آن لایه های خودکامگی و منفعت طلبی بروز می کند .
نویسنده با زیرکی مثال زدنی این پیام را به مخاطب می دهد که هر کجا با چنین قوانین نامتعارفی مواجه شدیم به فکر فرو رویم و اولین سوال را از خود بپرسیم که این قانون چه منفعتی برای چه کسانی داشته است ؟ و به اصطلاح خودمان انگار کاسه ای زیر این نیم کاسه است .
قوانین حل نشده فراوانی که تنها سبب زیرزمینی شدن برخی کارها گردیده  و عملا دست آویزی برای برخوردگزینشی شده است .
انتخاب نمایندگانی از طبقات مختلف اجتماعی در متن نویسنده بعنوان ابزار مهم در ارتباط با مخاطب و رساندن مفاهیم و پیام های شنیدنی این نمایشنامه از نکات اوج متن داستان بود .
و صد البته انتخاب بازیگران متناسب با نقش همراه با گریم ساده و بازیگری رضایت بخش بازیگران در نواختن این متن نمره قبولی را به کارگردان جوان و عوامل دیگر پشت صحنه می دهد . واما ...
آنچه که می توانسته بعنوان پیرایش نمایش در جهت بهتر شدن کار انجام شود تغییر نام نمایشنامه از آدم ها گوشت گرگ نمی خورند به نمایشنامه قانون دام و دد بود
همچنین استفاده از پیپ توسط گرگ در دو مرحله هیچ کمکی به نقش برجسته او نکرد و اگر کارگردان جهت بزرگنمایی نقش این پدیده را اضافه نموده است ، آنگاه هیچ توجیهی را نمی توان جهت روشن کردن سیگار توسط راسو در انتهای بازی مطرح نمود.صرفا میتوان از این دو رخداد بعنوان ضعف کار در کنار ریتم گاها کند بازی ها و استفاده از واژه نامتعارف گوسفند در دیالوگ های پایانی کار که هیچ همخوانی با متن فاخر نویسنده نداشت  یاد کرد .
هرچند نمی توان از بازی خوب و روان بازیگران عبور کرد ولی در برخی زمان ها نمایش به نمایشنامه خوانی تنزل پیدا می کرد که قطعا اگر دست بازیگران کمی بازتر باشد می توانند با خلاقیت بازیگری خود این ضعف را در اجراهای بعدی مرتفع نمایند .
با تمام این نکات ضعف و قوّت کار می توانم بگویم شبی بسیار خوب را در کنار دیگر تماشاگران و همراه و هم گام با کارگردان و  بازیگران خوب نمایش  تا افکار نویسنده سفر کرده و در بازگشت از این سفر توشه ای در وسع و بضاعت خود خوشه چینی کنم.
امیدوارم با حمایت مردم و متولیان هنر کماکان شاهد اجرای اثرهای فاخر در صحنه های تئاتر شهر باشیم .

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا