محمدعلی وزیری

محمدعلی وزیری:ناهار خورده؛ نخورده به بچه ها سپردم  اگرخواب رفتم  راس ساعت دو بعداز ظهر بیدارم کنند  تا به ردیف دوم وسوم جلسه تودیع ومعارفه استاندار جدید برسم حتما  می دانید این صندلی ها خوش عکس و مایه عاقبت  به خیری است  
 در این حال  صدای زنگ در خانه چرت مان  را  پاره کرد  از پشت آیفون دیدم خود خودش است  رویا یم محقق شد اخه  همیشه آرزو داشتم  ماشین مشکی تشریفات سوار شوم لذا با آرامش ولی به کندی البته عمدی  تا  همه رهگذران و خانواده و همسایه ها  مرا و ماشین سیاه تشریفات  را ببینند از منزل خارج شدم   سوار  شدم فهمیدم  علاوه بر  وزارت کشوری ها که حکم را از تهران آورده اند و بنده ی آرزو به دل؛   راننده  مسافرهای دیگر هم  سرراه سوار کرده از قم؛  زمانی و از اردکان؛ میرمحمدی برداشته  بود خلاصه  پس از ادب وتعارف من هم آخر ماشین  نشستم  تا راهی سالن تودیع ومعارفه  استاندار جدبد شویم هنوز محدوده  زیر گذر جلو استانداری تمام نشده بود که  ماشین ایستاد  مینی بوس ابرکوه بود  مسافر پیاده  کرد بعله خود سردار فلاح زاده بود  با چابکی  واقتدار سوار ماشین در حال حرکت شد و لی باز ترمز!   اینبار شدیدتر خداروشکر کمربند بسته بودم چون اگر سرنشینان از تصادف نجات پیدا می کردند  در برخورد  آنها و آن جثه طریفشان با جسم  دویست کیلویی من   چه  بر سرشان می آمد ؟  نیسان آبی رنگی   ناگهان از کوچه در امده وجلو  اتوموبیل ما سبز گردید
راننده  ماشین تشریفات سر را بیرون آورد با اعتراض   گفت عجله داریم دیر شده این چه  ویراژی است که  داد ی ؟  در آن حال  راننده نیسان که  چهره اش مثل صباغیان بود  با لهجه شیرین و پر صلابت بافقی گفت ( استاندار خودون هسه!   دیر کردید : که کردید!  اصش  نوبتی هم باشد نوبت  شهر ماهسه! وایسا آجان بیاد کم حقون را این چند سال خوردید؟ دیگه تمام شد! )...
  دراین جاروجنجال یک  لکسوز سفید با پلاک اردکان  سررسید و با دیدن ماشین سیاه هایس  کمی سست نمود؛  راننده که ریش و موهای بلوند و چشم های آبی مثل اهالی محله  چرخاب اردکان داشت لبخندی زد گفت  شما (جینگ! ها)تون را بکنید کاری به جلسه  واستاندار نداشته باشید  سپس گاز داد و رفت! فکر کنم استاندار جدید صندلی جلو نشسته بود و یک مرد خوش  تیپ  با یقه دیپلماتیک شبیه دکتر دهقانی صندلی عقب ...  از یزدی ها عذر  می خواهم سهم شان محفوظ است چون سید  از صحبت و دخالت در امور تبری جسته فکر کنم  در ماشین تشریفات بوده اما من چیزی برای روایت ندیدم و نشنیدم  شاید هم اون جلو خواب بوده فکر کرده صندلی مجلس است  وعارف وار و عارفانه!! عمل می کند ..
   در فکر حق یزدی ها بودم تا پایمال نشود که...   صدای زنگ آلارم  موبایل و فریاد  فرزندان بلند شد بابا جان! بابا جان  بیدار شوید ؟   عجله کنید تا صندلی های   جلسه   پر نشده  .... ولی خیالتان راحت باشد من به موقع رسیدم  چون می دانستم از زمان استانداری مرحوم دبیران تا الان  میدانگردان صحنه  ثابت بوده!  و  یک ساعت اول جلسه مال  مجر ی وا شعار کویری  در وصف  روی گل حضار  ! و لطیفه فی الحال  و سجایای  سخنران! است  
 خوشبختانه  قانون منع به کار گیری بازنشستگان  درمورد مجری مراسم استانداری  کاربرد ندارد!  وایشان  قرار است تا یزد استاندار دارد  محری باشند می دانید خداییش کار دیگری که ندارد می خواهد یک لقمه نان حلال به خانه ببرد..
  خلاصه رسیدم و اتفاقا عکس هم انداختم
 قابل توجه خوانندگان کاکتوس
لطفا زیر عکس بنده در جلسه تودیع ومعارفه لایک کنید   بعدا  اگر در ادارجات مشکلی داشتید در خدمتم!کاکتوس بشارت

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا