داستانی:ازدواج مخفيانه!درمشهد

یزدفردا - اين ازدواج مخفيانه خيلي زود فاش شد و هوويم و فرزندانش با تهمت هاي ناروا و راه انداختن مشاجره و درگيري تمام تقصيرها را به گردن من انداختند

به گزارش یزدفردا ، زن 50 ساله كه از سرماي هوا به خود مي لرزيد در دايره اجتماعي كلانتري امام رضا(ع) مشهد پس از خوردن يك ليوان چاي داغ گفت:پدر و مادر پيري داشتم كه به خاطر نگهداري و مراقبت از آنها تا روزي كه سايه شان روي سرم بود ازدواج نكردم و هيچ كس هم نبود كه بگويد در كنار توجه و محبت به پدر و مادرت ، كمي هم به فكر خودت باش و به آينده ات فكر كن!
«زهرا» افزود: 36 ساله بودم كه پدرم فوت كرد و هنوز مراسم چهلم او را برگزار نكرده بوديم كه مادرم نيز به رحمت خدا رفت و عمرش را به شما داد. من كه بعد از مرگ والدينم ديگر جايي در روستا نداشتم خرت و پرت هايم را جمع كردم و به خانه خواهربزرگم كه در شهر زندگي مي كند رفتم . اما پس از چند ماه متوجه شدم كه خواهرم و شوهرش از اين وضعيت راضي نيستند تا اين كه آنها بهانه خوبي پيدا كردند و با اصرار و اجبار مرا به عقد مرد 50 ساله اي درآوردند كه زن و بچه داشت. مازندگي سرد و بي روح خود رابه طور مخفيانه آغاز كرديم و صاحب دو دختر دو قلو كه مثل قرص ماه زيبا و دوست داشتني هستند شديم اما اين ازدواج مخفيانه خيلي زود فاش شد و هوويم و فرزندانش با تهمت هاي ناروا و راه انداختن مشاجره و درگيري تمام تقصيرها را به گردن من انداختند و نگذاشتند آب خوش از گلويم پايين برود.

زن 50 ساله اشك هايش را پاك كرد و افزود: 12 سال از اين زندگي نكبت بار سپري شد و در اين مدت شوهرم هيچ احساس مسوليتي نسبت به دو طفل بي گناهم نداشت و حتي به ما نفقه هم نمي داد. من مجبور بودم كه براي سيركردن شكم بچه هايم در خانه ي مجلل و بزرگ كار كنم و داخل اتاق كوچكي كه صاحبكارم در اختيارم قرار داده بود دخترانم را بزرگ كردم وبه هر سختي كه بود آنها را به مدرسه فرستادم. ولي هوويم كه تصور مي كرد به ارث و ميراث آنها چشم دارم با نقشه اي شوهرم را تحريك كرد و به سراغم فرستاد . او تهديدم مي كرد كه يا از زندگي ام بيرون برو ، يا تو را مي كشم! با اين وضعيت طلاق گرفتم و با عشق به دو دخترم زندگي ام را ادامه دادم. اما پس از مدتي هنگامي كه براي تميز كاري از نردبان بالا رفته بودم به زمين افتادم و كمرم به شدت آسيب ديد.زهرا در دايره اجتماعي كلانتري امام رضا(ع) مشهد ادامه داد: در اثر اين حادثه و آسيب جدي به مهره هاي كمرم از كار افتاده شدم و صاحبخانه ام نيز بعد از سه ماه مرا اخراج كرد. چون جايي نداشتم كه بروم همراه دو دخترم دوباره به خانه خواهر بزرگم پناه بردم اما او و شوهرش ما را راه ندادند . با پول كمي كه داشتيم خودمان را به مشهد رسانديم تا شايد برادرم كه وضع مالي خوبي هم دارد ما را به خانه اش راه بده اما او هم خودش را مخفي كرد و الان سه شبانه رورز است كه در اين هواي سرد آواره كوچه و خيابان شده ايم اگر چه يقين مي دانم دعاي خير پدر و مادر خدابيامرزم بالاخره ازاين بدبختي نجاتم خواهد داد. ولي آن چه خيلي عذابم مي دهد ترك تحصيل فرزندانم است.گفتگو با كارشناس:

« حسين سليمان پور مقدم» كارشناس ارشد مشاوره در اين باره معتقد است: زهرا مي گويد به خاطر پدر و مادرش تا سن 36 سالگي ازدواج نكرد اما او و افرادي كه مانند او هستند بايد بدانند قبل از آن كه به اطرافيان و نيازهاي ديگران فكر كنند بايد به نيازهاي خودشان توجه داشته باشند زيرا آنها مادامي خواهند توانست به ديگران كمك كنند كه توان لازم را داشته باشند . وي افزود: زماني كه هدف سرپرستي از والدين مسن و از كار افتاده باشد قطعا تمامي فرزندان بايد دست به كار شوند و نبايد سنگيني كار به دوش يكي از آنها بيفتد و اگر هم اين اتفاق افتاد حمايت هاي مالي ، معنوي و رواني از او امري بسيار حياتي خواهد بود تا افرادي مانند زهرا و دو دخترش دچار چنين آسيب ها و مشكلاتي در زندگي نشوند
.
منبع :پلیس

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا