ببیست دومین سالگرد عروج روح الله:

نگاهی به دیدگاه های متقابل امام خمینی(س) و شهید بهشتی

امام، پیام آور انقلاب و بهشتی سیدالشهداء آن

امام خمینی (س) شهادت بهشتی مظلوم و 72 تن از یاران خود را میراث موالیان مکتب اسلام مى‏دانستند که براى آنها به ارث رسیده‏ بود.

تاریخ حیات امام خمینى (س) از نگاه شهید بهشتى چونان زندگى پیامبر (ص) بود

فلسفه تاریخى که دکتر بهشتى به آن معتقد بود، بر مبناى تکرار تاریخ و رخ دادن صحنه‏هاى مشابه و رشد و ظهور شخصیت هایى با خصوصیات رفتارى و شخصیتى نزدیک به هم مقرر شده بود. به همین دلیل بود که وى تاریخ رشد و نمو حیات انقلاب اسلامى را به لحاظ زمانى، مشابه دوران دعوت پیامبر (ص) و رشد و شکل گیرى اسلام در شبه جزیره عربستان مى‏دانست و از طرفى دیگر شخصیت حضرت امام - به عنوان رهبر نهضت اسلامى را - به لحاظ شخصیتى، رفتارى و عملکرد، چونان پیامبر گرامى اسلام تلقى مى‏نمود و در این بررسى، به مقایسه وجوه متشابه این دو، از همان دوران اولیه تولد و کودکى آنها پرداخته است.

 

شهید بهشتى در مرور تاریخچه زندگانى حضرت امام خمینی (س)، ابتدا از خمین به عنوان زادگاه جسمى ایشان یاد مى‏کند. اما در عین حال، شهر قم را محل شکوفایى استعدادهاى مبارزاتى و انقلابى حضرت امام دانسته است.

 

وى در این بررسى، حتى ابتداى تولد امام خمینى (س) را با دوران اولیه حیات پیامبر متشابه مى‏داند و اینگونه مقایسه‏اى را از تولد هر دو دارد که پیامبر هنوز به دنیا نیامده بود که پدر بزرگوارشان را از دست داده و خیلى زود هم مادر مکرمه‏اشان را. چنین اوضاع پیش آمده براى پیامبر (ص)، دقیقا مطابق با شرایط اتفاق افتاده براى حضرت امام بود. (از دید بهشتى) امام بسیار خردسال بودند که پدرشان - مرحوم آیت‏الله حاج سید مصطفى - در سنین نه چندان زیاد وى، بدست عمال خوانین به شهادت مى‏رسند و چنین شد که امام همچون پیامبر در سن کودکى پدر خویش از دست داده و یتیم گردید. «1»

 

دکتر بهشتى از شهر قم، به عنوان یکى از شهرهاى مقدس و مذهبى و در ردیف شهر مقدس و محل اقامت پیامبر - مکه - یاد کرده و دلیل آن را نشانه‏هاى دیرین پیوند این شهر با اسلام و مسلمانى دانسته و اعتقاد دارد، همانطور که پیامبر، شهر مکه را به عنوان پایگاه رشد و مبارزات اولیه خویش برضد طاغوت هاى زمان خود قرار داد، حضرت امام نیز شهر قم را جهت دعوت مردم، به مبارزه با طاغوت و شکل دادن به قیام بر علیه رژیم پهلوى انتخاب کرد.

 

شهید بهشتى دوره بالیدن حضرت امام در سنین نوجوانى در قم و تحت هدایت آشیخ عبدالکریم حائرى یزدى را چونان دوران سپرى شدن نوجوانى و جوانى پیامبر در مکه و در محضر افراد شایسته و با اصالت و شرف، همچون پدر بزرگش - عبدالمطلب - و عموى بزرگوارش - ابوطالب - مفروض داشته و در این باره مى‏نویسد:

 

«... این سال هاى زندگانى حضرت امام، کم و بیش مشابه با سال هاى زندگى نبى ‏اکرم (ص) تا قبل از بعثت او است که پیامبر در آن سال ها، دوره‏هایى از آموختن تجربه و دانش زندگى در آن دوره‏ها دارد ...». «1»

 

 

شهید بهشتی در سخنان خود، با قیاس نمودن زمان دعوت پیامبر (که از آن به عنوان تجدید حیات ملت ابراهیم یاد مى‏کند.) با دعوت علنى و آشکار و بدون واهمه امام در قم، شرایط و زمینه دعوت به قیام مردم از سوى حضرت امام را مناسب‏تر از زمان پیامبر دانسته است. ولى با این وجود، براى این دو تشابه دعوت، یک وجه اختلافى نیز برشمرده است و آن اینکه:

 

«... پیامبر زمانى که دعوت خود را آغاز کردند، کسانى که دعوت او را پذیرفتند، بسیار اندک بودند. اما امام به تقدیر و مشیت خداوندى، این شانس و توفیق را داشت که در زمانى و مکانى دعوتش را آغاز کرد که لبیک گویان به دعوت او فراوان بودند ... دعوت امام در قم (به خلاف دعوت پیامبر در مکه) در سراسر ایران با استقبال روبرو شد». «2»

 

 

دکتر بهشتى در کنار وجه تمایز دعوت پیامبر در مکه، با دعوت امام در قم به مبارزه، از هجرت پیامبر به مدینه و امام به نجف و پاریس، به عنوان وجه دیگرى از تشابه به قیام این دو خبر مى‏دهد. وى از مدت زمان این دو هجرت (هجرت پیامبر 13 سال و هجرت امام 16 سال) با یکى - دو سال اختلاف، به عنوان یکى دیگر از زمینه‏هاى وجه تشابه این دو یاد مى‏کند، ولى با عین حال وضع امام در زمان هجرت و محرومیتش را از وضعیت پیامبر نیز بدتر دانسته و مى‏گوید:

 

«... دوران دعوت پیغمبر، قبل از پیروزى نهایى انقلاب 13 سال و دوران دعوت امام، قبل از پیروزى انقلاب 16 سال بود، چیزى نزدیک به هم. با این تفاوت که پیامبر، آن سیزده سال را تقریبا بطور کامل در مکه گذرانید، اما طاغوتیان زمان، به امام فرصت ندادند که این سال را در قم - کانون دعوت - بگذراند و امام مجبور شد که بخش عظیمى از این شانزده سال - یعنى سیزده سال تمام آن - را در غربت بگذراند ...» «1»

 

 

سیدالشهداء انقلاب ضمن بیان عملکرد امام و دوران حیات سیاسى او در تبعید - در نجف و پاریس - و سختی هایى که در غربت مى‏کشید، این لحظات را با دوران تبعید پیامبر، به در شعب‏ابیطالب همانند مى‏دانست و رنج و سختی هایى که رهروان راه اسلام و انقلاب اسلامى متحمل مى‏شدند را با سختی هاى پیروان محمد (ص) در مکه یکى مى‏دانست.

 

دکتر بهشتى از زندانى کشیدگان انقلاب اسلامى، همچون یاسرها و سمیه‏هاى دور صدر اسلام یاد مى‏کند. وى سختی هایى را که امام خمینى (س)، از اواخر سال 1342 تا اواخر سال 1357 - یعنى دوران تبعید ایشان به عراق و پاریس - کشید را با سال هاى پر خشونت، رنج و شکنجه پیغمبر اسلام (ص) در سیزده سال مکه همانند دانسته و اعتقاد داشت که با همان امید و ایمان و قوت قلبى که پیامبر این دوره را به پایان برد؛ امام هم آن دوره سخت را پشت سر گذاشت.

 

شهید بهشتى با تمجید از رهبرى پیامبرگونه امام خمینى (س)، در دوران پانزده سال تبعید معتقد بود، همان طور که على (ع) فرموده بود: «ما در دوران تبعید به شعب ابى طالب، پیامبر را قوت قلب و پناهگاهى براى مقاومت و ایستادگى در برابر دشمنان و مشرکان مى‏دانستیم.» با استناد به خاطرات آیت الله طالقانى و ملاقات هاى ایشان با امام و قوت قلب یافتنشان، زبان، قلم، کلمات و حتى چهر امام را براى رهروان انقلاب در آن دوران عُسرت و سختى و ناامیدى، پناهگاه اصلى این مبارزان مى‏دانست که آنها با قوت قلب یافتن از رهبری هاى پیامبرگونه ایشان توانستند، کشتى پرتلاطم انقلاب را به ساحل امن برسانند.

 

امام خمینى (س) شخصیت شهید بهشتى را چگونه توصیف مى‏نمودند

 

سابقه شناخت بهشتى از طرف امام خمینى (س) - به فرموده خود امام و در زمان شهادت این شهید - به حدود بیست سال قبل از شهادت وى - یعنى از سال هاى 1340 به بعد و مصادف با زمان دعوت امام به تشکیل نیرو در شهر قم جهت مبارزه با طاغوت برمى‏گشت. ایشان به ویژگی هاى وى، همچون مراتب فضل و تعبدش پى‏برده و به آن آگاه شده بودند و به همین دلیل در برابر تمامى تهمت هایى که به او مى‏زدند، حضرت امام در مقابل از وى به عنوان فردى متعهد، مجتهد، متعهدِ متدین، علاقمند به ملت و اسلام و بدردبخور براى جامعه ما یاد مى‏کردند و بدین وسیله توطئه‏هاى بدخواهان انقلاب را خنثى کرده و حرمت شهید بهشتى نیز حفظ مى‏گردید.

 

شهید بهشتى نیز در گفته‏هاى خویش، بارها و بارها از این زمان، به عنوان سرنوشت‏سازترین روزهاى حیاتشان براى انقلاب یاد کرده‏اند. این زمین آشنایى و طرفدارى دو طرف از یکدیگر، به حدى صمیمى و جانبدارانه بود که بعضى از دشمنان انقلاب، حتى گمان مى‏کردند که حضرت امام از شهید بهشتى خط گرفته و اعلام موضع مى‏نمایند.

 

دیدگاه امام نسبت به شهادت بهشتى و یارانش‏

 

حضرت امام از شهادت شهید بهشتى، چونان حادثه‏اى ناگوار براى ملت ایران یاد کرده و آن را فاجعه‏اى بزرگ براى ملت که منجر به از دست رفتن 72 تن از افراد

 

بى‏گناه، بعدد شهداى کربلا شد، مى‏دانستند. «1»

 

ایشان شهادت بهشتى و یارانش را در واقع جنایتى مى‏دانستند، که دست آمریکا در آن جنایت دخالت داشته و در واقع از آستین خائنین بیرون آمده بود.

 

ایشان در سخنان خود، این حادثه جانگداز را هم به ملت ایران تسلیت گفتند و هم تهنیت و شادباش. تسلیت ایشان به دلیل فقدان این افراد ارزشمند و خدمتگزار به اسلام و ملت بود و تهنیتشان نیز به دلیل افتخار کردن ملت ایران، به اینکه این چنین فرزندان با ارزش را تربیت کرده و تحویل جامعه داده است.«2»

 

آنچه که از دیدگاه امام، نسبت به بهشتى بیشتر از همه مطرح بود، خدمت بهشتى و یاران او به ملت و مکتب نجات بخش اسلام بود و نه شهادت آنها. ایشان تأکید مى‏کردند که شهیدان هفتم تیر با شهادت خودشان خدمات ارزنده خودشان را به نحو احسن و اتمم به انجام رسانیدند.

 

شهید بهشتى و همراهان شهیدش در نگاه امام‏

 

امام خمینى (س) از شهید بهشتى و همراهان شهیدش، به عنوان خدمتگزاران به مردم و اسلام یاد کرده و از مقام شامخ این شهیدان، در حکم ابرار و نیکانى که شهید بهشتى در رأس قافله آنها قرار داشت، تجلیل مى‏نمودند و معتقد بر این امر بودند، از آنجا که بهشتى و همراهان شهیدش، تعهد و تأثیر بیشترى در انقلاب اسلامى و به ثمر رسیدن آن داشتند، بالتبع از سوى دشمنان انقلاب، بیشتر مورد هدف تهمت ها و اهانت ها قرار مى‏گرفتند.

 

امام آنها را اشخاص متعهدى مى‏دانست که نه واخورده از ملت و نظام بوده و از چشم ملت و نظام افتاده بودند و نه به دنبال انحصارطلبى بودند؛ بلکه آنها را اشخاص متعهد و امینى مى‏دانست که هم در نزد مردم و هم در نزد روحانیت اصیل جامعه، مقامى بس شایسته و شامخ داشتند.

 

امام خمینى (س) همچنین در پیام گهربار خویش، از این شهیدان به عنوان فرزندان راستین ملت و مکتب اسلام یاد کرده و افزوده بودند که آنها این شهادت را ارثیه امامان مکتب خونین خود به حساب آورده و همواره در انتظار رسیدن به این فوز بزرگ لحظه‏شمارى مى‏کردند.

 

امام شهیدان این شهیدان را در حکم 72 تن بیگناه، بعدد شهداى کربلا مى‏دانستند که سراسر عمر خود را وقف خدمت به مسلمین کرده بودند و این خدمتگزارى آنها تا بدان حد بود که حتى در لحظه شهادتشان نیز براى مشورت در مورد مصالح کشور گردهم آمده بودند. خمینى کبیر ضمن تجلیل از همراهان شهید بهشتى، به عنوان خادمان فعال و صدیق خلق، از شخص شهید بهشتى به عنوان فرد یاد مى‏کردند که هم در طول زیستن و هم مردنش، مظلوم بود؛ ولى ایشان در عین مظلومیت خود، همچون خارى در چشم دشمنان اسلام و انقلاب بود و از همراهانش به عنوان خدمتگزاران خلق و مخالفان سرسخت دشمنان کشور و ملت یاد کرده و آنها را دوستان و عزیزان وفادارى مى‏دانستند که علاوه بر اینکه، استوانه‏اى بسیار قوى و پشتوانه‏اى ارزشمند براى ملت ستمدیده بودند، به عنوان برادران متعهدى که «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار رُهَماءُ بَیْنَهُم» بودند که براى ملت مظلوم و نهادهاى انقلابى به مثابه سدّى استوار و شجره‏اى ثمر بخش به شمار مى‏رفتند. «1»

 

این شهیدان کسانى بودند که جز مصلحت مسلمین، اندیشه دیگرى نداشتند. آنها از جمله وکلاى مجلس و دولت و وزرایى بودند که هم اندیشمند بودند و هم ارزشمند. رهبر فقیدمان، شاه مهر اصلى آنان را شهید بهشتى مى‏دانستند که از همان ابتداى شکل گرفتن نهاد جمهورى اسلامى، مورد هدف و غضب دشمنان واقع شد و از همان لحظه نیز مظلوم گردید. «2»

 

امام خمینى (س) از شخصیت شهیدان هفتم تیر، در حکم پیشگامان شهیدى که به سوى حق شتافته و موجب سرافرازى ملت ما و مظلومین جهان شدند یاد کرده و معتقد بودند که آنان وظیفه خود را به نحو احسن در پیشگاه خداوند به انجام رسانیدند و اکنون ما مدیون به آنها هستیم. آنها هر کدامشان، در حکم سرمایه‏هایى از این ملت بودند که از دست رفتند.

 

رهبر فقید انقلاب اسلامى ما، این هفتاد و دو تن را از انسانهایى متعهد و از جمله فرزندان برومندى مى‏دانستند که هریک با فداکارى که از خود نشان مى‏دادند، چونان نخل پربارى براى ملت مثمر ثمر و مفید بودند. «3»

 

مظلومیت دکتر بهشتى‏

 

از دیدگاه و منظر امام خمینى (س)، آنچه که بیش از شهادت شهید بهشتى متأثر کننده‏تر بود و امام در سخنرانى خود، به مناسبت شهادت ایشان، ایراد فرموده و حضار داغدار را با گفتن آن گریان نمودند، همانا ذکر مظلومیت دکتر بهشتى در طول خدمت خود به انقلاب و مردم بود و امام معتقد بودند که این مظلوم واقع شدن بهشتى، به خاطر تهمت هاى ناگوارى بود که دشمنان شهید به او مى‏زدند و این تهمت ها را ناشى از تعهد و مؤثر بودن شخصیت بهشتى در انقلاب اسلامى قلمداد کرده‏اند که از جانب اجانب و وابستگان به شرق و غرب در طول حیاتش به او زده ‏مى‏شد. امام اعتقاد داشتند که دشمنان شهید بهشتى در تلاش بودند که او را انسانى ستمکار و دیکتاتور مآب معرفى کنند و مرگ بر او مى‏گفتند. در حالى که صورت واقع چنین نبود. به همین لحاظ بود که بهشتى مظلوم واقع شد. «1»

 

ایشان مظلومیت بهشتى را تا آنجا مى‏دانستند که در سخنان خویش به گوشه‏اى از این مظلومیت ها که در سطح جامعه عینیت و نمود داشت، اشاره مى‏نمودند. امام نقل مى‏کردند که در زمان حیات شهید بهشتى، در هر تاکسى هم که مى‏نشینى، مشاهده مى‏کردى که دو نفر که به هم مى‏رسند و در مورد مسائل مملکت صحبت مى‏کردند، در لابلاى صحبت آنها، یک حرفشان فحش و ناسزا گفتن به این شهید مظلوم انقلاب بود. «2»

 

دشمنان و قاتلان بهشتى‏

 

دشمنان شهید بهشتى از نگاه امام امت، در واقع دست جنایت ابرقدرت هایى بود که از آستین مشتى جنایتکار حرفه‏اى و فریب خورده بیرون آمده بود تا بهترین فرزندان راستین ملت و مکتب اسلام را به شهادت برساند.

 

حضرت امام عاملان بُمب‏گذارى حزب جمهورى اسلامى را ددمنشانى مى‏دانستند که جز به من و ماهاى خود نمى‏اندیشیدند. آنها در نظر حضرت امام، مصداق این آیه از قرآن بودند که: «یأکُلونَ الطَّعامَ کَما تأکلُ الانعامُ». آنها مأموریتشان در عالم حیوانیت این بود که عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانیده و به فضاى آزاد و در جوار معشوق برسانند. امام در پیام خود، آنان را نفرین کرده و چنین سرزنشان مى‏نماید:

 

«... ننگتان باد! اى تفاله‏هاى شیطان و عارتان باد! اى خود فروختگان به جنایتکاران بین‏المللى که در سوراخ ها خزیده و در مقابل ملتى که در برابر ابرقدرت ها برخاسته است، به خرابکاری هاى جاهلانه پرداخته‏اید ...» «3»

 

 

مام خمینى (س) عدم اطلاع و ناآگاهى نسبت به مکتب نجات‏بخش اسلام و قدرت معنوى آن و همچنین انگیز فداکارى ملت را خصیص این گروه کوردل دانسته و عمل آنها را در به شهادت رساندن عزیزان اسلام، کارى عبث و بیهوده قلمداد کرده که برخلاف نقشه آنها، این حادثه صفوف فداکاران اسلام را فشرده‏تر و عزمشان را جزم‏تر مى‏نمود.

 

حضرت امام با پرده برداشتن از جنایت هاى این گروه جاهل، تمامى تهمت ها و ناسزاهایى را که متوجه بهشتى و شهداى کابینه و مجلس بود، حرب ناجوانمردانه آنها دانسته که در جهت جدا کردن خط و اندیش شهداى هفتم تیر از صفوف و باورهاى ملت بود.

 

امام امت دشمنان بهشتى را از جمله رسوا شدگانى مى‏دانست که ادعاى دروغین آنها که مدعى خدمت به خلق بودند، فاش شده بود که چاره‏اى جز به شهادت رساندن این 72 تن نداشتند و حتى بر این باور شیطانى بودند که آنها با این عمل خود، جادّه صاف‏کن چپاولگران غرب و شرق شده‏اند.

 

از طرف دیگر امام تمامى نقشه‏هاى شوم آنها را رسوا ساخت. ایشان در پیام خویش، به مناسبت اولین سالگرد شهادت بهشتى و یارانش، از دشمنان آنها رقابت کوردلان دلباخت آمریکا و سر از پا نشناخته، در راه رسیدن به هدف هاى شیطانى یاد نموده و تأکید کرده‏اند که این دشمنان گمان مى‏کردند که با به شهادت رساندن این عزیزان، از یک طرف توطئه آنان کارگر شده و با از میان برداشتن این عزیزان متعهد از سر راه خود، زمینه انجذاب و تمایل ملت ایران به طرف خود را فراهم کرده و از طرف دیگر، مقاصد شیطانى خود را تأمین خواهند نمود. یعنى همه چیز برهم خورده و آنان همراه اربابان جهان‏خوارشان، پیروزى را در آغوش خواهند کشید. ولى زهى که این خیال، خام و باطل بود. «1»

 

تحلیلى از شهادت شهیدان عاشوراى ایران‏

 

حضرت امام شهادت اینان را کمترین تاوان ملتى مى‏دانست که در راه اقامه عهد عدل اسلامى، اجراى احکام قرآن مجید، کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و سرانجام مستقل و آزاد زیستن را سرلوحه کار خود کرده و همواره منتظر شهادت بودند. ایشان شهادت این بزرگواران را میراث موالیان مکتب اسلام مى‏دانستند که براى آنها به ارث رسیده‏بود. «1»

 

امام خمینى (س) انگیزه به شهادت رساندن این شهیدان را رسوا شدن ترفندها و حیله‏گری هاى این گروه نامرد، در جدا ساختن این شهیدان از صفوف ملت مى‏دانند و تأکید دارند که آنها وقتى از این ترفند طرفى نبستند، از شدت رسوا شدن، در سوراخ ها خزیده و دست به چنین جنایت ابلهانه - یعنى انفجار دفتر حزب جمهورى - زدند تا با این خیال خام خود، باصطلاح در ضمیر و باطن ملت شهیدپرور و فداکار، ترس و وحشت ایجاد نمایند. «2»

 

معمار انقلاب اسلامى، انگیزه این دشمنان را در به شهادت رساندن این شهیدان، چنین بیان فرمودند:

 

«.... اینها] با این انفجارها] مى‏خواهند یک شلوغى بشود، یک انفجارى حاصل شود و مردم ما از صحن مبارزه بیرون روند ...» «3»

 

ارمغان شهداى عاشوراى ایران براى وطن‏

 

حضرت امام ارمغان شهداى هفتم تیر براى ملت ایران را پایدارى هرچه بیشتر و مصمم بودن این ملت، براى شهادت و جانبازى و دیدار با حضرت دوست و تسلیم جان مى‏داند.

 

از منظر امام خمینى (س)، گرچه ایران از شهادت 72 نفر از خدمتگزاران خود سوگوار گردید، معذلک سرافرازى و سربلندى خود را در این مصیبت نشان داد و ثابت کرد که مردانى را به جامعه تقدیم کرده که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند. شهادت اینان سیل خروشان خلق و امواج شکنند ملت را با اتکال به خداوند متحدتر کرد تا درماندگان عاجز (دشمنان انقلاب) را که در سوراخ ها خزیده و نفس هاى آخر را مى‏شکند، به جهنم بفرستد. «4»

 

شهادت شهید بهشتى و یارانش، بیش از پیش مظلومیت انقلاب ایران و اهداف حقه اسلام را به جهانیان نشان داد. این شهادت ایستادگى و مقاومت بیشتر و خم به ابرو نیاوردن ملت ایران در برابر رنج ها و مصیبت ها را نمودار ساخت. «5»

 

شهادت آنها این درس را به ما آموخت که آنها با خدمتگزارى خود عملى را به وجه نیکویى در پیشگاه خداوند انجام دادند و حالا ما باید چه بکنیم و به همین دلیل است که ما هم باید به تکلیفمان عمل نمائیم. شهادت آنها همچنین سبب گردید که ما هم‏ با هوشیارى راه آنها را تعقیب نمائیم.

 

حضرت امام معتقد بر این امر بودند که شهادت شهید بهشتى و یاران او، به نقشه شوم و پلید آنها که همان بیرون رفتن مردم از صحنه بود، عملى خواهد شد. ولى از دیدگاه حضرت امام این نقش دشمنان نه تنها عملى نگردید، بلکه این شهادت اسباب انسجام بیشتر مردم ایران را فراهم آورد تا آنجا که باعث شد که مشت مدعیان دروغین آزادى باز شود و قصد اصلى آنها از آزادى - یعنى آزادى انفجار و ترور و آدم‏کشى - هویدا گردیده و آنها را در مقابل ملت رسوا سازد. «1»

 

اگرچه قصد دشمنان هرگز آزادى و کمک به رفاه اجتماع نبود، ولى انفجار و کار بسیار زشت آنها نیز از دیدگاه امام داراى نتایجى مثبت و ارزشمند گردید. این انفجار - انفجار حزب جمهورى - چنین نتیجه‏اى را در برداشت و آن نتیجه این بود که ناگهان صحنه‏هاى عظیم شورانگیز و انفجارات بزرگ آدم‏سازى، از آن فاجعه جانگداز تاریخ بشریت رخ دهد. «2»

 

این حادثه باعث شد که انقلاب اسلامى و حتى تمامى نهادهاى آن، چون سدى آهنین و صفى مرصوص، از آسیب دهر مصون ماند. «3»

 

حضرت امام در پیام خویش، به مناسبت سالروز فاجعه هفتم تیر، پیامدهاى این حادثه را با استناد به این آى شریفه قرآن که: «یُریدُونَ أن یُطفِئُوا نورَ الله بِأفواهِهِم و یأبىَ الله الّا ان یُتِمَّ نُورَهُ ولو کَرِهَ الکافِرُونَ» شهادت این بزرگواران را باعث برملا شدن خوى شیطانى و دریده شدن پرده‏هاى ظاهرى و فریبنده، همراه با فاش شدن آنها گردید. ایشان اعتقاد راسخ داشتند که اگر چنین حادثه‏اى رخ نداده بود و آنها در صحنه‏بازی هاى سیاسى باقى مانده بودند، بى‏محابا و بى‏امان ضربه‏هاى خویش را به نهال نوپاى انقلاب و فرزندان راستین آن وارد مى‏کردند و با اقدامات خویش، براى اسلام و مسلمین مظلوم سنگ راه مى‏شدند و با ضربه نهایى آمریکا و دیگر ابرقدرت ها، جمهورى اسلامى ما را شکست مى‏دادند و یا حداقل پیروزى را به عقب رانده و راه را طولانى مى‏کردند. ولى این فاجعه غمناک و رشادت هاى پى‏در پى، به پیروزى اسلام انقلابى سرعت بخشید. «4»

 

والسلام على من اتبع الهدى‏

 

سید على اکبر خدایى حاجى آبادى‏

 

منبع: مجله حضور ، شماره 41 ،ص 85 الی 95

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا