تضادهایی که آبستن فاجعه است
دختران دبیرستانی، حق فروشندگی در مغازه های ستاره را دارند؟
فروشندگی دختران نوجوان، در پاساژهای جدید شهر، چه پیامدهایی خواهد داشت؟
یزد، امروز، دارالعباده و حسینیه ایران است؟
یزد مرکز ایران اسلامی است، و میدان آزادی، از لحاظ جغرافیایی و منطقه بندی شهری، بنوعی قلب و مرکز شهر یزد محسوب می شود، یک سوی میدان، ساختمان «قدیمی» شهرداری و ساختمان «جدید» شورای شهر قرار دارد، ساختمانی که با هزینه میلیارد تومانی، بر قبر درختان پارک باغملی ساخته شده، و روبروی این دو ساختمان نو و کهنه، یک مثلثی کوچک با گل های بنفشه در حال خشک شدن و علف های «هرز» بسیار، و آنسوی میدان، نبش طالقانی و فرخی، روبروی آب انباری فراموش شده، مجتمع تجاری شیک و نوساز ستاره یزد، که سنگفرش های پیاده رو آن جابجا نشست کرده است!
چند روز پیش در نشست خبری بعضی از اعضای شورای چهارم شهر با اصحاب رسانه، تنی چند از اعضای شورای شهر، که چهار سالی یکبار نیز گذرشان همراه با خانواده به «ستاره یزد» و «آریا» و «صدف» و «شقایق» هم نمی افتد، در صحن شورا با حرارت از «دارالعباده» یزد بعنوان «حسینیه ایران» نامبرده و از طرح ساخت بزرگترین «نخل» ایران با کلی هزینه در یزد سخن می گفتند! نخلی که هنوز محل گذاردن و زمان و شیوه گرداندن آن معلوم و مشخص نبود! نخلی که یک عضو روحانی شورای چهارم شهر، آن را «نماد امام حسین (ع)» می دانست! و اما دیروز غروب، رفته بودیم مجتمع تجاری ستاره یزد، که بنوعی با ابهت و زیبایی، در قلب دارالعباده و حسینیه ایران قرار گرفته.
در بدو ورود آنچه که بیشتر چشم و روح را نوازش می داد، جولان دختران خوش اندام و زیباروی «ساپورت پوش» در راهروهای تمیز و لیز ستاره بود، و پسران جوان بیکار و علافی  که از نگاه و چشمشان، حسرت و شور و هیجان می بارید. پسران و دخترانی گوشی «موبایل» در دست و یا بر گوش!
دو پسر جوان، در غرفه کوچکی میان محوطه طبقه پائین «عطر» می فروختند، و یک دختر جوان جلوی ستون سنگی، کنار سه دستگاه موبایل نشسته و در انتظار خریدار و مشتری بود؛ و مشتریان که بیشتر پسران و مردان جوان بودند، سیمای دختر جوان بیش از گوشی ها آنان را جذب کرده بود و بیشتر از گوشی ها، به فروشنده خیره می شدند.
آدمها، زن و مرد و پیر و جوان، از پله های برقی بالا و پائین می آمدند. اینجا همه رنگ و بو و نور و زیبایی و شادی بود، و خنده ها و لبخندها، و فروشگاههایی گوناگون، با تابلوهایی که خبر از  واگذاری فروشگاه با دکور و لوازم می داد و « به یک فروشنده «دختر» نیازمندیم».
در یکی از طبقات و در یکی از فروشگاههایی که در راهرو خلوتی قرار داشت، دختر نوجوان زیبایی که در یکی از مدارس معروف غیرانتفاعی یزد تحصیل می کرد، با مانتو و شال قرمز و نگاهی معصومانه، فروشنده بود. دختری که صبح ها مجبور بود با «مقنعه» و « چادر مشکی» به مدرسه برود، عصرها مجبور بود تا با «شال» و «مانتو قرمز» در ستاره یزد به فروشندگی بپردازد، و خیالش راحت بود که هیچگاه مدیر و معلمان دبیرستانی که او در آن تحصیل می کرد، گذرشان به ستاره و مغازه ای که او در آن کار می کرد نمی افتاد.
آن نگاه شرم آگین معصوم، خبر از بروز فاجعه ای که در بین دو تضاد قرار داشت می داد. تضاد رنگها و رفتارها و حرف ها! آنچه را  که در محیط آموزشی مدرسه می دید و آنچه را که در محیط تجاری ستاره حس می کرد.
دخترک نوجوان، چه نسبتی با صاحب مغازه داشت و چرا در این مغازه تنها به کار مشغول بود و بابت فروشندگی چند حقوق می گرفت، سوالاتی بود که جوابش می توانست تا حدی باعث واکاوی بعضی از موضوعات شود. دخترک نوجوان، که گاه شاید خیلی دیر، معنی نگاه معنی دار بعضی خریداران را بفهمد، انگار که مجبور بود تا هزینه «سنگین» تحصیل در مدرسه غیرانتفاعی (......) و تهیه پوشاک خود را با  حقوق این شغل در بیاورد، و اما این فروشنده جوان، وقتی که در کنار همشاگردی خود سرکلاس درس قرار می گیرد، چه به آنها یاد خواهد داد، و چه به آنها خواهد گفت، و آیا جو و محیط موجود امروز ستاره یزد، مناسب فعالیت یک دختر دانش آموز دبیرستانی می باشد؟ مدیره دبیرستان با چه متد و منشی قادر به مدیریت صحیح این دبیرستان خواهد بود؟ دبیرستانی که براحتی در آن خط و گوشی تلفن همراه خرید و فروش و رد و بدل می شود!
دختران مهاجر خوش اندام آرایش کرده ای از شهرهای مختلف ایران، در فروشگاههای بسیاری در سطح شهر و بخصوص ستاره یزد مشغول بکار می باشند، دخترانی که در پی آگهی های پخش شده ای که خبر از «حقوق مکفی» می داده، استخدام و مشغول شده اند، دختران و زنانی که شرط اولیه استخدام خیلی از آنها، زیبایی و داشتن «روابط عمومی بالا» بوده است. دختران و زنان جوان، امروز با آزادی، در مغازه هایی که صاحبان آن «مرد» هستند مشغول کارند، و اما حکایت و قصه و «فاجعه» از اینجا آغاز می شود...
هیچ تحقیق و تحلیل و پژوهشی در رابطه با عمق حادثه منتهی به فاجعه وجود ندارد، و تحلیل ها، همه بر حسب شواهد و حدسیات می باشد، و اینک وقت آن است که مدیران و مسئولان سیاسی و فرهنگی شهر و استان، بدون شعار زدگی و اسیر جو شدن، تکلیف خودشان و مردم را روشن ساخته و اینگونه به رشد تضادها دامن نزنند.
یزد، یا دارالعباده و حسینیه ایران هست، یا نیست؟ و اما بسیاری از یزدی هایی نیز که در این شهر، کنار غیر یزدی ها زندگی می کنند، نمی دانند که اینجا دارالعباده و حسینیه ایران هست یا نیست؟
شما چه فکر می کنید؟
یزد، دارالعباده و حسینیه ایران است؟
این بحث ادامه دارد....
تبصره اول:امام جمعه و نماینده محترم ولی فقیه در یزد، و استاندار و فرماندار و شهردار و مدیرکل آموزش و پرورش و ارشاد و رئیس سازمان تبلیغات و دو روحانی عضو شورای شهر، آخرین بار کی به مجتمع تجاری ستاره و آریا رفته اند؟ باور کنیم ستاره و آریا نیز حقیقتی در عمق واقعیت یزد هستند.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا