زمان : 19 Mordad 1398 - 00:32
شناسه : 151633
بازدید : 3231
شاعرانی که در قامت سخنگویان یک نهضت ظاهر شدند شاعرانی که در قامت سخنگویان یک نهضت ظاهر شدند گفت‌وگو با دکتر باقر صدری‌نیا ، پژوهشگر ادبیات مشروطه

گفت‌وگو با دکتر باقر صدری‌نیا ، پژوهشگر ادبیات مشروطه

شاعرانی که در قامت سخنگویان یک نهضت ظاهر شدند




مهسا رمضانی
خبرنگار
اگر بخواهیم تاریخ ادبیات معاصر را مرور کنیم، بدون شک «دوره مشروطه» یکی از نقاط عطف در تاریخ ادبیات ما بشمار می‌‌رود، در این مرحله است که ادبیات برخلاف گذشته خود که بیشتر بر اموری انتزاعی تأکید داشت، به امر انضمامی و رابطه حاکمان و شهروندان می‌پردازد و به نوعی در این دوره است که می‌توان برای ادبیات «مسئولیتی اجتماعی» قائل شد. ادبیات و آثار ادبی در مسیر مطالبات اجتماعی و سیاسی تا آنجا پیش رفت که به‌گواه بسیاری از مورخان، به یکی از اصلی‌ترین پایه‌های مشروطه بدل شد.بر آن شدیم تا در این باره با دکتر باقر صدری‌نیا گفت‌وگویی داشته باشیم با این پرسش محوری که «چرا ادبیات، ابزاری برای مطالبات مشروطیت شد؟» دکتر صدری‌نیا، استاد ادبیات دانشگاه تبریز است که در زمینه ادبیات عصر مشروطه دیدگاه‌های قابل‌تأملی دارد. در این راستا، می‌توان به دو تحقیق او در این زمینه اشاره کرد؛ یکی «شکل‌گیری اندیشه ملیت در ایران و انعکاس آن در ادبیات عصر مشروطه» و پژوهش دیگرش با عنوان «تأثیر ادبیات نوگرای ترک بر شعر فارسی عصر مشروطه». او در این گفت‌وگو برخی شاعران مشروطه را سخنگویان این نهضت می‌خواند و در نقش برجسته ادبیات در شکل‌گیری و پیشبرد این جریان صحه می‌گذارد.
جناب دکتر صدری‌نیا، یکی از نقاط عطف در تاریخ ادبیات ما، به دوران مشروطه بازمی‌گردد، چه شد که ادبیات با جریان عامِ نوسازی پیوند خورد؟
به‌طور کلی ادبیات عصر مشروطه را باید در متن تحولات عام اجتماعی آن دوره بررسی کرد. نمی‌توان به‌طور مستقل و بدون توجه به پیوند ادبیات با شرایط اجتماعی به مطالعه آن پرداخت. بالاخره ادبیات هم بخشی از فرهنگ است که در یک وضعیت خاص زمانی شکل گرفته است.
ادبیات عصر مشروطه چه آبشخوری داشت؟
واقعیت این است که ریشه تحولات ادبیات عصر مشروطه حداقل به 60-50 سال پیش از مشروطه بازمی‌گردد. پیشینه تحولاتی که به جنبش مشروطه‌خواهی انجامید به جنگ‌های ایران و روس می‌رسد. از آن دوره است که «ضرورت نوسازی» در ایران مطرح می‌شود.
بعد از شکست ایران از روس و جمع‌بندی نسبی از این شکست، گروهی از روشن‌بینان ایرانی چه در درون ساختار قدرت و چه در بیرون این ساختار متوجه می‌شوند که یکی از علت‌های اصلی این شکست‌ها، عقب‌افتادگی کشور از قافله تمدن جدید و بهره‌نگرفتن آن از ابزار و امکانات جدیدی است که روسیه از آن برخوردار بود. با وجود اینکه این گروه از کارگزاران و روشن‌بینان نتوانستند به جمع‌بندی دقیقی دست پیدا کنند اما به هر حال، متوجه شدند که برای برون‌رفت از ورطه شکست و حفظ کیان میهن ایران باید دست به نوسازی بزنند.
این نوسازی از کجا و با چه کسانی کلید خورد؟ و چطور از «نوسازی» به «تغییر ساختار قدرت» منتهی شد؟
در آغاز این نوسازی را کارگزاران حاکمیت بخصوص آن بخش از کارگزارانی که در دارالسلطنه تبریز مستقر بودند و روشن‌بین‌تر از دیگر کارگزاران بودند، کلید زدند؛ اینها عمدتاً نوسازی را به نوسازی اقتصادی، فنی و نظامی خلاصه می‌کردند؛ اما بعدها بویژه در دوره ناصرالدین‌شاه که جریان‌های روشنفکری خارج از ساختار قدرت هم بتدریج شکل گرفت، ضرورت نوسازی در عرصه‌های فرهنگ و سیاست هم مطرح شد.
این روشنفکران بر این باور بودند که بدون توجه به تغییر در ساختار سیاسی و فرهنگی، نمی‌توان به نوسازی حقیقی دست یافت. لازمه نوسازی اقتصادی، فنی و نظامی، نوسازی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است و باید این دگرگونی‌ها به شکلی توأمان محقق شود. از این رو، بر ایجاد تحول در ساختار قدرت تأکید کردند.
مسأله لزوم دگرگونی ساختار قدرت بخصوص از نیمه‌های حکومت ناصرالدین شاه، اندک اندک مطرح می‌شود و هر چه ما به دوره مشروطه نزدیک‌تر می‌شویم، این مسأله با جدیت بیشتری طرح و پیگیری می‌شود.
«نوسازی ادبی» چطور در این روند جا گرفت و خود منشأ تحول شد؟
واقعیت این است که باید تکوین و تحول ادبیات مشروطه را هم در یک چنین فضای فکری بررسی کرد. نخستین پیشگامان ادبیات جدید ایران، در حقیقت همان نخستین روشنفکران ایران بودند، اینها خواهان ایجاد تحول در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودند و بر این باور بودند که برای تسریع تحولات باید ادبیات متناسب با آن را پدید آورد. به همین دلیل به ضرورت «نوسازی ادبی» روی آوردند. از این کسان می‌توان از میرزا فتحعلی‌خان آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و دیگران نام برد. در حقیقت از اینجا بود که ادبیات با جریان عام نوسازی پیوند خورد. در حقیقت ادبیات دوره مشروطه تحت تأثیر آموزه‌ها و دیدگاه‌های ادبی، اجتماعی و سیاسی همین روشنفکران شکل گرفته است.
در نوسازی آثار ادبی، چه مؤلفه‌هایی محل توجه روشنفکران بود؟
 روشنفکران در خلق اثر ادبی عمدتاً بر دو نکته تأکید داشتند، نخست؛ «سودمندی اجتماعی اثر» به لحاظ محتوایی؛ به این معنا که آثار ادبی بتواند با تنویر افکار و ایجاد حسّ میهنی، برانگیختگی اجتماعی ایجاد کند و دوم؛ «سهولت و سادگی اثر ادبی»؛ به این معنا که اثر ادبی به لحاظ صورت و فرم به گونه‌ای باشد که برای طیف وسیعی از مردم قابل فهم باشد. گرچه چنین رویکردی به خلق اثر ادبی، خواه‌ناخواه از اعتبار هنری و جنبه‌های زیباشناختی اثر می‌کاست، هرچه بود التهاب درونی جامعه و تب و تاب‌هایی که روز به روز دامنه می‌گرفت با چنین شیوه‌ای سازگاری افزون‌تری داشت.
چرا اساساً «ادبیات» ابزاری برای مطالبات مشروطیت و بیان ظلم شد؟
از دیرباز شعر با فرهنگ ایرانی عجین بوده است. بسیاری از کسانی که چه بسا سوادی هم نداشتند با شعر به گونه‌ای مأنوس بودند. ما در گذشته شاعران بی‌سوادی داشتیم که شعر می‌گفتند اما نمی‌توانستند آن را بنویسند. مردمانی بودند که از طریق حضور، در قهوه‌خانه‌ها، تکیه‌ها و مساجد با شعر دمخور بودند ولو اینکه بدرستی نمی‌توانستند به تحلیل و تبیین آنها بپردازند. از این رو، می‌توان گفت که شعر با فرهنگ ایرانی درهم تنیده است. بنابراین در دوره مشروطه یکی از رسانه‌های اصلی برای بردن آرمان‌های مشروطه به میان مردم شعر بود. شاید به همین دلیل فراگیری و قدرت نفوذ و تأثیر شعر بود که «ادبیات» ابزاری برای بیان مطالبات مشروطیت شد، بویژه اینکه شاعران طبیعتاً بر مبنای دیدگاه پیشگامان ادبیات جدید ایران کوشش می‌کردند شعر را به گونه‌ای به سطح فهم توده‌های وسیع‌تری از مردم نزدیک سازند.
فهم شعر برخی از شاعران دوره مشروطه چندان نیازی به باسواد بودن مخاطب نداشت. بسیار اتفاق می‌افتاد که یک نفر این اشعار را در قهوه‌خانه‌ها یا بر بالای منبرها و در اجتماعات مردم می‌خواند و مردمی که چه بسا از سواد بهره‌ای نداشتند به وجد می‌آمدند. شعر یک رسانه بسیار قوی در آن دوره بود و در گسترش آرمان‌های مشروطه در میان مردم سهم ارزنده و بزرگی داشت و بسیاری از مردم بی‌سواد هم می‌توانستند با این اشعار ارتباط برقرار کنند و در حد فهم خود از آن بهره ببرند.
چه قشر از مردم بیشتر در جریان مشروطه‌خواهی حضور داشتند؟
مردم در دوره مشروطه تقریباً برای نخستین‌بار بود به صحنه کارزارهای اجتماعی می‌آمدند. از این رو، طبیعی بود که همه مردم در جریان مشروطه‌خواهی حضور نداشته باشند. بسیاری از روستاها به‌طور کلی از این حادثه (مشروطه‌خواهی) برکنار بودند. تعداد زیادی از شهرها مثل روستاها بودند یعنی چندان مشروطه‌خواهی در آنجا مطرح نبود. بیشتر در شهرهای بزرگ بود که مشروطه‌خواهی زمینه جذب توده‌ها را داشت و حتی در شهرهای بزرگ هم، همه مردم در خیزش مشروطه‌خواهی حضور نداشتند. بنابراین، وقتی از مردم در جریان مشروطه سخن به میان می‌آید، منظور مردمی هستند که عمدتاً در شهرها ساکن‌اند؛ البته این طیف از مردم در حال گسترش بودند و هر چه زمان می‌گذشت، آرمان‌های مشروطه ولو به‌صورت شعاری بیشتر در میان مردم رسوخ پیدا می‌کرد.
همه شعرهای عصر مشروطه حاوی اندیشه‌های مشروطه‌خواهی بود؟
خیر، در مشروطه ما با طیف‌های متنوعی از شاعران مواجه هستیم و اینگونه نبود که همه شعرهای عصر مشروطه حاوی اندیشه‌های مشروطه‌خواهی باشد. می‌توان طیف‌های مختلفی را در عرصه شعر این دوره از هم تفکیک کرد؛ طیف اصلی شعر مشروطه را شاعرانی تشکیل می‌دهند که مضمون و درون مایه شعر آنان در مدار جنبش مشروطه‌خواهی قرار می‌گرفت یا به عبارتی حال و هوای مشروطه در کلام و شعر آنان انعکاس وسیعی داشت؛ البته در درون این طیف هم می‌توان از منظرهای گوناگون به تقسیم‌بندی‌هایی قائل شد؛ مثلاً از ادیب‌الممالک فراهانی و ملک‌الشعرای بهار گرفته تا میرزاده عشقی، عارف، سید اشرف، فرخی یزدی و... اینها آن شاعرانی هستند که طیف اصلی شعر مشروطه را شکل می‌دهند، از این جهت که در شعرشان حال و هوای مشروطه بیش از دیگران بازتاب یافته است.
اما طیفی از شاعران، در حاشیه شعر مشروطه قرار دارند، اینها کسانی هستند که در دوره‌هایی گاهی در شعرشان فضای مشروطه‌خواهی انعکاس داشته است، اما نمی‌توان آنان را سخنگوی نهضت مشروطه تلقی کرد؛ مثل ادیب نیشابوری، ادیب پیشاوری، حیدرعلی کمالی، وحید دستگردی. در کنار اینها طیف دیگری وجود دارد که به مراتب دور از حال و هوای مشروطه‌خواهی قرار دارند و بیشتر بازتاب‌دهنده حال و هوای گذشته هستند و در شعرشان فضای مشروطه انعکاسی ندارد مثل شوریده شیرازی، میرزا حبیب خراسانی و دیگران.
وقتی ما به شعر مشروطه می‌پردازیم باید این طیف‌ها را از هم تفکیک کنیم. علاوه بر این، چه بسا بتوان از منظرهای دیگری تقسیم‌بندی‌های دیگری ارائه کرد؛ از جمله از حیث رویکردهای خاص شاعران به رخدادها و اندیشه‌های اجتماعی آن عصر و اینکه چه مقدار دیدگاه رادیکال یا محافظه‌کارانه‌ای نسبت به مسائل داشتند یا میزان تحول‌طلبی در ساخت و صورت و درونمایه شعر آنان چگونه بوده است.
چرا مشروطه در ایران حتی با کمک ظرفیت‌های ادبیات هم نتوانست به سرانجام مطلوب برسد؟
با وجود آنکه جنبش مشروطه‌خواهی به تحقق همه آرمان‌های خود نتوانست دست پیدا کند و شرایط عینی و ذهنی جامعه و مناسبات داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی هم برای این امر مهیا نبود و جنبش در مرحله‌ای از تاریخ رخ داده بود که امکان دستیابی به همه آرمان‌ها وجود نداشت، با این حال، مشروطه را باید در روند تاریخ به‌صورت یک «پروسه» دید نه یک «پروژه»؛ مشروطه همچنان در تاریخ ما استمرار دارد. آرمان‌هایی که در دوره مشروطه مطرح بود، هرگز شکست نخورد هر چند که آن آرمان‌ها مدتی از صحنه اجرا و عمل کنار گذاشته شد اما هرگز تاریخ ما را ترک نکرده است.
پس بنابراین شما مشروطه را یک «پروژه شکست‌خورده» نمی‌دانید؟
خیر، از مشروطه می‌توان با عنوان آغاز یک پروسه‌ای تاریخی سخن گفت نه یک پروژه شکست خورده. این پروسه در دوره مشروطه شروع شد و با افت و خیزهایی تداوم پیدا کرد، در دوره‌هایی تا حدی متوقف شد اما هیچگاه به‌طور کامل از ساحت جامعه کنار گذاشته نشد و همچنان تا تحقق نهایی و استقرار «آزادی» و «عدالت» و «حاکمیت مردم» تداوم خواهد داشت.