زمان : 04 Bahman 1398 - 18:10
شناسه : 156377
بازدید : 5145
یک روز با خبرنگاران و تأملی دیگر یک روز با خبرنگاران و تأملی دیگر حمیدرضا مرامی-خبرنگار کارشناس ارشد علوم سیاسی

یزدفردا :مرامی خبرنگاریزدفردا :هر از گاهی درباره برخی از موضوعاتی که ذهنم را مشغول می کند , می نویسم . این کاری است که خیلی ها انجام می دهند و برای به اشتراک گذاری اندیشه های خود از رسانه های ارتباط جمعی استفاده می کنند . خواه صفحه خصوصی برنامه های مجازی باشد , خواه سایت ها و نشریه های مختلف ; اولین بار بود که به پیشنهاد سردبیر محترم یزدفردا همراه با سایر خبرنگاران رسانه ها به پوشش خبری مشغول شدم . آن هم پوشش خبری سفر یک روزه عالی ترین مقام قضائی کشور به استان یزد.

یک روز قبل از این رویداد برای اخذ کارت شناسایی خبرنگاری به روابط عمومی دادگستری مراجعه کردم . جلسه توجیهی نیز تشکیل شد تا از محدودیت ها و امکانات پوشش خبری مطلع گردیم .
در همان جلسه متوجه سنگینی کار شدم اما متوجه حساسیت بیش از حد خبرنگاران جهت امتیاز گیری بیشتر در امر پوشش خبری نشدم !!!


آیا در رقابت با یکدیگر می جنگیدند؟

آیا هنر خبرنگاری خود را به رخ هم می کشیدند؟

آیا رسالت بزرگی را احساس می کردند که محدودیت ها سبب نارسایی آن می شد؟

آیا به دنبال جذابیت های سفر مقام قضائی بودند؟

آیا می خواستند بیشتر دیده شوند ؟

آیا می خواستند سرعت عمل خود را به رخ یکدیگر بکشند؟

آیا جهت ماندگاری در عرصه خبرنگاری تلاش می کردند؟

آیا به دنبال رضایت سردبیران خود بودند؟

آیا اهمیت شغل خود را تبلیغ می کردند؟

آیا رجحان و برتری خود نسبت به روابط عمومی ها را برجسته می کردند؟

آیا می خواستند نشان دهند چیزی کمتر از خبرنگاران پایتخت نشین ندارند ؟

آیا همه این آیاها درهم تنیده شده بود؟

افکارم پرشد از سوالاتی مبهم و من به دنبال پاسخ آنها بودم . در این میان آنچه برای من مسجل شده بود این بود که رویداد بسیار مهمی هم برای من و هم برای خبرنگاران در حال رقم خوردن بود!!!

صبح روز پنجشنبه سوم بهمن سال 1398خورشیدی طبق قرار جلوی مسجد حظیره با اندک وسایلم که یک تلفن همراه , یک شارژر , چند برگ کاغذ سفید , یک هندز فری و یک قلم بود حضور یافتم .
مسئول هماهنگی به استقبال ما آمد و از گیت حفاظتی و چک شدن وسایل و ادوات عبور کردیم .

دو فرشته به عنوان مأمور برایمان گمارده بودند تا هرگونه جابجا شدنمان با هماهنگی و اجازه آنان باشد. تأکید هم کردند که اگر از حالت آمادگی و قرنطینه خارج شویم ممکن است دیگر مراحل حفاظتی برای ما تکرار نشود و از ادامه همراهی باز بمانیم!!!

گوشه ای از مسجد را برای ما نشان دادند تا از آن فضا جهت پوشش خبری استفاده کنیم .

برنامه از این قرار بود که حمل هرگونه تلفن همراه برای پوشش مستقیم صدا و تصویر ممنوع بود به همین خاطر به دوگروه تقسیم شده بودیم .

یک گروه با دوربین عکاسی و فیلمبرداری به داخل جلسه برای تهیه گزارش تصویری حضور می یافتند و یک گروه به اصطلاح خبرنگاران مکتوب در همان مکان قرنطینه مستقر بودیم و صرفا صدای جلسات را می شنیدیم و از روی صوت باید خبر را تهیه و از طریق تلفن همراه , تبلت و یا لپ تاپ به خبرگزاری های مربوطه مخابره می کردیم .

من به همراه حدود بیست نفر خبرنگار در این امر مهم شرکت کرده بودم .

گروه های سنی خبرنگاران بسیار جالب بود از افراد کم سن و سال در این جمع حضور داشتند تا افرادی که سن بالایی داشتند و ریش و موی خود را در این راه سفید کرده بودند .

جنب و جوش و اشتیاق کاری آنان من را به وجد آورده بود . به محض ورود به مسجد انگار مسابقه ای آغاز شده بود و همه دنبال پریز برق می گشتند و جای خود را کنار آن مستقر می کردند تا بتوانند در زمان نیاز به برق دسترسی داشته باشند .

خوش و بش های صمیمانه آنان مشخص می کرد که سالیان متمادی به همین منوال در محیطی رقابتی و رفاقتی کار کرده اند .

غریبه میان آنان من بودم به همین خاطر یا می پرسیدند که از کدام رسانه هستم یا زیرچشمی کارت خبرنگاری ام را نگاه می کردند و یا با پیش داوری فکر می کردند که از سوی بچه های بالا مامور شده ام تا مراقب خبرنگاران باشم !!

گاها انگار پچ پچ هایشان را از فاصله دور می شنیدم و نگاه های پر از سوال و کنجکاوی آنان را حس می کردم .

مهمان عزیز یزد وارد مسجد شد و به یکباره با سرعت فراوان همه خبرنگاران ; پشت خط مسابقه شبیه دو میدانی قرار گرفته و نفس عمیقی کشیدند و منتظر به صدا درآمدن سوت شروع مسابقه ماندند !!!

دیدن این منظره برای من آنقدر زیبا بود که نمی توانستم از تماشای آن دل بکنم اما بالاخره من هم جهت پوشش خبری اعزام شده بودم و می بایست رسالتم را انجام می دادم.

برنامه آغاز شد ; صحبت های سخنرانان توسط خبرنگاران با سرعت هرچه تمام تر به نوشتار تبدیل می شد .

یکی تندتند روی کاغذ می نوشت , یکی تندتند روی لپ تاپ تایپ می کرد, یکی تندتند روی تلفن همراه نگارش می کرد و یکی هم همزمان سخنان سخنوران را از طریق تلفن برای شخصی آن سوی خط بازگو می کرد!!!!

عکاسان در مسابقه دو رفت و برگشت بودند چون باید عکس های خود را از دوربین به تلفن همراه و ...جهت انتقال آن به خبرگزاری ها تخلیه می کردند .

من هم سعی کردم از قافله عقب نمانم . اول کاغذ و قلمم را روی میز گذاشتم و شروع کردم به سریع نوشتن اما انگار هنوز پشت خط مسابقه بودم و حرکت رو به جلویی نداشتم . اعتراف می کنم که از کم سن و سال ترین خبرنگار هم عقب افتادم !!

شیوه را تغییر دادم و سعی کردم همراه با سخنرانی روی تلفن همراه تایپ کنم وباز هم تکرار شکست !!!

زیرچشمی بقیه را نگاه کردم ...کارشان عالی بود . برق آسا می نوشتند . هر از گاهی از روی دست هم برای کلمات جاافتاده تقلب می کردند !!

عکاسان هم بسیار عالی بودند و با سرعت نفس گیر کارشان را انجام می دادند . اینهمه نشاط کاری را مدت مدیدی بود که ندیده بودم .

نمی توانستم ذوقم را از دیدن این همه تلاش پنهان کنم . خلاصه تصمیم گرفتم صدای سخنرانی ها را در زمان های دو دقیقه ای ضبط و آنی ارسال کنم تا به لحاظ صوت رتبه اول را کسب کنم !! گاها کل سخنرانی را ضبط می کردم و بعد مجدد گوش می دادم و جملات کلیدی را جهت ارسال خبری به اشتراک می گذاشتم .

شیطنت برخی از خبرنگاران جهت پوشش بهتر خبر که مجبور بودند از برخی قوانین اعلام شده تخطی کنند, از چشم های تیز بین حفاظت دور نمی ماند و سبب ایجاد فضای تنش و استرس برای همه خبرنگاران می شد .

اما گویا جهت ربودن گوی سبقت از سایرین, این کارها برایشان عادی بود . شاید چنین تخلفی من انجام می دادم و توبیخ می شدم به حدی چهره ام قرمز می شد که می خواستم آنجا را ترک کنم اما دیدم همان. عزیزان با قدرت مضاعف و با این دید که افتخاری نصیبشان شده به کار خود ادامه دادند البته با رعایت بیشتر قوانین ...

ماشین خبرنگاران قرنطینه بود و دوستان رسانه با فرشته های گماشته اشان از مکانی به مکان دیگر مراجعه می کردند.

در این مسیر ها فرصت مناسبی ایجاد شد تا با برخی از خبرنگاران هم صحبت شوم . حرف هایشان جالب بود ...

عزیزی گفت اگر یک رخداد حاشیه ای را به سرعت مخابره نکنیم و دیگر خبرگزاری ها کار کنند از سوی سردبیر توبیخ می شویم که پس کجا بودیم که آن صحنه را ندیدیم . عزیزی دیگر گفت کار ما پر از استرس است تازه امروز بسیار عالی و بی تنش پیش رفته در حالی که در برخی از موارد با درگیری های لفظی و گاها فیزیکی مواجه می شویم .

عزیز دیگری گفت اولین بار است که خبر سیاسی کار می کنم و این حرفه را دوست دارم . اشتیاق فراوانش را در چهره مصمم او می شد دید . عزیز دیگری از تنها گذاشتن فرزندانش جهت انجام رسالتش گفت و دیگری گفت خوب است که این سفر یک روزه است وگرنه بیچاره بودیم !!
سروری دیگر از واژگان مورد استفاده در خبر ها گفت و گفت که محدودیت هایی دارند مثلا در خبر ها از فعل گردید و می گردید نمی توانند استفاده کنند و جملاتشان باید به فعل شد و می شد , منتهی شود!!

با خود فکر کردم که دیدن برخی از مشاغل و نحوه کار کردشان اگرچه بسیار لذت بخش و شوق برانگیز است اما وقتی که به لایه لایه های مشکلات آن صنف پی میبریم , می بینیم چه مشکلاتی را جهت نشان دادن آن همه زیبایی به دوش می کشند .

به یاد شالیکاری افتادم . یکی از زیباترین انواع کشاورزی شالیکاری است . از زمین تیره تا سبزی ساقه های برنج و در نهایت خوشه های طلایی آن , همه نوع رنگ زیبا را می بینیم و از دیدن زنان و مردان پرتلاش در شالیزارها لذت می بریم اما فقط یک کشاورز می داند که متحمل چه سختی هایی است !!!

باز  یادم افتاد که رئیس جمهوری , رانندگی را شغل مفرح تشخیص داده بودند که چون دائم در سفر هستند لابد لذت هم می برند !!!! و آن شغل را از گروه مشاغل کار سنگین خارج کرد.!!!!!!

قضاوت ظاهری در خصوص مشاغل به چشم من یک بیماری جلوه کرد و از ذوق زدگی اولیه ام نسبت به کار پرمشغله خبرنگاری شرمنده شدم .

روز بسیار خوب و خوشه چینی ارزشمندی را کنار خبرنگاران استان تجربه کردم و از صمیم قلبم بابت آموزگاریشان سپاسگزار آن عزیزانم که سبب شدند آموخته های فکری ام بیش از پیش پروارتر گردند.

از سردبیر محترم و معزز رسانه یزد فردا , جناب آقای حسین جلالی هم بسیار متشکرم که این فرصت طلائی را جهت هم نشینی با اصحاب رسانه  و کسب تجربه خبرنگاری در اختیارم قرار داد.


تندرست , موفق و مانا باشید .