زمان : 09 Mehr 1392 - 01:54
شناسه : 77391
بازدید : 14306
غزلی از وحشی بافقی :ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست..............بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست غزلی از وحشی بافقی :ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست..............بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

ابـروی تـو جـنبـید و خـدنگی ز کمان جـسـت بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
این چـشـم چـه بـود آه کـه نـاگـاه گـشـودی این فتـنه دگر چیست که از خواب گران جست
مــن بــودم و دل بــود و کــنـاری و فــراغــی این عشق کجـا بـود که ناگه بـه میان جـسـت
در جـرگـه او گـردن جـان بــسـت بـه فـتـراک هـر صـیـد کـه از قـیـد کـمـنـد دگـران جــسـت
گـردن بــنـه ای بــســتــه زنـجــیـر مـحــبــت کز زحـمت این بـند بـه کوشش نتـوان جـسـت
گفتـم که مگر پـاس تـف سـینه تـوان داشت حـرفـی بـه زبـان آمـد و آتـش ز دهان جـسـت
وحشی می منصور به جام است مخور هان ناگاه شـدی بـیخـود و حـرفـی ز زبـان جـسـت