زمان : 16 Mehr 1392 - 22:40
شناسه : 78092
بازدید : 12253
غزلی از وحشی بافقی:تـنـد سـویم بـه غـضـب دیـد کـه بـرخـیـز و بـرو/	خـسـکـم در تـه پـا ریـخـت کـه بـگـریز و بـرو مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:تـنـد سـویم بـه غـضـب دیـد کـه بـرخـیـز و بـرو/ خـسـکـم در تـه پـا ریـخـت کـه بـگـریز و بـرو

سرویس فرهنگی یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

.تـنـد سـویم بـه غـضـب دیـد کـه بـرخـیـز و بـرو/خـسـکـم در تـه پـا ریـخـت کـه بـگـریز و بـرو

   " را در ادامه می خوانید:      روحش شاد

تـنـد سـویم بـه غـضـب دیـد کـه بـرخـیـز و بـرو خـسـکـم در تـه پـا ریـخـت کـه بـگـریز و بـرو
چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو
پـیش رفـتـم کـه بـکـش دسـت من و دامن تـو گـرم شـد کـاتـش مـن بـاز مـکـن تـیـز و بـرو
می نشـسـتـم که مگر خـار غـم از پـا بـکشـم داد دشــنـام کـه تــقــریـب مـیـنـگـیـز و بــرو
وحـشـی این دیده کـه گردید همه اشـک امید آب حــســرت کـن و از دیـده فـرو ریـز و بــرو

و یادش گرامی باد