زمان : 11 Aban 1386 - 22:47
شناسه : 8109
بازدید : 4459
یک آه با آرزوی اضافه!!!!! یک آه با آرزوی اضافه!!!!!

نامه وارده به يزدفردا

یک آه با آرزوی اضافه!!!!!

 بالاخره میدان معروف نعل اسبی از حالت قدیمی خود در آمد. حالا برای خودش بیا و برویی دارد که بیا و ببین ! درخت و سبزه و گل و چمن و سنگ فرش و صندلی و آبنما و فواره و یک طرفش هم ایستگاه پلیس 110 ... جای بسی تشکر و قدر دانی دارد . اما از که ؟

متحیری که این همه تحول مثبت را به که نسبت دهی ! آیا شهردار جدید ؟ بعید میدانم !

چرا که میدان نعل اسبی در عمر طولانی خود شاهد خدمت 4،5 نفر شهردار از هر سن و سال و صنف و طبقه بوده و آب از آب تکان نخورده و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده . حالا چه شده که میدان از این رو به آن رو گردیده، متحیریم .

می شود، آیا کار شورای محترم شهر باشد ؟ آخر یکی از اعضای شورا در این حوالی جای پایی دارد .

حکما او این درد کهنه را علاج کرده . خدا بهتر می داند. در هر حال کار خوبی شده است و ما وظیفه داریم که از عامل اصلی اش تشکر کنیم . بالاخره هر گوشه شهر که درست شود در آبادانی، یک قدم رو به جلو برداشته ایم .

اما حالا من میخواهم از شورای مفید شهر یک دعوتی بکنم .

 ای خانم یا آقای شورای شهر بی زحمت تشریف بیاورید به چهارمین فلکه صفائیه ( ببخشید چون این میدان هنوز اسم ندارد مجبورم این طوری آدرس بدهم ) : این میدان در نقطه تقاطع بلوار شهیدان اشرف و طراوت و یک بلوار دیگر که آن هم هنوز اسم ندارد واقع شده یک طرفش هم دیوارهای انتهایی دانشگاه و دخمه زرتشتیان است . خوب، حالا که نشانی را دانستید پس بی تعارف تشریف بیاورید . لطفا شهردار محترم ، مسئول برق، ریاست پلیس، رئیس اورژانس و خبرنگار صدا و سیما را هم با خود بیاورید . ( البته چون منطقه فاقد روشنایی است زمان مهمانی را روز تعیین کرده ایم ) مهمانی جالبی است شما از عجیب ترین میدان و بلوار های کشورمان بازدید می کنید .

میدان و بلوارهایی که از جهت شکل و اندازه و تناسب و هماهنگی و استانداردها دارای بالاترین رکوردهای جهانی است . الحمد الله هیچ نیازی به توضیح و توصیف ندارد . فقط کافی است نظاره کنید .

البته آمار تصادفات و جراحات و خسارات که از زمان حضرات اورژانس و پلیس بشنوید خود موید این واقعییت است . آنگاه از شهر دار محترم بخواهید طراح این میدان و بلوار ها را پیدا کند وحداقل یک دیپلم افتخار شهر سازی به ایشان هدیه کنند .

اگر چه حق ایشان به لحاظ خساراتی که به بیت المال اهدا کرده اند خیلی بیشتر از اینهاست . بگذریم بهتر است فقط آه بکشیم و سخن نگوییم که فراوان گفته ایم و به جایی نرسیده است .

می گویند آه ، گاهی اثر میکند ! به علاوه، این بار میخواهم اگر زیادی نمی شود یک آرزو هم داشته باشم ( یعنی یک آه با آرزوی اضافه ) : ای کاش میشد، اتفاقی بیفتد و یک آقا یا خانم از زعما و بزرگان و مسئولین و ذی نفوذین ( از شورا یا غیر آن فرقی نمیکند ) یک ملکی، مرکزی، خانه ای، مغازه ای، چیزی اینجا می داشتند(نه اینکه خدانکرده مثل من با یک تصادف گذرش به اینجا بیفتد) همین خودش مایه برکت میشد و قطعا کلی حرکت به تیمن و تبرک آن حادث می گردید. می گویید نه ! – صبر کنید تا شاید این درخت آرزو بالاخره به بار نشیند.

نامه وارده به يزدفردا

يزدفردا