علي‌اكبر شير سليميان * فرهنگي بازنشسته – يزد

اخيراً در بيشتر خبرگزاري‌ها آمده بود كه «محمدعلي محمديان» معلم اهل سنت شهر مريوان وقتي وارد كلاس شد و سر تراشيدة شاگردش «ماهان رحيمي» را ديد به منظور دلداري و به خاطر همدردي با او فرداي آن روز سرش را تراشيد و بعد هم دانش‌آموزان كلاس به او تاسي جستند و براي تسلي خاطر دوستشان سرها را تراشيدند.
تا اينجاي كار هم اقدام «محمديان» عزيز قابل ستايش و تقدير است و هم حركت خود جوش و گرم صميمي دوستان «ماهان » كه با او همراه و هم شكل شدند!
اما وقتي براي اولين بار اين حركت صد در صد عاطفي رسانه‌اي شد بسياري از عوامل وزارت خانه دست به كار شدند تا تنور گرم مي‌باشد حيف است از آن استفاده نكنند و از اين خمير مستعد و مهيا ناني تازه و تخمه رو نپزند، سپس آن را با نعناع و تخمه عرضه نكنند. مثل اينكه موقعيت مناسبي پيش آمد تا دست اندركاران امر خطير تعليم و تربيت صلاح و صرفه خود و دستگاهشان را در اين ديدند كه زمان براي سرگرمي سر شاغلاني كه شغل انبياء دارند مناسب است. به ويژه كه سر «محمديان» عزيز هم خيلي صاف و صيقلي از آ ب در آمده بود.
آنگاه به پاس حركت او و به خاطر تجليل از اين اقدام خير خواهانه‌اش به تهران دعوت مي‌شود و با جناب فاني وزير آموزش و پرورش و... عكس مي‌گيرد.
مگر گاهي چنين اتفاقاتي رخ دهد كه آقايان داد سخن دهند كه:
«اگر انسان و انسانيت را آرزو مي‌كنيم، اگر به دنبال آينده مطلوب و پيشرفت و تعالي كشور مي‌گرديم بايد از آموزش و پرورش و از مدارس آغاز كنيم، ‌معلمان را پاس بداريم و. ... »
نيز در فرازي از مقاله عزيز بزرگواري كه دبيركل شوراي عالي آموزش و پرورش مي‌باشد نوشته شده ‌است:
«شغل معلمي از دير زمان و در تمام فرهنگ‌ها و بين تمام اقوام و ملت‌ها حرفه‌اي محترم و ارزشمند بوده است و در مكتب انسان ساز اسلام شغل معلمي شغل انبياء است و معلمان رهروان صادق و صديق اولياء الهي هستند، آنان كه اين مسئووليت را آگاهانه و عاشقانه انتخاب كرده‌اند چون شمع مي‌سوزند تا راه ديگران را روشن كرده و به آنان حيات بخشند آنان فرزندان ديگران را بر دوش خود نهاده و تا افق‌هاي دور بالا مي‌برند. .... »
جان سخن اينجاست كه اخيراً اين اتفاقات ظهور و بروز پيدا كرده يا سختي و صعوبت معلمي از روز نخست بوده و تاريخش به آغاز معلمي برمي‌گردد؟!!
دبير محترم شوراي عالي آموزش و پرورش و همشهري عزيز استاد فاني عزيز! معلمي كه با شاگردانش سوخته و يا در مسير مدرسه بر اثر تصادف جان داده و يا آن قدر گفته و شنيده تا پاي تخته سكته كرده كه عده‌اشان هم از ده و صد و. .... بيشتر است آيا هرگز مشمول مراحم جناب وزير و جنابعالي و ديگر مسئولان آموزش و پرورش شده‌اند؟!
آيا آن جمع كثير هم كه در جاي جاي ميهن اسلامي سر بر بالين خاك گور نهاده و فرزندانشان در همه عمر در فراق پدرشان اشك ماتم ريخته‌اند انسان‌هايي هستند كه شايسته قطار واژه‌هاي تعريف‌هاي عمدتاً تعارفي باشند؟!!
چرا گاهي معلم و معلمي براي مقطعي خاص عزيز و شريف مي‌شود؟!‌
چرا وقتي كه همكاري فداكار در شين‌آباد پروانه وار مي‌سوزد معلمي هم قرين و منزلتي ويژه پيدا مي‌كند؟ بعد هم به فراموشي سپرده مي‌شود و جريان بي مهري به معلم و معلمي ساكت و ساكن مي‌شود و مي‌رود تا «محمدياني» پيدا شود و سر بتراشد و موجي از احساسات را بر انگيزد سپس هچون گذشته آش همان آش و كاسه همان كاسه با‌شد؟!
دولتمردان شاغل در وزارت آموزش و پرورش! اگر شغل معلمي شغل نيست و عشق است چرا گاهي اين عاشقان دلسوخته مورد توجه مراحم موسمي مقامات عالي وزارتخانه مي‌شوند و بازنشسته‌هايشان از شاغل و شاغلشان از بازنشسته بي‌بهره‌تر و فراموش‌تر مي‌شوند؟!
اگر كار كسي مقدس است نمي‌شود گاهي او را بلند كرد و سال‌ها و سالياني او را محروم و بي بهره رها نمود!
نمي‌شود به كسي كه شغلش، شغل انبياست بخشي از هزينه كمر شكن زندگي‌اش را داد و مابقي را به خدا واگذاشت! نمي‌شود با حقوقي كه مي‌گيرد زندگيش تامين نگردد، سپس او را به امان خدا رها كرد.
نمي‌شود 15 سال يك پيشكسوت را به اميد پرداخت قطره چكاني پاداش آخر خدمت منتظر نگه داشت وقتي ارزش اين مرحمت به ده يك رسيد هراز گاهي مبلغي صدقه وار پرداخت نمود!
نمي‌شود معلماني را كه آموزگاران و دبيران امروز را پرورش داده‌اند با انواع بيماري وبي ناني و بي‌دنداني رها كرد!
نمي‌شود سهم بيمه طلايي را از معلم بازنشسته بيمار و خانواده مظلومش گرفت اما سهم دولت را نپرداخت و او را در اين ميانه ترك كرد!
نمي‌شود فرزندان بازنشستگان را در مطب بعضي از پزشكان خوش انصاف!! و يا بعضي از بيمارستان‌ها و مراكز درماني خوش انصاف تر به شرمندگي و شرمساري كشيد!
نمي‌شود سالي يك بار چند معلم پير و فرتوت را بالاي «سن» آورد و با يك جلد كتاب و يك شاخه گل يا يك انشاي قشنگ عذرش را خواست!
نمي‌شود همه بخشش‌ها و بهره‌ها به ديگران تعلق داشته باشد و فرهنگيان به اصطلاح عزيز شما در اوج مظلوميت را در زير بار مخارج سنگين زندگي و بيمه‌اي و بي‌دوايي به فراموشي سپرد!!
نمي‌شود يك دبير كه عمري فيزيك و شيمي و رياضي و. .... تدريس كرده كمتر از همسر يك مستمري بگير دربان كارخانه كه او هم نمي‌تواند به راحتي گذران زندگي كند، دريافتي داشته باشد !
از شما مي‌پرسم اگر دختر يا پسر معلم باز نشسته در كنكور دانشگاه دولتي پذيرفته شده آيا او را ثبت‌نام بكند يا نه؟
اگر اسمش را بنويسد مستلزم اين است كه نيمي از بهره ماهيانه‌اش را به او بدهد و اگر نتواند كه نمي‌تواند خودش معلم و مظلوم و محروم بوده و بايد به پيروي از انبياء بسوزد حال پسر يا دخترش چه گناهي دارند كه بايد به آتش محروميت پدرشان بسوزند؟
اميد داشتيم مسئولان ذي ربط نويد بهتري در مسير بهروزي بدهند و آن كنند كه پيشينيان آنها نكردند و گرنه جمله پردازي و خوش و بش و عرض ادب و احترام و تعارفات توخالي دردي را دوا نمي‌كند!
تا پيدا شدن محمدياني ديگر و معلم شين آبادي ديگر همه را به خدا مي‌سپارم و عرض مي‌كنم اگر چه شيوه ما سخت جانان اظهار ملال نبوده و نيست. اما دست اندركاران بزرگي كنند و اگر نمي‌توانند آن كنند كه خير دنيا و آخرت در آن باشد.

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا