امید حسین مرشدی

ورزش به تنهايي واژه اي فرح انگيز، پر انرژي همراه با دنيايي از شور و اشتياق و هيجان است که يک دنيا هواخواه دارد. اما من دلم به حال اين ورزش مي سوزد.

ورزشي که در آن مردم را به تحرک دعوت مي کنيم در حاليکه سرانه فضاي ورزشي به ازای هر شهروند در مرکز استان یزد با بیش از نیمی از جمعیت کل استان نسبت به دیگر شهرستان ها کمترین است و آمار دیابتی هایش بالاترین.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که متوليانش قرار بود براي دخترها و پسرهاي شهرستانها سالن و مجموعه ورزشي بسازند، نه تنها به مقصود نرسيديم بلکه بسياري از پروژه هاي نيمه تمام، قبل از آن هم هرگز رنگ تکميل، افتتاح، ورزشکار و جوان را نديدند و در حال فرسوده شدن هستند.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که بعضي از مردم حتي حاضر نشدند يک روز با او از در آشتي درآيند و حتي براي سلامتي خودشان چند قدمي پياده روي نکردند، روز همايش پياده روي کيلومترها خودرو تا نزديک ورزشگاه پارک شده بود که صاحبانش فقط به اميد جايزه آمده بودند و راه عده زيادي از راهپيمايان را هم مسدود کرده بودند.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که به گاه همايشها و سمينارهاي ورزشي مقابل دوربين ها، تريبون ها و روي استيج ها بهانه و دستاويز نمايش، سخن پراکني و خودنمايي آناني است که موقع همراهي با ورزش اثري از آثارشان يافت نمي شود.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که برخي ارگانها براي اينکه نشان دهند رسالت خود را ادا کردند برايش بيلبوردهاي تبليغاتي و شعاري نصب مي کنند و همين و ديگر هيچ.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که منبع درآمد خوبي براي عده اي شده و گاه شاهرايي براي رسيدن به شهرت، اما خودش تنها و مظلوم است.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش، ورزشي که در آن ارقام ميلياردي، بي حرمتيها، ناهنجاريها، جذابيتهاي کاذب و در يک کلام بداخلاقيها، چنان قوت گرفته که ديگر جايي براي خود ورزش نمانده است.

گفتم دلم به حال اين ورزش مي سوزد که يکي گفت:

مدتهاست برايمان عادت شده وقتي يکي از گردونه سکانداران باز مي ماند، سکان هدايت ورزش را به او مي سپارند و حال جايگاه شايستگان و متخصصان ورزش در اين بين کجاست، نظرشان چه است؟ شايد مهم نيست.

دلم مي سوزد به حال اين ورزش...

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا