علی اصغر باقری

بسمه تعالی

 با تشکر از سایت یزدفردا در انعکاس نظرات و تشکر از آقا یا خانم "س م ا مدرسی" که مطب نگاهی به سیاست شماره 12 بنده را نقد نمودند، به استحضار می رساند با توجه به اینکه تضارب افکار و نظرات در فضایی سالم و دوستانه می تواند موجب ارتقاء آموخته های طرفین شده و به نوعی کرسی آزاد اندیشی دست یافت بنده بر خود لازم دیدیم به پاسخ کوتاهی که به منتقد در ذیل نوشته شان داده ام بسنده ننموده و بیشتر به آن بپردازم.

 

نقد آقا یا خانم "س م ا مدرسی" مشتمل بر 1- شاید شکست نفسی 2- یک نظریه 3- نپرداختن به مطلب اصلی بخاطر دقیق بودن موضوع و اظهار چند مورد یادآوری 

 

در مورد بند یک که مرقوم نموده اند « موضوع در باب سیاست است و حقیر از آن چیزی نمی داند» باید عرض شود که اگر این نمی داند از آن نمی داندهایی باشد که بسیاری از بزرگان پس از سالها تحصیل علم و دانش و معرفت به آن می رسند که دانسته های آنان در برابر حقیقت هستی ناچیز است و تازه به اینجا رسیده اند و فهمیده اند که چیزی نمی دانند، این ندانستن خود ارزش است و این شکست نفسی امری پسندیده.

 

اما اگر منظور این باشد که با واژه سیاست چه از نظر مفهوم و چه در بعد اصطلاحی و کاربردی آن بیگانه اند مایه بسی تأسف است! چرا که ما انسانها زندگی اجتماعی داریم و خالق ما هدفی برای خلقت مان داشته و برنامه های دقیقی در امورات فردی و خصوصاً اجتماعی ارائه شده و در هر دو مورد حسابرسی ها دقیق و جدی است. جدای از این هیچکس در این دنیا نمی تواند خود را از سیاست کنار بکشد چه اینکه کنار کشیدنش خود یک بازتاب سیاسی داشته و تبعاتی را به دنبال دارد.  البته بازیهای سیاسی که یک عده در غیر مسیر اصلی خودش برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن بکار می برند جدای از وظیفه سیاسی است که همگان بر عهده دارند.

 

اگر به ابتدای متن بنده نگاه کرده باشید فرازی از زیارت جامعه کبیره آورده ام « وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلاد» این رأس سیاست است. ائمه اطهار علیهم السلام مشعلهای فروزانی برای هدایت بشر هستند و اگر بخواهیم در این دنیای ظلمانی در صراط مستقیم حرکت نماییم باید آن انوار طیّبه را فرا راه خود قرار داده و به اندازه همت خود مشعلی برای مسیر خود و دیگران بیافروزیم مشعلی که برگرفته از آن دریای بی پایان نور باشد و ما باید تلاش کنیم در همین مسیر و در ذیل آن رهبران الهی باشیم. لذا یک مسلمانی که پیرو اسلام ناب محمّدی و اهل قلم است و در عرصه اجتماعی قلم می زند و دیگران از مطالبش بهره می برند نمی تواند بگوید من از سیاست چیزی نمی دانم!، من از سیاست چیزی نمی دانم بمعنی من در امور اجتماعی بینا نیستم نیست؟! و چطور یک نابینا می تواند راه و چاه نشان دیگران دهد؟!  لذا دین منهای سیاست آن چیزی نیست که اراده الهی و رسالت پیامبران بر تحقق آن صورت گرفته و البته باز تأکید می کنم که این سیاست با سیاست بازیهایی که مغایر با شریعت اسلامی است کاملاً متفاوت بوده و ما کاری به آن نداریم.

 

قسمت دوم نقد، مطلبی به عنوان نظریه ارائه شده که شاید همان نظر بگوییم صحیح تر باشد چرا که نظریّه حاصل تلاشهای فراوانی است که یک دانشمند در قالب چند خط بیان نموده و به عنوان اصل از آن استفاده می شود. در این نظر آورده اید « تطبيق جريانها وحوادث صدر اسلام کار ساده اي نيست و جوانب مختلفي دارد. بطوريکه کسي ديگر با نگاه از منظر ديگر مي تواند صغري وکبراي متفاوت از برداشتدما بچيند و حتي نتيجه گيري صد درصد عکس بنمايد. اري از تاريخ مي توان اموخت ولي شرط انست که مجموعه شرايطي که يک واقعه رخ داده واساس وکلان ان رويداد را دانست.»

 

 از یک جهت با نظر شما موافقم که اطلاعات کافی باید از حوادث و جریانات صدر اسلام داشت تا استفاده صحصیح و درست از آن بدست آورد. لذا به استحضار جنابعالی می رساند که بنده هم بیگانه با تاریخ اسلام نبوده و رشته ام علوم انسانی و با توجه به اینکه پایان نامه ام با موضوع جنگهای صدر اسلام بود مطالعات و تحقیقات خوبی در این زمینه داشته ام به اضافه که بیست سال پس از آن هم اشتغال کارام متناسب با آن بوده، از طرفی باید بدانیم که فایده تاریخ بویژه تاریخ اسلام برای این است که آنرا با زمان خود بهمراه عقل و منطق تطبیق و از آن بهره ببریم و اگر بترسیم که ممکن است کسان دیگری برداشتهای متفاوتی داشته باشند لذا نباید به آن پرداخت، عاقلانه نمی باشد و ما را از میراث گذشتگان خود محروم می کند. در کنار عقل و منطق احادیث و روایات هم داریم که می تواند برداشت و نظریه صحیح را برایمان مشخص و از خطا دور نماید.

 

در قسمت سوم نقد شما عنوان کرده اید در مورد نکشتن عبدا... بن ابی سرح مطالب دقیقی وجود دارد که در این فرصت نمی گنجد!! اظهارات شما به ذهن تداعی می کند که جنابعالی اشراف کاملی بر حوادث صدر اسلام داشته و جای پرداختن به آنرا اینجا ندیدید لذا به چند مورد یادآوری اکتفا کردید.

 

در بند یک و سه یادآوری، اشاره نمودید حضرت بنایشان این بود که برای فتح مکه حتی الامکان از هرگونه خونریزی جلوگیری کنند. که این مطلب صحیحی است و پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله)  با توجه به انبوهی سپاهیان اسلام و با ایجاد رعب در دشمن به چنین مقصودی رسیدند چه اینکه قبل از ورود به مکه اردو زده و شبانگاه هر کسی موظف شد آتشی روشن کند که صحنه عجیبی ایجاد شد. همچنین اجازه دادند امثال ابوسفیان که برای کسب اطلاع آمده بود از عظمت لشکریان اسلام با خبر شده و از رژه لشکریان جلو حضرت دیدن کند.

 

در بند 2 یادآوری آورده اید «دقت کنيد که غير از عبدالله سعدبن ابي سرح ديگراني نيز مشمول همين امر بودند وکساني کشته شدند وبعضي نه.» شما نوشته اید بعضی از اینها کشته شدند و بعضی نه، بنده نام و شرح ماجرای تعدادی که کشته نشدند را با مدرک می نویسم شما هم نام کسانی که کشته شدند را با مدرک بنویسید تا ما هم در جریان دقت نظرهای شما باشیم.

 

نکته دیگر اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) با وساطت بعضی از مسلمانها و یا اقرار آنان به اسلام محکومین به مرگ را بخشیدند؛ اما آنچه که مهم است هیچکدام از آنان به اندازه عبدا... بن ابی سرح جرمشان سنگین نبود زیرا او مرتد شده بود و مرتد جرمش از مشرک و کافر بیشتر است. از طرفی براحتی حضرت با وساطت عثمان هم موافقت نکرده و بعد از مدتی تأمل، وی را بخشیده و آن جمله را فرمودند: چه چیز مانع از آن شد که مردی از میان شما برخیزد و گردن این سگ را بزند؟ یا فرمود فاسق را بزند؟ اما در مورد دیگران رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پس از بخشیدن مردم را سفارش کردند که دشنامشان هم ندهند.

 

مواردی که بنده در پایان نامه ام تحت عنوان گذشت آورده ام به شرح ذیل است.

 

پیامبر(ص) در فتح مکه دستور قتل شش مرد و چهار زن را صادر فرمود یکی از آنها هند دختر عقبه بود که بهرحال کشته نشد وسپس مسلمان شد. پیامبر(ص) اسلام او را پذیرفتند و با آن حضرت بیعت کرد. یکی دیگر از این افراد عکرمه بن ابی جهل بود. همسرش به رسول خدا(ص) گفت عکرمه ازترس به یمن گریخته است و ترسیده که او را بکشی . لطفاً امانش بدهید. پیامبر(ص) فرمود او در امان است وی عکرمه را پیدا کرد و به مکه بازگشت و نزد رسول خدا(ص)  آمد چون عکرمه نزدیک مکه رسید رسول خدا(ص) به یاران خود فرمود اکنون عکرمه در حالی که مؤمن شده به سوی خدا هجرت می کند می آید، مبادا به پدرش دشنام دهید که دشنام دادن به مرده موجب آزار زندگان است و به مرده هم نمی رسد. 

مغازی واقدی        ج 2       ص 651

 

یکی دیگر از کسانی که در فتح مکه فرمان قتل او صادر شده بود صفوان بن امیّه بود که از ترس گریخت . عمیر به رسول خدا (ص) گفته بود ای رسول خدا(ص) سرور قوم من گریزان بیرون رفته است تا خود را به دریا افکند که می ترسد او را امان ندهی پدر و مادرم فدای تو باد او را امان بده پیامبر(ص) فرمود او را امان دادم وی صفوان را پیدا کرد و خبر امان دادن او را داد ولی صفوان نشانه خواست عمیر رفت و پیامبر(ص) عمامه خود را به نشانه فرستادند و عمیر آمد و عمامه را نشان صفوان داد و گفت پیامبر(ص) دو ماه به تو مهلت داده اند که مسلمان شوی.

صفوان در جنگ حنین تعدادی اسلحه به پیامبر(ص) داد و خودش هم همراه پیامبر(ص) بود ولی مسلمان نشده بود . پس از جنگ در حالی که صفوان همراه ایشان بود به بازدید غنایم پرداختند. صفوان به دره ای که پر از شتر و بز و میش بود خیره شده بود و مدتی به آن دره نگاه می کرد. پیامبر(ص) که مواظب او بودند فرمودند، ای ابو وهب از این دره خوشت آمده است ؟ گفت آری فرمود دره و آنچه که در اوست از تو باشد. در این موقع صفوان گفت هیچ کس به این نیک نفسی نیست مگر این که پیامبر باشد. گواهی می دهم که خدایی جز پروردگار یگانه نیست و محمد (ص) رسول اوست و همانجا مسلمان شد.

مغازی واقدی          ج 2         ص 653

 

یکی دیگر از افرادی که در فتح مکه دستور قتلش صادر شده بود عبدالله بن سعد بن ابی سرح برادر شیری عثمان بن عفّان بود . عثمان او را دید علاوه بر اینکه او را نکشت به اصرار دستش را گرفت و برای اینکه بخشیده شود خدمت پیامبر(ص) آورد. عبدالله جرمش بسیار سنگین بود زیرا مرتد شده بود و ادعای پیغمبری می کرد. ناگاه پیامبر(ص) متوجه شد که عثمان دست عبدالله را گرفته و در برابر آن حضرت ایستاده اند. عثمان شروع به استدعا کرد که او را ببخشید پیامبر(ص) روی از عثمان برگرداند و لی از جانب دیگر آمد باز هم پیامبر (ص) روی خود را برگرداند و منتظر بود مردی برخیزد و گردن عبدالله را بزند. اما وقتی که دیدند کسی چنان اقدامی نکرد و عثمان هم سخت اصرار می ورزد فرمود بسیار خوب. سپس رو به اصحاب کرد و فرمود چه چیز مانع از آن شد که مردی از میان شما برخیزد و گردن این سگ را بزند؟ یا فرمود فاسق را بزند؟ آنگاه رسول خدا(ص) اجازه فرمود تا عبدالله بن سعد بن ابی سرح بیعت کند.   

مغازی واقدی              ج 2        ص 655

 

یکی دیگر از افرادی که قتلش در فتح مکه واجب شده بود هبّار بن اسود بود پیامبر(ص) هر گروهی را هم که به جنگ اعزام می فرمودند به آنها می سپردند که اگر او را گرفتند دست و پایش را ببرند وبعد بکشیدش. روزی در حالی که رسول خدا(ص) در مدینه میان اصحاب خود نشسته بودند هبّار آشکار شد و اقرار به اسلام کرد . پیامبر(ص) معذرت او را از گناه گذشته پذیرفتند و از دشنام و متعرّض شدن به او منع فرمودند.  مغازی واقدی              ج 2         ص 656

 

یکی دیگر از افرادی که در فتح مکه دستور قتلش داده شده بود وحشی قاتل حمزه بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) بود ولی به طایف گریخت و پس از چندی همراه نمایندگان مردم طائف به حضور پیامبر(ص) آمد و شهادتین گفت رسول خدا(ص) فرمود: وحشی هستی؟ گفت آری فرمود  بنشین و خبر بده که حمزه را چگونه کشتی؟ و چون خبر داد فرمود خودت را از نظرم دور بدار.    مغازی واقدی                 ج 2       ص 660

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا