وحید شیخ احمدصفاری(فرهمند)

مرد پشت كامپيوتر شماره 4 نشست. قدري صبر كرد، تا آن لاين شد. فوري نوشت:

- سونيا جان سلام!

قدري صبر كرد. جواب بر صفحهُ مانيتور كه ظاهر شد، حسي در قلبش به شادي شكفت. دوباره شروع به نوشتن كرد:

ــ از اينكه ديروز نتوانستم سرقرار چت بيايم ببخش. كامپيوترهاي شركتم دچار مشكل شده بودند. خدا را شكر كه الان مشكلي ندارند و مي توانم باهات چت كنم.هر چه زودتر كارهاي ازدواج غيابي را خودت رديف كن. متاُسفانه به خاطر پايان نامه ام فرصت نشد عكسم را برايت بفرستم.خوشحالم كه پدر بزرگت با ازدواج ما موافقت كرده. وقتي سند ازدواج صادر شد، يك كپي برايم ايميل بفرست، سريع ميايم ايران دنبالت! از اينكه زبان را با نمره خوبي پاس كردي بهت تبريك ميگم. منو ببخش كه بيشتر از اين وقت ندارم چت كنم. اميدوارم هر چه زودتر بهم برسيم. فعلا خداحافظ.

ــ مرد ديس كانتكت شد.سنگين از صندليش برخاست.به طرف بوفه رفت.

ــ چقدر شد آقا؟!

ــ قابلي نداره پدرجان! مثل هميشه!

ــ پيرمرد هزار توماني را روي ميز گذاشت و از كافي نت بيرون رفت. دلش بستني مي خواست.

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا