محمد رضا شوق الشعرا


چرا نام پارک بزرگ شهر «مارکار» نشد!؟
بنا بدعوت مهندس غلامعلی سفید، آخرین جلسه کانون یزدی تباران، به بهانه نوروز و سال جدید و دید و بازدید یزدی تبارها، صبح روز دوازدهم فروردین ماه، در «تالار بانوان» مجتمع «راه و ما» صفائیه یزد برگزار شد.
نشستی که میهمانان بر روی صندلی و پشت میز«نشسته» بودند و همراه با خوردن «کیک یزدی» و«چای» به سخنرانی شخصیت های دعوت شده، گوش می دادند، سخنرانی «راشد» جالب و شنیدنی بود، بخصوص وقتی که بر اساس داده های زمین شناسی گفت در یزد «زلزله» نیامده است و نخواهد آمد!، راشد به نکته جالبی که بارها اشاره شده است هم اشاره کرد و گفت:« بجای صادر کردن خاک های حاصلخیز و خوب یزد در قالب آجر، بروید «ریگ های» بیابان را صادر کنید، ریگ هایی که با حرکت باد مدام جابجا می شوند؛ و اما دید و بازدید اصلی و مهمترین بخش نشست، زمان خارج شدن از نشست بود، که دم درب و در محوطه ورودی تالار انجام می شد. جایی که دوستان و آشنایان و مدیران در سابق مسئول، با هم روبوسی و صحبت و درد دل می کردند.
حضور خیلی کم رنگ زنان یزدی تبار و بانوان یزدی در این نشستی که تعداد افراد میانسال و سالمند آن بیشتر از جوانان بود، بیانگر «مردانه» و «پیر» بودن کانون یزدی تباران می باشد، و اینکه اگر کسی مادر و یا مادر بزرگش یزدی بود، جزو یزدی تباران بحساب می آید یا خیر؟ و مهمتر اینکه مرز یزدی تبار بودن از کجا شروع و به کجا ختم می گردد؟ و چه کسانی صلاحیت و لیاقت عضو کانون یزدی تباران شدن را دارند؟ آیا میبدی ها و اردکانی ها و مهریزی ها و بافقی ها و اشکذری ها و تفتی ها نیز یزدی حساب می شوند؟
آیا فلان پزشک یزدی که مدام داد یزد و یزدی تبار بودن را می زند و پسر و عروس و نوه در آمریکا دنیا آمده اش، سالهای سال است که در آمریکا زندگی می کنند، و دیگر نوه هایش در کشورهای اروپایی هستند، می تواند هنوز از یزد سخن بگوید؟ و براستی عرق یزد و عشق یزد را در دل و سر دارد؟
بسیاری از یهودیان ساکن فلسطین اشغالی و بسیاری از بهائیان ساکن دیگر کشورها، یزدی و یزدی تبار می باشند، و اما آیا آنان نیز می توانند در نشست یزدی تباران شرکت نمایند؟ و مهمتر اینکه می شود آنان را یزدی و یزدی تبار ندانست؟
در عصر فضا و رسانه و اینترنت و سرعت، به «تبار» چسبیدن و به «تبار» افتخار کردن، چه ارزشی دارد و این چسبیدگی آیا می تواند مشکلات فرهنگی و اقتصادی امروز یزد را که جمعیت غیریزدی هایش در حال پیشی گرفتن از یزدی ها می باشد، حل کند؟
نام و برند «یزدی تبار» وسعت و محدودیت زیادی دارد و کوچک کردن این وسعت و گشودن محدودیت، می تواند نتیجه بهتری را نصیب یزد و کانون نماید؛ و راه حل در تغییر نام کانون می باشد.
باید دید چه کسی فکر و ذهنش در یزد است و قلبش در هوای یزد می زند و می طپد و اثرات این طپیدن چیست؟ باید دید چه کسانی در سراسر دنیا زحمت کشیده و درآمد کسب کرده و در یزد هزینه می کنند و چه کسانی از یزد پول و درآمد کسب کرده و در دیگر شهرها و کشورها هزینه می کنند؟ سرمایه ای که طی این سالها از یزد و جیب یزدی ها بیرون رفته بیشتر است و یا سرمایه ای که یزدی های خارج از یزد به یزد آورده اند؟
سهم یزد از مرحوم «برخوردار» با آنهمه ثروت و سرمایه ای که خارج از یزد داشت یک «مسجد» است، و از صراف زاده ای که در یزد بود، دو پارک بزرگ و کلی زمین و خانه و کارخانه تعطیل شدهو  ... و اما کدام کارخانه بزرگی در یزد با سرمایه یزدی های خارج از یزد ساخته شده است؟
در اوایل انقلاب که هنوز از ثروت های بادآورده کلان و اتومبیل های گرانقیمت «پرادو» و «آزرا» و «تویوتا» و «پورشه» و «سوناتا» خبری نبود، یکی از دوستان که موتورسیکلت هوندا داشت، برای خریدن لوازم یدکی هوندا ما را با خود به «میبد» برد، و وقتی با تعجب پرسیدیم:« چرا در یزد نمی خری؟» و گفت:« نمایندگی هوندا در میبد است»، پرسیدیم:« پس چرا این بنده خدا نمایندگی را در یزد و مرکز استان نزده است؟» که گفت:« اون میبدی است، و می خواهد دیگران بیایند و در شهرش میبد «پول» خرج و هزینه کنند! تا میبد آباد شود. او می داند که فروشش در مرکز یزد بیشتر است، و اما میبدی ها اخلاقی دارند که می روند در کویت و دیگر جاها کار می کنند و می آیند در میبد خرج می کنند» این صحبت ها مال سی و چند سال پیشتر است و نمی دانیم که هنوز این خصلت ناسیونالیستی در میبدی ها هست یا نیست؟ ولی نکته اینجاست که آیا یزدی ها نیز دارای اینچنین اندیشه و حسی نسبت به شهر خودشان می باشند؟
امروز می بینیم بزرگترین پارک آبی استان یزد، نه در مرکز استان، که در رضوانشهر ایجاد می شود، و یک رضوانشهری میلیاردها تومان برای این پارک هزینه می کند، پارکی که اگر محلش در یزد بود، درآمدش بمراتب بیشتر از رضوانشهر بود، و اما او زادگاه خودش را برای سرمایه گذاری انتخاب می کند و به سود و زیان کار نمی اندیشد.
دکتر حاجب مرتاض، همچون مرحوم دکتر «اخوان» بیمارستانش را در یزد ساخته است، بیمارستان بسیار خوب و مجهزی که اینک در کنار کوچه قدیمی «دکتر مرتاض» قرار دارد. کوچه ای که خیلی خیلی سال پیش از ساخته شدن بیمارستان با همین نام وجود داشته. حاجب مرتاض یزدی است و فرزندان پزشک و جراح شده اش، نه در خارج، که در همین یزد بخدمت مشغول می باشند.
مارکار زرتشتی و دیگر پارسیان هند، سالها قبل سرمایه های زیادی را برای کارهای عام المنفعه از هند به یزد منتقل کردند، و مدرسه مارکار و ساعت مارکار و کیخسروی و ...  یادگاری از آن زمان می باشد، و اما طبق تعهدی که شهردار وقت «خورشیدنام» سالها قبل داده بود، قرار بود که بجای معوض زمینهای زرتشتیانی که تبدیل به میدان شهدای محراب شده، نام و تابلو «مارکار» بر پارک بزرگ شهر نقش ببندد، که این اتفاق نیفتاد و عده ای مانع از انجام تعهد شهردار «مسلمان» و سرمایه گذاری زرتشتیان یزدی تبار در یزد شدند. اتفاقی که باعث رنجش زرتشتیان و بدنامی شهرداری و شورای اسلامی شهر یزد شد؛ تا جایی که امسال عضو زرتشتی شورای شهر، برای اعضای شورای شهر، بعنوان عیدی رحل بی «قرآن»هدیه فرستاده است.
بسیاری از شخصیت های بزرگ یزد، یزدی تبار نیستند و اگر دیگر دیارها بخواهند همچون یزد بر تبار بنازند، بسیاری نامشان از جرگه یزدی تبارها خارج می گردد، و در نقطه مقابل،  بسیار افراد غیر یزدی، در یزد تشکیل خانواده داده اند و فرزندانشان در یزد بدنیا آمده اند، که یزدی تبار نیستند.
مرحوم اسکندر اصلانی، یکی از شهردارنی بود که برای یزد بیشترین زحمت را کشید و اما آذری بود و یزدی نبود و فرزندانش که در یزد بدنیا آمده اند یزدی تبار نیستند! دکتر افلاطونیان یکی از پزشکان معروف یزد است که یزدی نیست و اما فرزندان در یزد بدنیا آمده اش یزدی هستند و یزدی تبار نیستند!
کانون یزدی تبار باید نام و اساسنامه اش را در راستای امروز و فردای یزد تنظیم نماید، و یا اینکه یک کانون دیگر و با اهدافی پیشرو تر در نقطه مقابل این کانون ایجاد گردد.
برگزاری همایش در آنسوی صفائیه یزد و جایی که نشان کم رنگی از یزد دارد، اگر که بیانگر تغییر اندیشه در کانون یزدی تباران باشد خوب است، و اگرنه بسیار از اهدافی که کانون یزدی تباران دنبال می کند دور می باشد.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا