محمد رضا شوق الشعرا

بچه هایی که هیچوقت بزرگ نمی شوند

استادانی که خود مشکل دارند، در دانشگاه به دانشجویان چه درسی می آموزند!؟

بسیاری از خانواده ها، آنقدر که به فکر درس و تحصیل و کلاس های اضافه و مختلف، و مدرک «دکتر» و «مهندسی» گرفتن فرزندان و طلا و خانه و اتومبیل و جهیزیه هستند، در اندیشه آموزش شیوه «زندگی» به فرزندان خود نمی باشند؛ و نتیجه این می شود که پسر فارغ التحصیل دانشگاه، بلد نیست از نانوایی «نان» بخرد و دختر فارغ التحصیل دانشگاه بلد نیست در آشپزخانه خورشت قورمه سبزی که هیچ، نیمرو بپزد.
دو استاد و عضو هیئت علمی دو دانشگاه مختلف در استان یزد، پس از چند سال، زندگی مشترکشان به فصل آخر می رسد، چرا که در زندگی «زبان» همدیگر را نمی فهمند. نیازها و احساسات همدیگر را درک نمی کنند و اینگونه است که در نهایت، راهی را که بعضی افراد معتاد و بدبخت و بیسواد جامعه به اجبار رفته اند، می روند و انتخاب می کنند.
استادان زن و مردی که در زندگی خصوصی و خانوادگی خود مشکل داشته و «سبک» و «شیوه» زندگی را «بلد» نبوده و نیستند، راهنما و مربی و راهبر دانشجویان جوان می شوند، و آنگاه است که عقده ها و کینه ها و کمبودها نیز جزئی از شیوه تدریس و آموزش می گردد.
دختر و پسری تحصیلکرده و از خانواده هایی مرفه، در جشنی تشریفاتی و پر هزینه با هم وصلت می کنند، جهیزیه سنگین و «نقره» خانواده عروس با «طلا» و «اتومبیل» خانواده داماد جمع می شود، و یک زندگی مشترک که بر پایه های مادیات گذاشته گشته، بنا می گردد، یک خانه سستی که با وسایل غیرمستحکم در مسیر باد ساخته می شود و اینچنین است که با وزش کوچکترین نسیم، ناگهان سقف پوشالی خانه رویاها به پرواز در می آید و در نهایت خانه ای بجا نمی ماند. چرا که پدر و مادرها بجای ساختن «آشیانه»، برای فرزندانشان «خانه» ساخته بودند.
سالها رفت و آمد از «دانشگاه» به «دادگاه» و طی شدن عمر و جوانی دو استاد دانشگاه در پله های دادگاه، چه حاصلی جز افزایش کینه و بغض و نفرت و تبعات اجتماعی در جامعه دارد؟ این «من» های خود نشناخته، هیچکدام حاضر نیستند تا «گرمی» از خود کم کرده و یک درجه از «منیت» خود بکاهند و پائین بیایند؛ و اینچنین است که فاصله ها در جامعه بیشتر و بیشتر می شود، و مسائل فرهنگی و اجتماعی پولدارها و تحصیلکرده ها، لای لفافه ای پیچیده و پنهان می ماند، مسائلی که تاثیرات عمیق خود را در دراز مدت بر جامعه خواهد گذاشت، زیرا که این ویروس و بیماری پنهان نگه داشته شده، بسادگی بدیگران و بخصوص دانشجویان سرایت می کند و اینجاست که وظیفه انتخاب هیئت علمی و اساتید دانشگاهها بسیار مشکلتر از پیش می شود. آیا برای انتخاب یک عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه، بررسی سوابق علمی و تحصیلاتی کافی می باشد؟ جامعه و دانشگاه درگیر سیاست، از مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه غافل مانده و اینگونه می شود که حاصل و دستآورد بسیاری از دانشگاههای امروز جامعه چیزی جز «هیچ»» و «پوچ» نیست.
زبان و فرهنگ مشترک، گمشده بسیاری از خانواده های تحصیلکرده و مرفه جامعه امروز ایران می باشد. مسئله و مشکلی که در بسیاری از خانواده های فقیر و کم سواد که مدرک دکتری و مهندسی ندارند، موضوع کم اهمیت حل شده ای است، چرا که زنان و مردان بیکار و فقیر، زبان هم را بسیار بهتر از زنان و مردان سیر و ثروتمند می فهمند. نداری، حس و زبان مشترک است و سقف آرزوها آنقدر کوچک است که دستیابی به آن از دور بسیار ساده بنظر می رسد. عشقی را که در نگاه زن و مرد کم سواد و بیکار و بی پول اینسوی شهر در میان یک اتاقک خرابه درون زیرزمین نمور دیدیم، ذره ای از آن را در نگاه و وجود دو استاد تحصیلکرده مرفه دانشگاه ندیدیم، که قلبها سرشار از مهر پول و طلا و نقره و اتومبیل و پست و «تیتر» بود و جایی برای وجود عشق باقی نمانده بود. بسیاری از فقیران و محرومان جامعه اگر چیزی برای خوردن و جایی برای راحت خوابیدن ندارند، در عوض عشق و انگیزه زندگی دارند، و بسیاری از افراد مرفه و ثروتمندی که کمبود های مادی ندارند، عشق و انگیزه ای نیز جز کسب بیشتر ثروتی که به آن احتیاجی ندارند، ندارند. ثروتی که در نهایت روی زمین باقی می ماند، و ای کاش که بسیاری از انسانها متوجه می شدند که عمر «طلا» بسیار بیشتر از عمر انسانها است، و طلاهایی که از چند هزار سال پیش سالم به امروز رسیده، چند هزار سال بعد نیز همینگونه باقی خواهد ماند، در حالیکه به دارندگانشان هیچگاه وفا نکرده اند!
جدایی و طلاق در خانواده های محروم و فقیر، ریشه در «اعتیاد» و «بیکاری» دارد و در خانواده های مرفه و تحصیلکرده ریشه در شیوه «تربیت» و ثروت و قدرت.
تلاش برای پیدا کردن زبان مشترک در بین دو فرد تحصیلکرده ای که ادعای «فهمیدن» دارند بسیار مشکل و بعبارتی ساده تر غیر ممکن است، چرا که وقتی «عشق» نباشد، زبان و درد مشترکی نیز در کار نیست و همان بهتر که جامعه، همچنان اسیر طلاق های عاطفی باشد. طلاق هایی که تبعات بسیار سنگینی برای جامعه فردای ایرانی خواهد داشت و این موضوع مهمی است که سیاستمداران و مدیران و مسئولان فرهنگی از آن غافل می باشند.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا