وحید شیخ احمدصفاری

در ایران، داستان در یک سراشیبی بین دانش داستانی و نوشتن چیزی به نام داستان، قرار دارد. در مرزی ما بین رؤیا (تخیل صرف و بدون پیرنگ) و واقعی بودن(به معنی حقیقت داشتن و راست بودن نیست، بلکه در این جا به معنای اصیل و محکم بودن داستان است)، دچار اضمحلال و گسیختگی شده است. در این عصر جدید، داستان با مفاهیم از قبل شکل گرفته و واقعیتی که در ذهن باید باشد، نیست. مبحثی به نام تناسخ و ادبیات موج نو و نوگرایی، شالوده ی ذهن های غیر داستانی است. برای سنخیت، الگو و چارچوبی قواعد مند و دارای اسلوبی قالب دار ضروری و اساس است. اما متأسفانه عده ایی دچار "ابهام خودباوری داستان نویسی" و عده ایی دچار "میززدگی مدیریتی" و عده ایی دچار "عقده گشایی" و کثرتی هم از سر "سیاست زدگی" و "صلاحدید"، متوسل به ابداع عناوینی به بهانه نیاز عصر کنونی و یا بزرگ نمایی نویسنده ایی را عامل می شوند تا نان به نرخ روز خوردن مهم تر از اصل و اصالت ادبیات داستانی باشد. یک داستان نویس متوسط و تقریبا ضعیفی چون آل احمد را چنان بزرگش می کنند و برایش بنیاد و جایزه سالانه منظور می کنند و از آن طرف افسوس مان را سرمقالاتی چنان و بهمان می کنیم که چرا ادبیات ما جهانی نیست. بنده به بزرگان داستان نویسی چون هدایت و گلشیری و معدودی دیگر انگشت اصراربه اشاره ندارم که اینان خود نیاز به نام بردن نیستند. بنده می گویم چرا عده ایی از داستان نویسان کنونی که داستانی برای نوشتن و هنری برای عرضه دارند، به آن عده ایی که در قد و قامت داستان نویسی نیستند و با ولنگاری نویسی شان، داستان را به قهقرای قهقهه و دلقک داستانی شدن سوق می دهند، اجازه چنین جسارتی را می دهند؟ چرا خواننده ی حرفه ایی اکنون در شرایطی از بی انتخابی داستان قرار گرفته و خسته از اجبار خوانش نوشته های در قالب بی قالبی داستان می شود؟ چرا حق به حق آنها چنین تخریب و پایمال می شود؟ خواننده مکمل و بازوی قدرتمند دست راست نویسنده است. خواننده به نویسنده هویت می بخشد. اما چنین مورد بی مهری چند نفری قرار می گیرند که از سر نتوانی و ناتوانی، مرتب اناالحق را قل قل می کنند و فریاد مرا نمی فهمند سر می دهند. اینان خود نمی فهمند و می خواهند هر چیز سخیف و بی ارزشی را به خورد مخاطب بدهند. اما جای شکرش باقی است که هنوز خوانندگان جدی و حرفه ایی، بی تعارف کلمه ارزشمند " نــه " را برای هرز نویسی ها  ــ حال با هر عنوانی و نامی باشد ــ به کار می برند.

من اشاره دارم به ادبیات داستانی که دارد دچار انحطاط و افول می شود! من اشاره دارم به افرادی که با افکار نازل و دون خود بر روح لطیف داستان ناخن می کشند! من اشاره دارم به طیفی که نمی توانند داستان بنویسند و دارند برای خودباوری خودشان ادبیات داستانی نصفه نیمه ایران را هول می دهند به سمت پرتگاهی که راه برگشتش تخریب دیواره ای است که سد شده و سال ها زمان خواهد برد! داستان دارد وارد عصر جدید می شود مثل همه چیزهای دیگر! اما این به چه بها وسرنوشتی است؟ چرا رستم و سهراب و شهرزاد قصه گو و پدر ژپتو و پینوکیو و ژان وان ژان و دیگر شخصیت های داستانی دیگر آفریده نمی شوند؟ چرا این همه داستان و رمان نوشته می شود ولی شخصیت ها ماندگار و مانا نیستند. چرا آن خانه ایی که احمد محمود در رمان همسایه فضاسازی و تصویرسازی می کند و سال های سال دست مایه صحنه ی فیلم ها می شود، دیگر خلق نمی شود؟ علت بسیار واضح است. اسلاف می خواستند داستان بنویسند و می نوشتند. مدت های مدید داستان و رمانشان را تجزیه و تحلیل و بازنویسی می کردند ولی اکنون هر کسی میلش است داستانکی می نویسد بی آن که داستان باشد. شخصت ها فقط و فقط در روی کاغذ و در حین نوشتن آفرینش می شوند. طرح و ایده در داستان ها حذف شده و داستان را بی مایه کرده اند. این نوع نوشتن ها اشکال دارد. این افراد چون خوره، روح داستان را می تراشند و می خراشند. پیرمرد خنزرپنزری فروش بوف کور نقشی کمتر از شخصیت دخترک سیه پوش آرمیده بر تخت خواب، در پیش برد و گره افکنی های داستان ندارد. مخاطب بوف کور سایه ی نویسنده اش است! چقدر نویسنده باید پخته و توانا باشد تا چنین تخیلی را به وجود آورد؟ داش آکل قصه ی لوطی های ریز و درشت کوی و برزنی است که نویسنده در بین آن ها بوده، زندگی کرده و بعد شخصیت شان را وارد داستانش کرده است.

داستان نویسی دارد دچار فلاکت و بی بنیادی می شود. چرا کسی نیست این قطار ترمز بریده را به خط دیگری هدایت کند؟ هرکسی برای خودش و برای ارضا خودش و برای  دل خودش می نویسد که چی؟ که من خواننده خودم را دارم؟ چرا عده ای نشسته اند به این اوهام که هر ننه قهر کرده ای و هر بی محل شده و رانده شده از سوی بوی و گرل فرندش می تواند آه و اشکش را داستان کند؟ داستان نویسی هر چقدر هم نوین و دارای نوگرایی باشد اصلا به معنای بی قواعدگی نیست. هر چیزی را به اسم داستان نیاورید. داستان را لوث نکنید. بگذارید داستان جای پای مستحکم پیدا کند. بگذارید داستان حرفه ای شود. هر چیزی را در قالب داستان، قالب نکنید. بگذارید داستان ، داستان باشد.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا