هفته‌نامه آيينه يزد

در زندگي مشترك، هر چند كوتاه، خلقيات افراد كاملاً مشخص مي‌شود و همه خود را آنچنان كه هستند، مي‌نمايانند. حالا چرا من كه سالها با دكتر يدالله سحابي همسفره و همسفر بودم، نتوانستم او را آنچنان كه هست بشناسم. نمي‌دانم، شايد وارستگي،بزرگواري، تقوا و پرهيزكاري،عبادت و شب زنده داري او فراتر از آن بود كه امثال من بتوانند همه ابعاد آن شخصيت ارزشمند را ببينند.
در تمام مدتي كه با او همبند بودم،به ياد ندارم شبها كه با خالق خود آهسته و آرام،راز ونياز مي‌نمود و سحرگاه كه مناجاتش با حضرت احديت تمام مي‌شد و به اداي فريضه مي‌پرداخت حركتي از او سر بزند كه دوستان از خواب بيدار شوند،حتي هنگامي كه براي ورزش وهواخوري به حياط زندان مي‌رفت،چون سايه‌اي قدم برمي داشت.
من محكوميت خود را در زندان گذراندم كه به بركت وجود بزرگواراني چون طالقاني،بازرگان و سحابي كه چون شمع مي‌درخشيدند،هركس به آنجا مي‌آمد،مدينه فاضله‌اي را پيش روي خود مي‌ديد،و آنچه فلاسفه در عالم تخيل به دنبال آن بودند در اين جمع كوچك مي‌يافت.ما همه چون هم زندگي مي‌كرديم.دكتر نيز مانند ديگران،تمام كارهاي شخصي خويش را خود انجام مي‌داد.رختخوابش را جمع مي‌كرد،و براي نظافت اطاقها كه هر روز نوبت يكي از افراد بود،او نيز به نظافت و جاروب كشي مي‌پرداخت.روزي يكي از روحانيون بلند مرتبه كه در آن زمان مدت كوتاهي در زندان بود به ايشان گفت:جناب آقاي دكتر وقت شما بيش از اينها ارزش دارد كه به كار جاروب كشي بپردازيد،خوب است كه به يكي از زندانيان عادي(كه معمولاً براي كمك در كارهاي عمومي از طرف مسئول زندان در اختيار زندانيان سياسي گذاشته مي‌شد و براي كار خود حقوق و دستمزد مي‌گرفت)مبلغي بدهيد تا كار جاروب كشي را انجام بدهد.دكتر سحابي از اين سخن به شدت ناراحت شد و گفت غيرممكن است.
روزهايي كه قرار بود صبح زود براي محاكمه با دوستان ديگر به دادگاه برويم(محاكمه دسته دوم اعضاي نهضت آزادي ايران)دكتر سحابي با علاقه خاص شخصاً صبحانه را آماده كرده بود و اصرار مي‌كرد كه صبحانه نخورده از زندان خارج نشويم،و سپس دعاي خيري بدرقه راهمان مي‌نمود.
در برخوردهايش هيچ فرقي بين فرزند خود (مهندس عزت الله سحابي)و ديگران نمي‌گذاشت.با آنكه در سطح بالاي علمي قرار داشت از اينكه به زندانيان بي سواد يا كم سواد،حتي الفبا بياموزد و به آنها قرآن خواندن ياد بدهد ابايي نداشت،و اين كار را به ديگري وا نمي‌گذاشت.
هنگامي كه دوستان دور هم جمع مي‌شدند تا در مورد مسائل جاري زندان،يا برقراري مراسمي، ويا در موضوعاتي سياسي تصميم بگيرند،دكتر سحابي هم چون ديگران تابع نظرات جمع بود و بيش از ديگران حقي براي خود قائل نبود.
در يكي از تصميم گيريها كه به منظور پشتيباني و حمايت از زندانيان سياسي كه در زندان ديگري بودند و مكان آنها نامناسب بود،منجر به اعتصاب غذا گرديد،و بدين جهت همگي دست به اعتصاب غذا زدند،دكتر نيز مانند همه در اين تصميم گيري شركت كرد و دست به اعتصاب غذا زد.اين اعتصاب غذا بهانه‌اي شد براي تبعيد اكثر زندانيان سياسي،به برازجان و دژ معروف آن.
از تهران تا برازجان گه تبعيدگاهمان بود هر دونفر زنداني با دستبند به هم چسبيده بودند،ايشان هم با مهندس بازرگان، دو يار ديرين كه همواره در سنگر دين و دانش در كنار هم جاي داشتند،هم دستبند بودند.روحيه قوي وسرشار از ايمان و نشاط او ومهندس،به خصوص در گردنه‌هاي بين كازرون و برازجان،كه عبور اتوبوس در آن زمان به سختي انجام مي‌گرفت و زندانيان مجبور بودند از اتوبوس پياده شده و مسافتي را به پيمايند،مايه دلگرمي و قوت قلب جوانان بود.
وقتي وارد برازجان و دژ معروف آن شديم،دكتر حاضر نشد در يكي از اتاقهاي آن سكونت كند و قسمت شترخان را انتخاب كرد.
در دژ برازجان و در آن آب و هواي گرم و شرجي،دكتر علاوه بر انجام كارهاي فردي و اجتماعي، با كوشش فراوان باغچه كوچكي بوجود آورد كه مايه انبساط خاطر زندانيان در آب وهواي گرم آن زمان گرديد.
مهمترين اقدام دكتر سحابي در زندان،تاليف كتاب"خلقت انسان" بود،هم پايه "تفسير پرتوي از قرآن" طالقاني و "سير تحول قرآن" بازرگان...
شبي كه قرار بود دكتر سحابي از زندان آزاد بشود،مراسمي به افتخار استاد توسط دوستان برپا گرديده بود.آيت الله طالقاني ضمن تجليل از ايشان فرمودند:
" من مدت زيادي را در قم ونجف گذرانده ام.افراد پارسا و شب زنده دار زيادي را ديده‌ام كه از هر لحاظ نمونه بودند،ولي مي‌توانم بگويم شخصي را همانند دكتر سحابي نديده ام."
توضيح: شادروان دكتر يدالله سحابي در سال 1284( ه ش )در محله سنگلچ تهران متولد شد ودر 23 فروردين ماه 1381 به رحمت ايزدي پيوست.
منبع: «يادنامه دكتر يدالله سحابي»، گردآورنده محمد تركمان، چاپ"بنياد فرهنگي مهندس مهدي بازرگان"، صفحات 513، 514، 515 و 517

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا