یزدفردا "سالهاست که موتور سواران یزدی با هروسیله ای که در اختیار داشتند فریاد زدندکه  موتورگیری کنتراتی در شهر یزد را تعطیل کنند !!!!
طرح جمع آوری موتور سیکلت های متخلف  که تنها ملاک موفقیت آن افزایش  تعداد موتورسیکلت توقیف شده باشد نه تنها مشکلی از ترافیک حل نکرده بلکه باعث نارضایتی شهروندان و تحمیل فشار بر قشر ضعیف جامعه "که موتورسواران هستند"می شود  و اگر چنین نبود مسئولین این طرح با کم شدن تعداد موتورسیکلت های جمع آوری شده که نشان دهنده تخلف کمتر بود راضی تر بودند و   ملاک تشویق پرسنل این طرح افزایش تعداد بیشتر موتورسیکلت های توقیف شده نبود!!!!
حال قصه جمع آوری موتور سیکلت ها به جمع آوری خودرو ها نیز سرایت کرده و با کوچکترین تخلف خودروها با جراثقیل هایی که تعدادشان روز بروز افزایش می یابد به پارکینگی که بهتر است بیابان نامیده شود منتقل و هزینه پارکینگ و حمل به مالک خودرو تحمیل می شود و البته خساراتی که براثر بی توجهی به خودرو ها وارد می شود را نباید نادیده بگیریم!!!

کافی است تنها خسارات ناشی از حمل خودرویی که ترمز دستی آن کشیده شده و با جراثقیل حمل می گردد را محاسبه کنیم!!

تا کنون هیچ کدام از متولیان طرح به کاهش تعداد موتورسیکلت ها و خوردوهای جمع آوری شده افتخار نکرده و تنها ملاک برای مجریان طرح افزایش تعداد آنها می باشد واگر کاهش تعدادوسایل نقلیه توقیف شده  نشان از موفقیت طرح نباشد قطعا افزایش آنها نمی تواند نشانی از موفقیت به حساب آید که اگر چنین باشد افزایش تعداد توقیفی ها تنها نشان از عدم موفقیت اینگونه طرح ها است و بس!!!!

در تازه ترین واکنش ها سیده حمیده وزیری عضو چهار دوره شورای اسلامی شهر یزد به برخورد زننده و دور از شان مردم  بزرگوار در زمان جمع آوری موتورسیکلت ها اعتراض نمود که پاسخی رسمی به آن داده نشد و در مطلبی که در ادامه می خوانید دکتر غلامرضا محمدی شاعر یزدی که مشاور فرهنگی و ارتباطات استاندار یزد هم  می باشد نتوانسته است  در برابر این نوع برخورد سکوت نماید و طی مطلبی طنز گونه درد دل مردم را منعکس نموده که در ادامه با هم می خوانیم "


جهنمی برای ماشینهای گناهکار !!!

خلاصه اینکه ماشین مرا با جرثقیل برده بودند!!

از اینکه دزد نبرده بود جای شکر داشت .

اگر چه هرچه نگاه کردم در محل پارک واقع در خیابان فرخی تابلو حمل با جرثقیل را  ندیدم.

به هر حال به راهنمایی ورانندگی رفتم.

معلوم شد ماشین مرا به پارکینگ جنب مرکز پلاک گذاری واقع  در شهرک رزمندگان برده اند ..

واما هرماشینی دراین گذرگاه (که برای همه ممکن است پیش آید) باید از کناهان وجرایم پاک شود و تا قلم عفو بر جرایم اعمال او نکشند امکان رهایی از بندش  نیست.

بیچاره آنها که هربار در کوی وبرزنی جریمه شذه اند و بی خیال برزخ وقیامت پلیس، دور انداخته اند ویا پاره کرده اندو اینجا یوم الحسرت کوچکی است!

که تاسف ها را اثری نیست .

اینجا بدون پاک شدن از گناهان به روش نقره داغ راهی برای رستن نیست .

الحمدلله با وجودی که دوستان ،مرا معرفی کرده بودند که فلانی است ودر استانداری هم  سمتی دارد وچه چه ،هیچ اثری نکرد وکاش همه جا همینطور بود.

بسیار خوشحال شدم وشروع به پرداخت ها نمودم .

دوهزار تومان برای پارکینگ ،سی هزار تومان برای جریمه ای که بد جایی علی الظاهر پارک کرده بودم وجالبتر از همه سی هزار تو مان برای کرایه جرثقیلی که زحمت کشیده وماشین مرا به پارکینک برده بود.!!!
 انگار من التماس کرده بودم که جون ما این کار رابرای ما بکن !!
بگذرم برای اشتغال همشهریان محترم هر راهی بیندیشند نباید ناراحت شد وانشاالله که خیر است.
البته  صد وبیست هزار تومانی هم برای خلافی ها  پرداختم که مشکلی نبود وکور میشدم به موقع وبدون دوبله به شرط دیدن برگه می پرداختم.
از رفتن های متعدد برای کپی وبانک واینها که صد البته برای کم تحرکی کارمندان ضروری ست هم بگذرم...

بالاخره برگ ترخیص گرفتم وبه پارکینگ فکر کنم یاس!!
جنب اداره پلاک گذاری رفتم .

آنجا تکه ای از بیابان لم یزرعی بود بدون هیچ سرپناه وسایبان حتی یک درخت وگیاه که چه عرض کنم یک بوته خارهم پیدانبود ومن بیچاره درپایان ساعت اداری حدود ساعت دو ونیم عصر به آنجا رفتم ...

جهنم کوچکی بود با گرمای پنجاه درجه .
زمین خاکی وخراب !!
قیافه ماشین ها وانبوه موتور سیکلت ها درست مثل جهنمی ها سوخته وپریشان وسیاه ووحشتناک بود.

نه خطی ونه نشانی ونه حسابی ونه کتابی .

نگهبانان که خود بدون اتاق وخنکای تکنولوژی غضبناک بودند ماشین دوستم را به درون راه ندادند گفتند بیاید داخل میشود مثل ماشینهای گناهکار در بند دوزخ .

برگه را تحویل دادم وگفتم ماشین ما کجاست گفتند ماچه میدانیم !

باید بگردی ! .
اینجاهم معرفی وکارت شناسایی عکس دار  به کار نیامد که نیامد.

گفتند زیاد بحث نکن جانباز ویلچری هم باشی باید بری پیدا کنی .

جای شما خالی نباشد نیم ساعت با رفیقم در این بیغوله جهنم سان آنشپاره گشتم تا ماشینم راکه از آتش به التماس افتاده بودیافتم واز این مهلکه فرار کردم .

البته فهمیدم که صاحبان ماشین ها هم در این شرایط مثل خود ماشین ها باید از گناهانیکه کرده اند در این زجرها پاک شوند وکسی چه میداند شاید سعادتی بود ویک توفیق اجباری ویافتن درد دل مردمی که هیچوقت به فکر شکایت ونوشتن نیستند وهمه چیز را از دریچه قسمت واقبال توجیه میکنند ویا ناامید از پیگیری ها رها می سازند ......

چیزی که قابل ذکر است اینکه کوچکترین دلسوزی برای نظم ومواظبت از اینهمه ماشین وموتورخلق خدا  ندیدم .

انگار داشتند ذوب میشدند .
انگار میشد با گوش دل فریاد این آهن پاره های بی زبان که باخون دل رنجدیدگان تهیه شده است شنید .

وچرا رنجدیدگان؟

برای اینکه بنده اتوموبیل بنز وبی ام و وآذرا وحتی سونوتا واینها ندیدم هرچه بود مال پریشان حالان بد بخت بود هرچه بود دنیایی از موتور سیکلت  .

دیگران که در خیابان ها خطایی ندارند !!!

خطا مال پابرهنگان زمین است همانها که در هر راهپیمایی فوری در همین خیابانها حاضر میشوند......

ودیگر اینکه آنچه نوشتم شکایتی نبود بلکه حکایتی بود وامیدوارم کسی از ذیربطان بخواند و کاری کند.
اندکی با تو بگفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است.

 


این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

value="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" />
مخاطبان آن لاین یزدفردا -فرداییان همیشه همراه یزدفردا در سراسر جهان

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
ا
  •  پایگاه خبری" یزدفردا" نظراتی را که حاوی توهین باشد منتشر نمی‌کند.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود با حروف لاتین خودداری نمائید.
  • نظرات ارسالی شما پس از مطالعه دقیق، به قسمتهای مختلف تحریریه ارجاع داده خواهد شد.
  •  ایمیل  "info@yazdfarda.com" پل ارتباطی مخاطبان با یزدفرد و آماده دریافت نظرات،گزارشها ومسندات خبری شماست.

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا