دكتر غلامرضا محمدي( كوير)

چیزی از انقلاب اسلامی نگذشته بود،حال وهوای کشور پر شوربود وطوفان انقلاب همچنان موج خیز.
تیر ماه سال 1359 بودو من از طرف جهادی هاو بویژه مرحوم حاج سید کاظم رضوی امام جمعه محترم اشکذر ومرحوم حاج شیخ ابوالحسن افضلیان وجوانان وانقلابیون آن روز زارچ واشکذربرای بخشداری اشکذر به مرحوم قندهاری استاندار وقت یزد معرفی شدم .

آن موقع زارچ واشکذر ورستاق مجموعا بخشی  ازشهرستان یزد بود ومیخواستند اولین بخشدار انقلابی منطقه را تعیین کنند .وبه من رسیدند که اهل بخش بودم ولی نه اهل زارچ بودم ونه اشکذر وروی من توافق بود.

من بعد از اعلام انقلاب فرهنگی وتعطیلی دانشگاه ها به دستور حضرت امام ره در حالیکه دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی بودم به یزد آمده بودم ودر جهاد سازندگی تازه تاسیس اشکذر در کمیته فرهنگی مشغول کار بودم .

به هر حال با دعوت استاندارمحترم رفتم استانداری و اقای قندهاری با من صحبت کردند وضرورت قبول این پست را گوشزد فرمودند و درخواست کردند که بخشداری را بپذیرم وابلاغ موقت دو هفته ای رابرای من  صادر کردند وروز بعد با سلام وصلوات  مردم وجوانان وارد بخشداری شدم

وچند روز بعد آقای نوری سیریزی بخشدار سابق باید می آمد وهمه چیز را تحویل میداد ولی از ناراحتی ویاترس وخشم نیامد ونیامد تا یکی دو هفته بعد که یاواشکی آمد وتحویل وتحول شد ورفت.بعد از دو هفته به تهران برای مصاحبه به وزارت کشور رفتم پیش آقای سید رضا  زواره ای معاون مالی اداری و مصاحبه شدم اتفاقا آقای سید علی اکبر آرامون شهردار سابق یزد هم برای خرانق معرفی شده بود وآنجابود.

وتهران ماندیم و بعد خدمت حضرت آیت الله مهدوی کنی  رسیدیم وابلاع رسمی بخشدار اشکذر رااز دست ایشون گرفتم .بعد در چندین جلسه شبانه روزی که با دست اندرکاران وزارت بود، ایشون هم گاه می آمدند و  سیاست واخلاق ومردمداری وکشورداری را آنقدر متین وموثر به ما می فرمودند که هرگز فراموشم نمی شود .

یادم هست شبهایی که با بخشداران وفرمانداران در وزارت کشور بودیم همه اهل نماز شب بودند واهل معنویت و دعا و آدمهای بسیار باصفایی بودند.نه که حالا کسی نباشد ولی برای حال وهوای آن روز کشور این فضا بسیار طبیعی بود ودرعین حال جالب  ولذت بردنی .

همه بر حسب وظیفه وقرب الهی وبه عنوان عبادت در روزگار حضرت امام /ره/ کار میکردند وتیپ ها دیدنی بود وقیافه ها نورانی ودیداروزیر ومعاونین ودست اندر کاران و والیان کشوری دوست داشتنی  ولذت بخش .کم کم من در همین وزارت رسمی شدم وماندم ویکسال بعد فرماندارمهریز شدم وبعدرفتم فرمانداری  اردکان وبعد تفت ویزد ویاسوج  وچه روزهای پرکاری که پشت سر نهادیم  مخصوصا اینکه هشت سالش مصادف با جنگ تحمیلی بود.وکارها چند برابر وجنگ در راس همه امر بود.. وگذشت وخداکند  روزی که پرونده ها به دستمان میدهند  ودستمان خالیست آن رنجها به کارمان آید انشاالله...  اگر چه شاعر میگوید:
چگونه سر زخجالت براورم برِ دوست ////که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا