چندی پیش انتشار دیدگاه یکی از دانشجویان دانشگاه یزد با عنوان "نقش ویژه استادان در ایجاد نشاط فکری و علمی در دانشگاه"  در این پایگاه خبری، واکنش دکتر شهرام طالبی، عضو هیأت علمی گروه مهندسی مکانیک را در پی داشت اما اینک یک دانشآموخته ی این دانشگاه با نگارش مطلبی در همین زمینه، به بیان دیدگاه خویش پرداخته است.

روابط عمومی دانشگاه با استقبال از تبادل نظر دانشگاهیان، مطلب این دانش آموخته را نیز عینا به شرح زیر منتشر می نماید:

 

برای مغز سخن، قشرحرف را بشکاف

پیشرفت و سازندگی در هر امری مستلزم تعامل و تعاطی اندیشه هاست، بویژه در مسائل علمی . بی تردید پویایی و رشد و بهره وری در محیط های آموزشی  در سایه ی تبادل اندیشه ها وبحث و بررسی آرا و نظرات  امکان پذیر است.

جای بسی خوشوقتی است که در حرکتی هوشمندانه امکان تبادل نظر در زمینه ی بهبود روشها ی تدریس و تبادل افکار بین دانشجو و استاد فراهم شده است.

چنین امری هرگاه با منطق خاص و بدور از تعصب و جانبداری صورت پذیرد ، ضامن رشد و تعالی این مجموعه ی آموزشی است.

دانشجویی دل آگاه و علاقه مند حدیث دل می گوید و خواسته ها و آرمانهایش را بیان می کند تا از این رهگذر دین خود را به مجموعه ی آموزشی  و یکایک اجزا ی آن ادا کرده باشد.از سوی دیگر استادی که دغدغه ی علم آموزی دارد نیز به تبیین دیدگاههای خود و نقد نظر دانشجو می پردازد.اما کاش در بیان اندیشه هاتامل و صبوری بیشتری نهفته بود و این هردو ( دانشجو و استاد) با تامل و ژرف اندیشی و سبک و سنگین کردن خواسته ها و گفته هایشان به سمت تعامل بیشتر پیش می رفتند.

نگارنده ی این سطور بر این باور است که بیان اندیشه ها ی هردو – فارغ از ناپختگی ها- ارزشمند است ، زیرا هردو به دور از بی تفاوتی نسبت به محیطی که به آنان تعلق دارد، وارد عرصه شده اند ؛ تنها نحوه ی بیان اندیشه هایشان نیاز به بازبینی و صیقل خوردگی داشته است.

روی سخنم ،در اینجا، با آقای دکتر طالبی است ، انتظار می رفت که این استاد عزیز در پاسخ به درخواستها و ایده های دانشجوبا لحنی پدرانه و نه گلایه آمیز و سرشار از شکوه سخن می گفتند . اینکه دانشجویی انتظار داشته باشد استادش برای او سنگ صبور باشد ، خواسته ی نابجاو نامعقولی نیست.   

آقای دکتر، بی گمان خود شما نیز زمانی دانشجو بوده اید یا فرزندی دارید که هم اکنون دانشجوست یا در آینده ای نزدیک انشاءالله دانشجو خواهد شد آیا چنین انتظاری را از استاد خود نداشته اید و به فرزندتان حق نمی دهیدچنین انتظاریداشته باشد؟

 

همه ی ما به امید زنده ایم

آنچه مسلم است دانشجو از استاد انتظار امید واهی ندارد . مگر نه این است که همه ی ما به امید زنده هستیم و ناامیدی را نیرومندترین ابزار شیطان می دانیم؟ پس امید دادن ، گمراهی و مصرف نابجای بیت المال نیست. استاد می تواند با بیان اینکه موقعیتی که هم اکنون دانشجوی خسته و دلزده و بی انگیزه  در آن قرار دارد، ممکن است آرزوی دهها تنی باشد که شاید با دانش و انگیزه ی برابر و یا بیشتر ، به هر دلیلی ،نتوانسته اند به دانشگاه راه یابند ، پس قدردان این فرصت باشد و با توان حداکثری برای ارتقای سطح فرهنگ و دانش و تجربه ی خود از آن استفاده کند. چنین برخوردی نوعی بیدارسازی و حرکت بر اسا س وجدان و قدر شناسی از نعمت هاو فرصت هاست .سنگ صبور بودن استاد مغایرتی با توانایی و تخصص وی ندارد؛تنها با علاقه و اشتیاق به صحبت ها و درد دل دانشجو گوش سپردن ، آموزش درک متقابل و ایجاد تفاهم و جوّ همدلی و تخفیف استرس و اضطراب دانشجویی است که با دور شدن از محیط خانواده به خلاعاطفی و در مواردی خلا اقتصادی دچار گشته ، حتی اگردانشجویی در رشته ای استعداد و توانایی نداشته باشد نیازی به امیددادن واهی و گفتن تومی توانی،سعی ات را بکن نیست، می توان با بررسی علائق و توانایی های او در رشته ای دیگر، هدایت تحصیلی اورا بر عهده گرفت . فراموش نکنیم که دانش آموزان ما با هیچ شناختی از رشته های دانشگاهی ناگزیر آن را انتخاب می کنند وباز توجه داشته باشیم که این انتخاب نیز انتخابی واقعی نیست!دانش آموزی که در کنکور شرکت کرده 60-70ویا نهایتا 100رشته دانشگاهی راانتخاب می کند . عوامل بسیاری در پذیرش او مؤثر است؛ بنا بر این انتخاب رشته ی دانشگاهی در عین انتخاب ، نوعی اجبار نیر هست. شاید پرسیدن این سوال که آیا شما تنها رشته ی مکانیک را انتخاب کرده ایدو در همه ی دوران تحصیل از این انتخاب راضی بوده اید؟ سوال بی موردی نباشد.

 

 کمال گرایی در وجود هر انسان نهفته است

در بند 2، با نقل این سخن دانشجو"  شایدتصوردرستی از اهدافش و مسیررسیدن به آنها نداشته باشد...." حرف دانشجو را مغایر منطق دانسته اید !فراموش نکنیم که کمال گرایی در وجود هر انسان نهفته است. چنین خواسته ای بویژه در دوران نوجوانی و جوانی از شدّت و حدّت خاصی برخورداراست.جناب آقای دکتر طالبی، دانشجو،بخصوص در ترمهای اول، که هنوز فضای دبیرستان ذهنش را تحت تاثیر دارد و با آرمانخواهی و تحمل سالها مطالعه و رنج درس خواندن( نه اینکه درس خواندن رنج آور باشدو آموختن عملی زجرآور،بلکه با اجبار درس خواندن وتحمل بیدارخوابیها و حل تست و استرس رقابت چندین هزار نفری  و فشارهای والدین و اولیاء مدارس برای برتر بودن و آمار قبولی را بالابردن، بیش از آنکه آموزش رابه  وسیله ای برای افزایش آگاهی و دستیابی به نادانسته ها ولذت دست یافتن به آموزه های نو وجدید تبدیل کند ،به عملی شاق و اجباری بدل کرده است.)در دانشگاه در جستجوی دنیایی متفاوت و آرمانی است ،رشته ها و کاربرد هریک برای وی تبیین نشده ، از سیستم بسته ی سوال و امتحان مداوم به سیستم آموزش بدون پرسش مداوم و تنها محک زدن اطلاعات در پایان ترم راه یافته و تفاوتهای دیگر... بسیار طبیعی است که در بدو ورود حالت سردرگمی،هیجان زدگی و تعلیق داشته ،نیاز به کمک و یاری استادان داشته باشد. بخاطر داشته باشیم تدریس تنها تکرار مکررات ترمهای متمادی  مطالب یک درس نیست بلکه مدرس واقعی پرورش دهنده ی افکار و اندیشه هاوراهنمای مسیر زندگی دانشجوست.

 

بیان درد، مقدمه ای برای درمان آن است

در بند 3به بی ربط بودن یک درس به رشته یا به روز نبودن متن درسها به دانشجو ایراد گرفته اید هرچند بیان چنین مطالبی می توانست با ادبیاتی متفاوت و ملایم تراز سوی دانشجو همراه باشداما خود شما نیز اذعان دارید که لزوما  همه ی واحدهای ارائه شده در رشته های مختلف ، تخصصی و در ارتباط صرف با درس نیستند،انبوه واحدهای اختیاری،عمومی، پیش نیاز ،هم نیازو...شواهد خوبی برای این مدعاست. از سوی دیگر هم اکنون به یمن دنیای مجازی و دسترسی به انبوه اطلاعات ،دسترسی به سرفصل دروس مختلف، منابع مورد مطالعه  و سال تدوین و انتشار منابع ودرسنامه ها در سایت وزارتخانه وحتی روی پروفایل برخی دانشکده ها و گروهها نیز امکان پذیر است .وقتی بسیاری از منابع معرفی شده سالها از تاریخ انتشارشان می گذرد تشخیص اینکه مطالب به روز نیست ، کار چندان دشواری نیست و نیازی نیست دانشجو استاد باشد تا این نکته را بفهمد.

این نکته را نیز از یاد نبریم که بیان درد، مقدمه ای برای درمان آن است. آیا با خود اندیشیده اید که شاید این دانشجو با بیان این مسائل میل و اشتیاق خود را برای بهره وری بیشتر،روزآمد کردناطلاعات و بهره مندی از دانش نوین بیان کرده است که در این صورت چنین اندیشه ای واقعا قابل ستایش است.

جناب آقای دکتر طالبی شاید واقعا دانشجویی با ذهنیتی کاملا متفاوت و آرمانی دانشگاه را تصور کرده اما در مواجهه با واقعیت آن را خلاف آنچه در ذهن ساخته بوده است می بیند؛به این دلیل که شاید فضای حاکم بر کلاس درس و سایر فضاهای دانشگاه و روابط حاکم بر درس و کلاس نتوانسته اورا اقناع کند و انتظاراتش را برآورده سازد،در چنین صورتی انتظار این است که منویات درونی خود را صادقانه بیان نکندو با به به و چهچه به تایید وضعیتی بپردازد که با آرزوهایش همخوانی ندارد؟ آیا چنین چیزی مطابق واقع و منطقی و توجیه پذیر است؟آیا حتی اگر دیدگاه دانشجو آرمانی باشد و شرایط موجود امکان تحقق ایده آلهای دانشجو را نداشته باشد باید او حتی اجازه ی بیان نداشته باشدیا اینکه بهتر است بیان کند و استادان و سایر افراد دخیل در آموزش و متولیان اداره ی امور دانشگاه  ضمن بیان واقعیتها و حمایت  اصولی ،از او انسانی واقعگرا و نه آرمانی بسازندواز توانمندی فکری او و ایده های منطقی اش استقبال کرده، دست یاری اش را به گرمی بفشارند ونشان دهند که تغییر در سایه ی تدبیر را می پذیرند.

 

 درد مشترک استاد و دانشجو

در بند 4ایرادگرفته اید که چرا از سطح تدریس کلاسی و پایان نامه های بعضا با موضوعهای بی فایده و مقالات بی ربط به جامعه و بی محتوا صحبت شده است!جای بسی تعجب است،مدتهاست که تشترسوایی مقاله سازی، کتاب سازی، طرحهای پژوهشی بی بازده از بام افتاده است تا آنجا که مسئولان وزارت علوم طرح تصویب ممنوعیت فروش پایان نامه ها را در دستور کار دارند( نک:خبرگزاری ایسنا،ISNA.IR/19/8/93) آیا دور از ذهن است که دانشجویی – اعم از اینکه در کدام رشته تحصیل می کند- و به دنیای مجازی دسترسی دارد با یک جستجوی ساده می تواند چنین مسائلی را دریابد ، نمی تواند چنین نظری بدهد و باید خود استاد وصاحب نظر باشد؟

پیوسته یکی از مهمترین دغدغه های ذهنی استادان دل آگاه در دانشگاهها ی کشور روند پذیرش خیل بیشمار دانشجویان مقاطع مختلف تحصیلات تکمیلی و ظهور و بروز قارچ گونه ی مؤسسات آموزش عالی دولتی و غیر انتفاعی !است که دسته دسته  کارشناس ارشد و دکترا دانش آموخته می کنند .آیا براستی همه ی پایان نامه ها براساس نیاز جامعه تنظیم و تدوین شده است ؟اگرچنین است و موازی کاری و موضوعات تکراری جایی ندارد و همه ی پژوهش های مقاطع تحصیلات تکمیلی برطرف کننده ی نیاز های گوناگون جامعه است ، چرا در بخش های مختلف کشاورزی،صنعت و معدن ،منابع طبیعی و انسانی ،صنایع پتروشیمی و.... با خلا جدّی ووابستی به بیگانگان روبرو هستیم؟

جناب آقای دکتر طالبی آیا این احتمال را ندادید که شاید دانشجویی که این مسائل را بیان کرده ،خود مقطعی از مقاطع تحصیلات تکمیلی راپشت سرگذاشته باشدمثلا کارشناسی ارشد یا دکترایش را گرفته باشد ودر این دو مقطع پایان نامه های همدوره های خود را در دانشگاه خودش و یا دانشگاههای دیگر مقایسه کرده وبه این نتیجه رسیده باشد؟

در ارتباط با هماهنگ نبودن رشته ها با نیاز جامعه نیز شاید بد نباشد آماری از خیل دانش آموختگان رشته های مختلف یک دهه ی اخیر گرفته شود ،آنگاه خواهیم دید واقعا چند درصد از مطالب آموزشی در دانشگاه در حیطه ی کاری افراد استفاده می شود؟ جناب آقای دکتر طالبی دانشجویان زیادی با استفاده از کلاس های درس شما دانش آموخته شده اند، براستی چند تن از آنان در رشته ی مکانیک جذب بازار کار شده اند؟ درد آور نیست اخیرا بسیاری از فروشندگان سوپر مارکتها دارای مدارک مهندسی در رشته های گوناگون هستند؟ آیا در خواست نیاز سنجی جامعه و گرفتن دانشجو بر اساس نیاز جامعه وبازار کار درخواستی غیر منطقی و قابل سرزنش است.

 در بند 6 از تعدادزیاد دانشجویان صحبت کرده اید و اینکه حتی کنترل عادی یک کلاس 45نفره دشوار است چه برسد به خواسته های آن دانشجو!

جناب آقای دکتر طالبی دانشجودر جملاتی صمیمانه استاد را نماد تحقق یافته ای از بخشی از آرمانهایش دانسته و از استاد تقاضای تعامل دارد ، این خواسته ای غیر منطقی نیست. دانشجویان هم می دانند که تعداد زیاد در یک کلاس امکان تبادل نظرو بهره مندی از تجربیات استاد را به حداقل یا حتی صفرمی رساند. اونیز درد مشترک جامعه رافریاد کرده است،منتها در قالبی دیگر و با بیانی متفاوت تر.

 

یک مخاطب واقعی در هر کلاس کافی است!

به یاد می آورم در دوران دانشجویی استادی منضبط،دقیق،عمیق،دردآشنا ،با مطالعه ،صبور،جدی ،کارآمدوبسیار دلسوز داشتیم که خیلی ها حتی ساعتشان را با ورود استاد تنظیم می کردند. آن استاد کم نظیر با نگاه تیزبین خود تمام رفتار ،گفتار وحتی دغدغه  های ذهنی دانشجویان را رصد می کرد ودر عین حال همه ی وقت کلاس را به تدریس و پرس و سوال علمی و تبادل نظر با دانشجویان می گذراند،اخیرا از یکی از دانشجویان جدید شنیدم به رغم همه ی تفاوت هایی که سالیان اخیر با سالیان دانشجویی ما دارد ،هنوز هم آن دانشی مرد  با شور و اشتیاق و دلسوزی و انضباط تدریس می کندو به مسائل دانشجویان می پردازد. در دیداری از ایشان پرسیدم استاد چگونه می توانید هنوز هم همانگونه معلمی کنید؟پاسخ دادند: در هر کلاس اگر تنها یک مخاطب واقعی وجود داشته باشد برای من کافیست!

استاد طالبی فکر نمی کنید استادان به رغم همه ی کاستی ها ،مشکلات ،موانع ، بی انگیزگی های دانشجویان و.....باید در تکثیر من وجودی خویش بکوشندوشاگردانی بهتر از استاد تربیت کنندتا حاصل سالها تلاش و تدریسشان به هدر نرفته باشد؟

با اطمینان کامل می توانم بگویم خود شما نیز دانش آموختگان پرمغز،فرهیخته،روشن اندیش ،دلسوز، متفکرو مسؤولیت پذیر را به کم سوادان گدایان نمره و مدعیان مدرک دار ترجیح می دهید.

 

دست در دست هم نهیم به مهر

.... واما سخنی با آن دانشجوی گرامی:دانشجوی عزیزاگر بپذیریم که پیوسته ادب نفس بر ادب درس مقدم است و یکی از اساسی ترین اصول در دانشگاه یا هر مجموعه ی آموزشی دیگر«حرمت استاد نکو نگه داشتن است» ، بایسته می نمود که با لحنی متفاوت تر از آنچه گفته اید،سخن می گفتید. مسلما می پذیرید که عبارت"استاد بی درد" عبارتی در خور شان یک سخنگوی دانشگاهی نیست.

گاه لحن سخن به گونه ایست که خواننده احساس می کند از موضع همپایگی ( یعنی در مقام یک استاد و نه دانشجو) مطالب بیان گردیده است!اما حتی در صورت همپایگی نیز ظرافت و دقت بیشتری در گزینش واژگان  و اصلاح لحن کلام لازم بود.

.....و اینک سخن فرجامین:

استاد عزیز، دانشجوی گرامی بیایید به یاد روزگاران گذشته " دست در دست هم نهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد"باور کنیم که همه ی مشکلات با درک متقابل،همدلی و مهرورزی برطرف خواهد شد.

به امید روزهای روشن و پرامید آینده

م-ی دانش آموخته ی دانشگاه یزد

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا