اکبر یزدانی

آن روز که من در کمرکش کوه

صدای نی لبکم پیچیده بود.

تو در هزار توی تاریخ،

به دنبال انکار هولوکاست بودی

آن روز ورق پاره های قطعنامه

غذای بز های من شده بود

و تو با چنان صلابتی

قطعنامه دان استکبار را پاره کردی

که گفتم قوچ سر گله ام فدای سرت

اما ای پاکترین خود گفته

امروز بزهای من انکار هولوکاست را نمیخورند

قصیل تازه ام نیست.

و من،

هر چه به گوششان میخوانم آن ممه را لولو برد باور نمیکنند

من مانده ام و گله ای گرسنه

و چاقوی زنجانی

من مانده ام و پاکانی که

پاک از پاکی بودند و کلماتی که معنایش را نمیدانم

م.ر-ب.ز-س.م

و تو که هیچ یک را گردن نمیگیری

حلالت نخواهم کرد

ای پاک خود گفته

چون بز هایم نیز از خوردن سیب زمینی سر باز میزنند


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا