محمد حسین تقوایی زحمتکش:


در زندگی، با عزیزانی برخورد می کنیم که هرگز یاد و خاطره اشان فراموشمان نمی شود.

با تسبیحی در دست، چهره ای متبسم و مهربان، کلاس زیست شناسی دبیرستان کیخسروی، خود را فاضلی معرفی کرد، آن روز و تمام کلاسهای زیست شناسی، همیشه سخنان، خاطرات و مثلهایی می گفت که فراموش شدنی نیست، این شاگردی یک سال بیش نبود، به واسطه تحصیل در رشته ریاضی و فیزیک دیگر شاگرد دبیرستانی استاد فاضلی نبودم.

 در زندگی، با عزیزانی برخورد می کنیم که هرگز یاد و خاطره اشان فراموشمان نمی شود، زمانه گذشت، پس از سالها دوری از وطن و بازگشت به یزد، دوباره با استاد فاضلی اینبار، در اداره کل ارشاد دیدار کردم، استاد فاضلی ، آنچنان مهربان، دوستداشتنی و خونگرم بود اگر ده ها سال هم می گذشت فراموش شدنی نبود، برایم باعث خرسندی بود که درهمان ملاقات اول، مرا به جا آورد، فراموش نمی کنم آن روز هم با سخنان و خاطرات و مثلهایی فراموش نشدنی همراهی امان کرد، آن روز هم تسبیح به دست داشت.

آن سالها نه چندان دور، تازه با مطبوعات یزد آشنا شده بودم، به لطف و اعتماد استاد عزیزم مسعود ارکان، توانستم  وارد عرصه مطبوعات یزد شوم، آن روزها دفتر یزد امروز در پاساژ آزادی بود، عصرها وقت و بی وقت، با بهانه یا بی بهانه، سراغ استاد فاضلی می رفتیم، همیشه با چهره بشاش، خنده بر لب و روی گشاده پذیرایمان بود، همیشه سخنان،خاطرات و مثلهایی می گفت؛ مث دوران دبیرستان بازهم ؛ با شوخی طبعی همراهی امان می کرد و مثل همیشه تسبیح به دست بود.

محمد حسین تقوایی زحمتکش : استاد فاضلی، روزنامه نگاری که فراموش شدنی نیست!


آن روزها در جلسه  خبری؛ وقتی استاد فاضلی بود، فضای صمیمی و دوستانه تر بود، در سالها نه چندان دور، با تمام فراز و نشیبهای مطبوعات، با تمام اختلاف نظرها گاه و بیگاه، در تمام نظرات و دیدگاههای متفاوت و گاه متضاد، در تمام لحظات،  دلمان قرص بود که استاد فاضلی، پیشکسوتی فرهیخته، روزنامه نگاری حرفه ای و دوستی تمام عیار ست، همیشه با لبخند همیشگی و تسبیحی به دست همراه جوان ترها بود.

به واسطه دوری از فضای مطبوعات یزد و همکاری با مطبوعات خارج استان، کمتر افتخار دیدار دوستان را داشتم، به یاد دارم آخرین بار که استاد فاضلی را دیدم، با خودرو مسافتی را رد کرده بودم ، ترافیک سنگین بود، برگشتم، استاد فاضلی با روی گشاده احوال پرسی کرد و با لحن همیشگی اش، شوخی طبعی و گشاده رویی پذیرایم شد، با شرح حال آن روز، داستان و مثلی کوتاه تعریف کرد، گفتگویی کوتاهی داشتیم ، نمی دانستم این آخرین دیدار من با استاد است، در آخرین دیدار هم سرشار معرفت، مهربانی و عزت بود و مانند همیشه شوخ طبع و دوست داشتنی همراهی ام کرد، آن روز هم استاد فاضلی تسبیحی به دست داشت...

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا