زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

زبان‌دراز در عالم رويا ديد كه قلي خان با اوقات تلخ زنگ خانه را زد ياالله گويان وسط هال كه رسيد بي‌مقدمه گفت بخوان! گفتم سلام بفرمائيد گفت چه سلامي؟ چه عليكي؟ آبروم رفت!
من صلاحيتم را رد كردند حالا در آبادي دين و ايمان و سابقه‌ام زير سوال رفته پسر كدخدا ميگه فلاني چه كار كرده ببينيد تو روزنامه چه نسبتي به او داده‌اند! مگه بعله او هم!...
مادر بچه‌ها دويد و يك ليوان آب سرد آورد و من هم تعارف كردم. نشست
گفتم: تا تو باشي همه جا نخواسته باشي حاضر شوي جو گير نشي و بري تو صف ثبت نام!
گفت: زبان‌دراز زخم زبان نزن به جان خودم عوضي شده اشتباه گرفته‌اند... ناگاه مثل اسپند روي آتش پريد هوا.. و گفت هان... پسر عمو جان! آخرين باري كه رفتم شهر وقتي بود كه خودرو ثبت نام مي‌كردند هان... بشه كامپيوتر اشتباه فرستاده فرمانداري. اين چشم بي صاحبمان هم كه كمي چپه، سرمان هم كه كم مو است شايد گفته باشند چپ گرا و منورالفكر است!!.
هان... رفتم اعتراض كنم... ناگهان صدايي بگوشم رسيد والده آقا مصطفي به فرزندش مي‌گفت؛ مادر!! زبان‌دراز را بيدار كن دوباره دارد هذيان مي‌گويد، بگو بلند شود كمي آب به صورتش بزند!!

زبان‌دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا