زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

چون می‌دانم از اوضاع اقتصاد و سیاست خسته شدید داستانی از کشور هندوستان نقل می‌کنم که به هیچ‌کس و هیج‌جا برنخورد. روزی روزگاری در روستایی در هند ثروتمند و پولداری به اهالی روستا اعلام کرد که هرکس میمونی زنده شکار کرده بیاورد 20 روپیه حق‌الزحمه می‌دهم روستایی‌ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمون‌ها کردند. ارباب هم هزارها میمون به قیمت 20 روپیه از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر آن مرد زرنگ این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 روپیه خواهد پرداخت و با این شرایط روستایی‌ها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی میمون‌ها هم کمتر و کمتر شدند، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای خود رفتند... این‌بار پیشنهاد به 50 روپیه رسید و... در نتیجه تعداد میمون‌ها آنقدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار حاج آقا ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 روپیه خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد. در نبود ارباب، شاگرد به روستایی‌ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! (خیالتان راحت!، نگران نباشید!!) من آنها را به 60 روپیه به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت رئیس ده آنها را به 70 روپیه به او بفروشید... روستایی‌ها که وسوسه شده بودند پول‌هایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه ارباب را دید و نه شاگردش را... و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون...
از جهت محکم کاری گفته باشم این داستان هیچ ربطی به داستان امروز بانک مرکزی برای پیش فروش سکه طلا و ارز و این‌جور چیزها ندارد. فردا کسی (چغولی! ما) نکند به قول معروف (نباریده‌اش باریده) بروم تو این سایت ببینم میمون ببخشید سکه دوباره پیش فروش می‌کنند یا نه؟

زبان‌دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا