بنام حق
جوابیه ای به جوابیه حسین مسرت
ای کاش خواب بودم!
و یا می توانستم چشمانم را ببندم و خود را بخواب بزنم!
ای کاش می توانستم مثل شما از امروز جدا شوم و به گذشته بپیوندم، و در پستوی تاریخ، بدنبال شماره کفش نادرشاه بگردم!
ای کاش می توانستم بنا به موقعیت و شرایط، بعضی ازافراد را سرور فرزانه بنامم!
ای کاش تعریف و تمجید و مدح بلد بودم و می توانستم که تاریخ را تحریف کرده، و بخاطر رفاقت و دوستی و رابطه، و برای خوشایند عده ای، از هفته نامه ای بعنوان بهترین روزنامه تاریخ یزد نام ببرم!
ای کاش مسرتی که سالها پیش می شناختم، هیچگاه و به هیچ قیمت، به دایره بنیاد ریحانه و جوادالائمه نزدیک نشده بود، و اینگونه اسیر کوچک اندیشی نمی گشت!
دوست گرامی!علیه یک دوست نوشتن! انتقاد از یک دوست کردن! باور کنید که ساده و آسان نیست! می دانید با هر کلام که می نوشتم چه دردی در سینه خود احساس می کردم؟!
باور کردنی نیست. اما باور کنید تلنگر به تصویر دوستان زدن! بمراتب، سخت و مشکلتر از تصویر مخالفان را شکستن است.
در اینکه همیشه راه ما از هم جدا بوده شکی نیست، و اما عنوان کردن بعضی از مسائل برای یادآوری تهمت نیست؟!
بگذار ساده بگویم!
در دیاری که افراد کم سواد و بیسوادی در طول چند سال صاحب میلیاردها ثروت بادآورده شده اند، موضوع خانه هفت میلیونی آذر یزدی، که سوال اصلی در چگونه خریدن آن است، و نه چگونه فروختن آن، موضوع بسیار کوچک و پیش پاافتاده ای می باشد، و اما اگر عده ای می توانند از آشفته بازار اقتصادی سوء استفاده کنند و با دلالی و زمین بازی و رانت و ویژه خواری صاحب میلیاردها ثروت و کاخ های افسانه ای شوند، مقصر من و شما هستیم، که نتوانسته ایم به رسالت و تعهد خود وفادار بمانیم.
دوست گرامی
در طول تاریخ بسیاری ازقلمزنان و نویسندگان و نخبگان، بدام قدرت و ثروت افتاده، و ناخواسته چیزهایی را نوشته اند، که هیچگاه به آن اعتقادی نداشته اند!
پول و قلم هیچگاه با هم همزیستی نداشته اند، و متاسفانه همیشه این پول بوده است که قلمها را خریده است، و هیچگاه نشده که قلمی قادر بخریدن صاحبان پول و سرمایه باشد؛ بگذریم که وارد این موضوع شدن، موضوع بسیار خطرناکی می باشد.
بسیار امید داشتیم بجای تهمت نامیدن مسائل مطرح شده، به موضوعات مطرح شده، پاسخی ساده می دادید و یا حتی آن را رد می کردید، و از حربه های پوسیده دیگران، برای دفاع استفاده نمی کردید.
اما خوب می دانیم که در معذوریت قرار دارید، و نمی توانید به بسیاری از مسائل پاسخ دهید؛ چرا که پاسخ همان! و برپا شدن غوغا همان!
یعنی شما اولین سردبیر هفته نامه آفتاب یزد کاظمینی نبوده اید؟
یعنی شما مدیر عامل بنیاد ریحانه نبوده اید؟
یعنی شما با مجتمع طبقاتی و غیرانتفاعی جوادالائمه همکاری نداشته اید؟
یعنی شما خانه آذر یزدی را نفروخته اید؟
یعنی هزینه کتاب باد کرده و انباری تذکره میکده را کاظمینی پرداخت نکرده است؟
یعنی شما در نامه های اداری، از کاظمینی بعنوان سرور فرزانه نام نبرده اید؟
یعنی شما با هفته نامه یزد امروز و دانشنامه مشاهیر یزد همراهی و همکاری نداشته اید؟
یعنی نام پدر شما و کاظمینی و کارکنان ارشاد و شوق الشعراء، بعنوان مشاهیر در مشاهیر یزد نیامده است؟
یعنی شما همیشه نام خود را در کنار اسلامی ندوشن و آذر یزدی و ایرج افشار نگذاشته اید؟
یعنی شما کتابخانه وزیری را پله صعود خود نکرده اید؟
یعنی شما پس از فروش خانه آذر یزدی، خانه یکی از اقوام کاظمینی را نخریده اید؟
پس ما چه تهمتی به شما زده ایم؟!
بسیار متاسف شدیم که شما خودتان را با آن بساز و بندازی سیاه قلمی که همیشه دنبال نام و نان است مقایسه کرده بودید، و انتظار داشتید که از اعمال کاسبکارانه او نیز بنویسیم! و شاید نیز این اشتباه ما بوده، که فکر می کردیم شما با او تفاوت بسیار دارید، اما انگار همه راهها به یک چیز ختم می شود؛ و ما بازهم بد دیدیم و خوب نشناختیم!ما قرار نیست که در رابطه با هر کسی و با هر ظرفیت و شخصیتی، مطلب بنویسیم و انتقاد کنیم.
نخیر برادر جان! فکر می کردیم خواب هستید، نمی دانستیم که خود را بخواب زده اید!
امروز شما بر خلاف ما که تنها کتابمان دو سال توقیف بود، نویسنده سرشناس صاحب کتاب این دیار هستید، درست همچون آن فردی را که بسازو بنداز نامیده اید، اما براستی فرق شما با او در چیست؟!
براستی با این ادبیات می خواستید، و می خواهید دانشنامه بنویسید؟!
محمد رضا شوق الشعراء
1385/5/16
یزد
مطالب مرتبط:
دانشنامه یزد، از نان شب برای مردم یزد واجب تر است(منتقد دلسوز:محمد رضا شوق الشعراء)
تاریخ : 16 مرداد 1385 - قبلازظهر 01:55
يزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 28,آوریل,2024