محمد رضا شوق الشعراء
قفس بی زندانبان دیگری باید بسازم
آنها صدای مرغ عشق را تحمل نمی کنند
آنها آواز مدام مرغ عشق آزارشان می دهد
به مرغ عشق می گویم آواز عشق نخوان! می خواند
می گویم سکوت کن، سکوت نمی کند
می گویم از عشق نگو! می گوید
می گویم و اما!
مرغ عشق ها قانون آدمها را نمی دانند
به کبوتر می گویم آواز رندگی نخوان! می خواند
می گویم سکوت کن، سکوت نمی کند
می گویم از پرواز و آزادی نگو! می گوید
می گویم و اما!
کبوترها قانون آدمها را نمی دانند
کوچه محله سابق، کوچه خاطرات جوانی، کوچه روزگار گذشته، بدلیل خانه ها و مطب ها و آپارتمانهای «بی پارکینگ»، مملو از اتومبیل و «دکان» شده است، و همسایه های خارج از کوچه بن بست پنج خانه ای، از صدای آواز مرغ عشق ها و کبوترها شکایت کرده اند!!!
صبح چند روز قبل، ماموران شهرداری و بهداشت با اخطار و دستور آمدند، مرغ عشق ها و کبوترها «درون قفس» باید «خفه» شوند، کم کم با قفس بی زندانیان خداحافظی می کنم، در محله ای که آواز مرغ عشق شوم است، در دیاری که صدای مرغ عشق را تحمل نمی کنند؛ نمی توان به آرامش و عشق اندیشید!
هر روز عصر، در هنگام غروب آفتاب، وقتی پشه ها از روی شاخه «محبوب شب ها» پرواز زندگی را آغاز می کردند، خفاشها با شتاب سر می رسیدند و برای «زندگی» آنها را می بلعیدند، در زندان بی زندانبان، پشه ها خوراک خفاش های گرسنه می شدند، چرا که خفاش ها نیز حق زندگی داشتند، و حال غروب ها، دلم برای تماشای پرواز خفاش ها بدجوری تنگ می شود. خفاش ها را هم به اندازه مرغ عشق ها دوست داشتم!
تبصره اول: چند روزی است همراه با سرماخوردگی و بیماری، برای آنکه کسی از ما دلخور و ناراحت نباشد، درگیر جابجایی قفسیم! بخاطر عقیده، بخواست و عقیده «همسایه» احترام می گذاریم، و از حق او که نمی خواهد صدای مرغ عشق را تحمل کند، بیشتر از خود او دفاع می کنیم!
تبصره دوم: دیروز «سردبیر» سایت یزد فردا، در قفس بی زندانبان به عیادت ما آمد، و در کنار مرغ عشق ها، از موی و ریش ما عکس گرفت، و امروز ..
تبصره سوم:
قفسی برای خود می سازم
به جز «عشق» به چه باید اندیشید!؟
ماهی ها و آدم ها
سرگرم ساختن قفسیم
میهمانی رازقی ها
بغض قناری در قفس شکست
قناری مرد و عشقش ماند
شمعدانی و آفتاب و سایه و عشق
کرم ها از کجا می آیند!؟
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
http://www.yazdfarda.com/news/af/26784/
یکشنبه 28,آوریل,2024