یلدا پشت در است

محمد رضا شوق الشعراء

آمدن زمستان نوید بهار را می دهد

یلدا مقدمه نوروز است

حکایت یلدای دانشگاه آزاد اسلامی تفت!


امشب، به شب فردا بدجوری حسادت می کند، شبی که اگر نبود، یلدا نمی آمد، هیچ جوری نمی تواند این چند ثانیه بزرگتر بودن آن را تحمل نماید، یلدا شب ایرانی است، یلدا شب ایرانیان است، و ایران و ایرانی، بر اساس یک اصل و رسم قدیمی، برای مبارزه با سیاهی و تاریکی، شب یلدا تا صبخ بیدار می مانند و بخاطر بهار، آمدن زمستان را جشن می گیرند، که اگر تاریکی و زمستان نبود، روشنایی و بهار معنایی پیدا نمی کرد.

در تاریکترین شب هم می شود خندید، در سردترین شب هم می توان گرم بود، در زیر سایه سیاهی و تباهی و ظلم نیز می تواند آزاد بود، و یلدا، این دختر سیاه مو و سیاه چشم و زیبای ایرانی، فریاد آزادی و عدالت است.

یلدا را بخاطر یلدا دوست دارم!

نوروز زمستانی ایرانیان شب یلداست، شب تاریک و دراز و سردی که با قصه های پدر و مادر بزرگ ها، گرم و روشن می شود. مادر بزرگ از حکایت یورش اسکند

شب یلدا را بخاطر آفتاب صبح پس از شب یلدا دوست بداریم، آفتابی که بر مرگ درازترین شب می خندد!

در شب یلدا، به فقیران و بینوایان و بیماران و دربندان هم بیندیشید، شب یلدا شبی برابر برای همه است ... ذهنم بهم می ریزد...

صدای زنگ تلفن به صدا در می آید، یلدا، دختر دانشجوی ایرانی، با صدایی محکم و لرزان، از کمبودها و کاستی ها و ضعف مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی تفت می گوید، از محرومیت اقتصادی و عشق به فهمیدن و دانستن و اما با غرور! یلدا حرف ها و دردها و غصه هایش را به گوشی که می شنود می سپارد و اما اگر در دانشگاه آزاد اسلامی تفت و تفت گوشی برای شنیدن بود، او صدایش را اینجا و پیش رسانه می آورد!؟

امشب! اینجا هر کس که اعتراض کند یلداست، گاه برای نشان دادن فریاد باید سکوت کرد، گاه برای نشان دادن عشق باید مرد، و این است که کسی باید باید باشد که بشنود صدای یلدا را ... یلدای دانشگاه آزاد تفت، اتومبیل ندارد! پول ندارد! آرایش و بزک ندارد! و خودش و مادرش کار می کنند تا شهریه دانشگاه را پرداخت کنند و اما...

در این رابطه بعد بیشتر خواهیم نوشت

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا