محمد رضا شوق الشعراء

محمد رضا شوق الشعراء:به خدا و سکوت پناه می بریم"آمده بود قرآن زیبا و بزرگ و پر از تذهیبی را که بر روی کاغذ گلاسه سالها قبل از انقلاب چاپ شده و جزو آئینه و شمعدان سفره عقدش بود بفروشد، می گفت حالا که شوهرم مرحوم شده و نیست، حالا که آئینه و شمعدانش را فروختم، چرا باید این قرآن را نگه دارم!؟ می گفت سخت به پولش نیاز دارد و می گفت ...
گفتم خواهر گرامی، من نه امام جمعه شهرم و نه استاندار و نه فرماندار و نه شهردار و نه رئیس و مدیر هستم و یکی هستم به مثل خودت، امام جمعه ای هم که می شناختیم ( شیخ محمد علی صدوقی) و این مسائل را به او منتقل می کردیم، مرحوم شده و در این چند سال، با کس دیگری هم ارتباط نداشته و نداریم... حرفم را قطع کرد و  گفت: الکی میگی! بگو نمیخوای برام کار انجام دهی، چرا دیگه بهونه میآری!؟ چهارتا کوچه اونورتر می گفتن سایت داری و بر و بیا داری و حرفت را می خونن و خیلی چیزای دیگه، تازه من از اونوقتی که تو کتابفروش بودی می شناختمت، فکر کردی تازه ترا شناختم!؟ بیچاره فکر می کرد «سایت» یک جور کارخانه و شرکت و ازین جور چیزهاست و بدجوری با امید آمده بود که دست خالی برنگردد. چی می توانستم به او که بدهی و گرانی و فقر امانش را بریده بود بگویم!؟ چی می توانستم به مسلمان آبرومندی که قرآن توی خانه اش را برای فروش آورده بود بگویم!؟ چگونه می شد و می توانستم در ماه خدا ناامیدش کنم! قرآنی که آورده بود زیبا و نفیس بود و اما چاپی بود و اون فکر می کرد که نسخه قرآنش بسیار ارزشمند است. پیرزن گنجی را که یک عمر حفظ کرده و بی وضو به آن دست نزده بود برای فروش آورده بود، و حالا من مانده بودم و یک آزمون سخت ... نمی تونستم که به او بگویم پول ندارم و اگر هم می گفتم باور نمی کرد، آنچه که در ذهن بعضی به غلط جا افتاده، کار دستمان داده بود، و این پیرزن نیز فکر می کرد، ما بخاطر نوشتن خیلی پول می گیریم و خیلی درآمد داریم و همه مسئولان معطلند ما حرفی بزنیم و چیزی بنویسیم تا اجرا کنند. در خود نشستیم، نوشتن هم برای خود مسئولیت دارد، سایت و وبلاگ داری هم برای خود و به اندازه خود مسئولیت دارد، شاید یک روز ما نیز خیلی سخت تر از استاندار و فرماندار و شهردار و امام جمعه مورد بازخواست قرار گیریم، کسی که دستش به مدیران و مسئولان بالا نرسیده و نمی رسد، دستش به ما رسیده بوده  و اما وظیفه ما چیست!؟ خدا با ما چه خواهد کرد؟ همین که مدیر و مسئول نبودیم، برای فرار از مجازات کافی است؟
چند سالی است که «شب نیوز» و «شوق دات کام» را بروز نکرده و از نوشتن بیشتر فرار کرده و خود را به «توفان یزد» سرگرم کرده ایم، و اما حال می فهمیم که خود را فریب داده ایم، باید کاری کرد. باید راهی رفت. باید قدمی برداشت. نوشتن مشکلی را حل نمی کند، اون پیرزن با این نوشته ها مشکلش حل نمی شود. و مگر فقط همین یک نفر است که در این شهر مشکل دارد؟
می خواهیم به «خدا» و «سکوت» پناه ببریم. می خواهیم با همه توان از حقیقت موجود فرار کنیم. با خود می گوییم: ..........

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا